سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

طبقه بندی موضوعی

جمعه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۸، ۰۲:۴۰ ق.ظ

«خانه وادادگی»

جمعه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۸، ۰۲:۴۰ ق.ظ

یک.

مادری از شدت فقر، فرزندش را سر راه می‌گذارد تا آدم حسابی‌ای بیاید و او را به سرپرستی ببرد. از دور مراقب می‌ماند و چند آدم کج و کول را پس می‌زند تا اینکه یک خانواده متشخص از راه می‌رسند و فرزند را برمی‌دارند و می‌برند. مادر با چشمان گریان سوار تاکسی می‌شود و می‌رود. در حالی که گوشه چادرش از لای در ماشین بیرون مانده. 

دو. 

صفحه حوادث روزنامه‌ها خبری را کار می‌کنند که مردم را مدتها توی شوک می‌برد. مادری، فرزند کوچکش را به قتل می‌رساند. بدنش را قطعه‌قطعه می‌کند و در فریزر خانه بسته‌بندی می‌کند. مادر دچار نوعی اختلال روانی بوده. 

سه. 

مردی که سابقه وزارت آموزش و پرورش را داشته همسرش را در حمام خانه با شلیک سلاح به قتل می‌رساند. مردم، از ماجرای او جوک می‌سازند و می‌خندند. قاتل، ماجرای قتل را جلوی دوربین با لحنی شاداب تعریف می‌کند. 

.

شماره یک، داستانی‌ست نوشته جلال آل احمد. جلال، دلش از به هم ریختگی اوضاع مهم‌ترین نهاد جامعه، «خانواده» خون بوده است و آن را در «دهه چهل شمسی» نوشته. مورد دو و سه، داستان نیستند. واقعیت‌ند و متعلق به «دهه هشتاد و نود شمسی».

در دهه‌های بعدی، نهاد «خانواده». دقیقا کجا خواهد بود؟ 

موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۳/۱۰

نظرات  (۱۹)

ناکجاآباد...!!

البته این حالت به شدت ناامیدشه! ولی خب من تا این حد ناامید نیستم و سیاه نمی‌بینم!

پاسخ:
میشه به شکل شخصی مثبت اندیش بود. ولی برای کسایی که در قبال این نهاد، مسئولیت دارن، خصوصا نویسنده ها اصلا جای مثبت اندیشی نیست چون وضعیت حتی نزدیک به نرمالم نیست. 
شاید نخواهد بود !
پاسخ:
نباشه بهتر از این بودنه شاید! 
زن زیادی بود اگر اشتباه نکنم، سر کلاس ادبیات معاصر استادمون برامون خوند و گمونم اغلب مون گریه کردیم، شاید تو روزای بیست سالگی مون دنیا رو اینقدر سیاه و تلخ نمی‌دیدیم فکر می‌کردیم جلال پیاز داغ ماجرا رو زیاد کرده....
افسوس که فقط داستان نبود، زندگی واقعی به مراتب تلخ تر از زنی بود که زیادی بود و بچه‌اش رو کسی نمی‌خواست. 
پاسخ:
بله زن زیادی بود.
۱۰ خرداد ۹۸ ، ۱۰:۰۸ פـریـر بانو
حقیقتا وقتی به آینده فکر می‌کنم، می‌ترسم. معلوم نیست به کجