سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

طبقه بندی موضوعی

دوشنبه, ۴ دی ۱۳۹۶، ۰۲:۳۷ ب.ظ

کلّمینی یا حمیرای من!

دوشنبه, ۴ دی ۱۳۹۶، ۰۲:۳۷ ب.ظ

 این تکلف‌های من در شعر من

  کلّمینی یا حمیرای من است

حمیرا لقب عایشه، همسر جوان و سر زبان‌دارِ پیامبر است. بنابر روایتی که معتبر هم نیست، پیامبر گاهی از عایشه

می‌خواسته است که با او سخن بگوید که او را چنان مشغول سر و همسر کند تا گریبانش را از دست بی‌تابی‌های روح بیرون آورد. میبدی می‌نویسد: «رسول خدا گاه بودی که در مکاشفات،کاری عظیم بر وی درآمدی که قالب وی طاقت آن نداشتی، به عایشه گفتی: کلّمینی یا عائشه.» یعنی «با من سخن بگو». مرا به خود مشغول کن که از جدال روح بی‌قرار با تن پابسته خسته‌ام.

از تناقض‌های دل، پشتم شکست       بر سرم جانا بیا می‌مال دست

دست خود را از سر من برمدار               بی‌قرارم بی‌قرام بی‌قرار

شاعران بسیاری با علم به ضعف سند در این روایت، از آن استفاده‌های هنری کرده‌اند؛ اما خوب‌ترین شعری که با این روایت گفته شده همان است که کمال خُجندی، سروده؛ این تکلف‌های من در شعر من،کلّمینی یا حمیرای من است

بیت شگفت‌آوری‌ست! معاشقه با تکلف! از زحمت شاعری، معشوقه ساختن! قافیه‌اندیشی برای گمراه کردن دل! سرگردانی روح ‌را با سرگرمی علمی مهار کردن! یعنی من خود را در شعر به تکلف می‌اندازم، به خود زحمت شاعری می‌دهم،تا دلم را ّبه چیزی مشغول کنم، تا از درد و رنج اصلی غافل بشوم. شعر و شاعری کمال خجندی،راهی بوده است برای فرار از تلاطم‌های بی‌امان روح و دردهایی که پوست را می‌کندند. او خود را به قافیه و وزن آویخته بوده و به حمیرای شعر عشق می‌ورزیده تا حواس باطنی‌اش را پرت کند؛ مانند خشت‌زنی مجنون برای فراموش کردن لیلی؛ همچون شمردن برگ‌های باغ و ناله‌های زاغ در مثنوی؛ چونان میخانه‌گردی داش‌آکل و خودکشی صادق هدایت؛ مانند وبلاگ‌نویسی من و تو!

--------------------------

سلام، پس از مدت‌ها...

اکنون

شیشه‌ی پنجره را 

باران شست...

موافقین ۱۳ مخالفین ۲ ۹۶/۱۰/۰۴
مهدی

نظرات  (۲۹)

۰۴ دی ۹۶ ، ۱۴:۴۲ جناب دچار
یعنی این همه مدت توی عالم روح بودی الان به وبت میگی حمیرا؟! :))
پاسخ:
میخند؟ :| 
چه پست خوبی. سلام.
اون جمله‌ی آخر٬ یه سری چیزها رو در من بیدار می‌کنه. چیزهایی به یادم میاره و باعث لبخند و شاید افتخار می‌شه. 
حقیقتش من نویسنده‌ی خوبی نیستم٬ نه در وبلاگ‌نویسی و نه روزنامه‌نگاری و سناریو نویسی. اما خوش‌حالم از این‌که این راه رو انتخالب کردم. به دیگران نفعی نمی‌رسونه ولی برای دل‌خوش بودن خودم خوبه.
پاسخ:
سلام 
ما راضی به این همه تواضع و شکسته نفسی نیستیم واقعا!  
۰۴ دی ۹۶ ، ۱۵:۰۲ جناب دچار
آخه منم زمان دانشجویی م از این حدیثه توی خوابگاه استفاده های ذوقی و هنری میکردم :)
پاسخ:
و دچار شدی!  
کم کم داشتیم نگران میشدیم.
عیب نداره... انقدر پست خوبی بود که جبران غیبت کبری شما رو بکنه(:
پاسخ:
بادمجان بم آفت ندارد و نگرانی نیز! ممنونم از شما :)
کبری هم نبود حالا کمتر از دو ماه! :))
۰۴ دی ۹۶ ، ۱۵:۲۶ واقعیت سوسک زده
گاهی حد و اندازه ی کلمات هر چقدر هم خوش قافیه ردیف شوند باز کوچکند برای تحمل رنج روح آدمی ، وقتی درد روح بر کمر کلمه نمی تواند مماس شود ، پست های ننوشته ، سکوت وقتی غمگین است درد بیشتری دارد ولی حناق اور است ...
نوشتن پس بهتر است ، پس همان کلمینی یا حمیرای من ...
پاسخ:
دقیقا همینطوره!
۰۴ دی ۹۶ ، ۱۶:۱۲ جناب دچار
از این حدیثه منظورم این حدیثِ بود!

+ دچار شدن رو نفهمیدم چی شد که اینجوری شد...
پاسخ:
اصلا قضیه همینه که خیلی وقتا و شایدم همیشه نمیفهمیم چی شد که اینجوری شد!
هر کس به طریقی به دنبال فراموشی موقت برای رسیدن به آرامش موقته. کلا همه چی دنیا موقته. :)
پاسخ:
کاش همش یادمون باشه این.
۰۴ دی ۹۶ ، ۱۶:۳۶ مردی بنام شقایق ...
خصوصا وبلاگ نویسی
پاسخ:
آری!
۰۴ دی ۹۶ ، ۱۶:۵۲ دکتر میم
حالا این همه به در و دیوار زدی که حمیرا رو معرفی کنی؟! خب، بسلامتی :-) مبارکه. برو سر اصل مطلب
همونی نیست که اونروز که دیر رفتی سربازی.... :-))
پاسخ:
دیوانه! :)))
۰۴ دی ۹۶ ، ۱۶:۵۴ .: مهتاب :.
واقعا عالی بود...
و به نظرم مسئله اینجاست که کمک خاصی هم نمی کنه.
تقریبا هیچ کدوم از چیزهایی که باید فراموش بشن هیچ وقت فراموش نمی شن...
پاسخ:
اصلا!
غرض،یک نفس کشیدنه بی دغدغه و بی درده نه بیش از این.
سلام سید
چه پست عاشقانه محشری. .. دست مریزاد..
من با خوندن نوشتتون این متن قاضی نظام اومدم به ذهنم: همه ی ما روزی به کسی تکیه کردیم که قرار بود بدون ما بمیرد.  
پاسخ:
سلام
:) 
از تناقض‌های دل پشتم شکست! 
۰۴ دی ۹۶ ، ۱۸:۱۷ ریزوریوس ❤:)
خیلی خوب بود:)))
خیلی وقت بود دنبال علت چرند نویسی هام بودم :)))
پاسخ:
:)) :| 
هیچ کس چرند نمی‌نویسه.
۰۴ دی ۹۶ ، ۱۸:۲۲ ریزوریوس ❤:)
نمیدوم من خود چرند پنداری دارم یا همه اینطورین:دی!

شما به همه لطف دارین:) 
پاسخ:
به نوشتن به انواعش نیاز داریم. نیاز هم به خودی خود چرند نیست! :)
همیشه این روایت رو دربرابر تعصب بیجای مذهبی ها نقل میکردیم:)
اینم برداشت جالبی بود.
پاسخ:
به هرحال این روایت معتبر نیست! امضا: یک مذهبی متعصب. :))
۰۴ دی ۹۶ ، ۱۹:۴۸ آقاگل ‌‌
سلام اول :)
و اما بعد، پس از مدت‌ها شاید یه تک پست خوندم که به دلم نشست. چند وقتی بود به این فکر می‌کردم که چی شده بیان و وبلاگ‌نویس‌ها به زوال رسیدن. نه کسی پست خوبی می‌نویسه. نه کسی کامنتی میده که تا عمق وجود آدم بره. 
خلاصه دمت گرم حاجی :))
مام بریم سراغ وبلاگ نویسی مون. بلکه بعضی چیزا رو یادمون بره.
پاسخ:
مخلصیم :)) 
میدونی مشکل چیه آقاگل؟ وقتی حس کنی خوب خونده نمیشی نمیتونی خوب هم بنویسی. وقتی آرشیوم رو میخونم دو دستی میزنم توی سرم که این چیه و اون چیه نوشتم! ولی خب همه چیز رو هم گردن خوننده نندازیم... در این عصر پرسرعت پر تنبلی، بی‌مایه فطیر است،فطیر!
نوشتن وقتیه که واقعا راه دیگه ای نتونست کمکی بکنه...
حمیرای من انیمیشنه‎(:‎
مث انسان اولیه که به آتیش خیره میشده، به مانیتور خیره میشم تا ذهنم جای دیگه ای نره...
شما سراغ نداری؟‎;)‎
پاسخ:
انیمیشن خوب یا آتیش خوب؟ :))
۰۵ دی ۹۶ ، ۰۱:۲۶ פـریـر بانو
چه پست خوبی :)
و خیلی خوب تر که بالاخره ستاره‌تون روشن شد :)

و درحاشیه‌ی پست آمد که: کاش زودتر این پست رو می‌نوشتین من می‌فهمیدم حمیرا کیه سرکلاس عربی ضایع نمی‌شدیم :))) خیلی بد بود که از یه کلاس سی و خوردی نفره هیچکس نمی‌دونست پیامبر زنی به این اسم داشت و پیامبر اینطور صداش می‌کرد :| 
تازه استاد می‌گفت پیامبر خیلی دوستش داشت و خلاصه عزیزدلش بود :دی
پاسخ:
:)
 
خب اسمش این نبوده لقبش بوده بازم روی همین که واقعا به این لقب صداش میکردن اعتباری نیست!
۰۵ دی ۹۶ ، ۱۷:۵۳ ماهی کوچولو
سلام
خوب شد برگشتین :) یکی از کسایی که از غیبتش ناراحت بودم شما بودی
+
فقط کامنت دکتر :)) 
پاسخ:
سلام
ممنون راضی به ناراحتی دوستان نبودیم !

دکتر؟! کدوم دکتر؟ همون که پست مواد مخدر میذاره پشت هم؟
به به حاج مهدی!
از این طرفا:)
باد آمد بوی ....
والا فعلا که وبلاگ نویسی هیج تاثیری در کاهش بدبختی من یکی نداره:|
پاسخ:
بوی....؟؟ :))

کاهش که نه. فقط فراموشی موقت
۰۶ دی ۹۶ ، ۰۴:۱۱ زهرا یگانه
سلام. چه عجب.
توی روایات تاریخی همیشه جنبه ی منفی و تاریک عایشه پررنگ تر بوده، ولی با این اوصاف جای عایشه بودن هم عالمی داشته، چه خوب عالمی!
پاسخ:
سلام.
توی روایات شیعه بله!
۰۶ دی ۹۶ ، ۰۹:۰۸ פـریـر بانو
آره میدونم. ولی خب بازم خیلی بد شد که ما نمی‌دونستیم اینو :/
پاسخ:
جلسه بعدی ایشاللا آنلاین باشید چیزی پرسید من میرسونم :))
۰۶ دی ۹۶ ، ۱۰:۱۹ ماهی کوچولو
بله همون :)) 
۰۶ دی ۹۶ ، ۱۱:۰۹ نویسنده ....
چه تعبیر قشنگی:)
نوشتن برای من هم حمیراست
پاسخ:
:)
۰۶ دی ۹۶ ، ۱۲:۰۶ نویسنده ....
یاد این نوشته شریعتی هم افتادم:

هر کسی توتمی دارد و توتم هر کسی " ذکر " آدم بودن او ست ، یادگار بهشت آدم ، یادآور هبوط و نالان غربت کویر .

هر کسی توتمی دارد و توتم هر کسی خویشاوند آن منِ بهشتی او ست ، بازمانده آن منی که در " زندگی " به " شهادت " رسیده است ، در هیاهوی زاغان پلید و حریص و لجن خوار " روزمرگی " ، خاموش گشته است و در نمایش مهوع زمین و آتش بازی فریبنده زمانه ، فراموش شده است .

هر کسی توتمی دارد و توتم هر کسی یادآور آن است که روزی او نیز آدمی بوده است و نشانه آن که هنوز می تواند بپرستد ، می تواند خود برای دیگری باشد ، می تواند عشق بورزد ، از سود و صلاح و واقعیت فراتر رفته است و می تواند معنی ارزش ، حقیقت و آرمان را فهم کند . حتی می تواند تا " ایثار " اوج گیرد .

بهرحال ، هر کسی توتمی دارد ، و توتم من " قلم " است .

پاسخ:
چه خوب!
از اون دغدغه‌های ریشه ای جهان‌شمولی که هر کسی رو به شکل خودش درگیر کرده.
عنبر آقا عنبر:|

پاسخ:
:)) ایشاللا که همینطوره!
۰۶ دی ۹۶ ، ۱۹:۱۴ פـریـر بانو
سپاااس بابت لطفتون ولی حیف کلاسا تموم شد :))
ایشالا ترم بعد :دی
پاسخ:
ایشاللا! مهم اینه دیگه ترم اولی نیستید! D:
همینطوره دیگه!
خودتون پست گذاشتین با کلی ادکلن:)
بوی چیز دیگه ای هم میتونین بدین؟؟؟؟
خدایا اذهان مارا پاک بگردان
پاسخ:
:)) 
آمین! 
۰۷ دی ۹۶ ، ۰۲:۵۹ خونه مادری
سلام
خدا رو شکر که شیشه پنجره رو بالاخره باران شست  فکر کنم اباران نقش حمیرا رو ایفا کرد
پاسخ:
سلام
البته اون قدری که اومد نقش ح بود تا حمیرا.
چه خوب پستی بود آقا وچه خوب تعبیری!
پاسخ:
امان از دل رنج‌دیده!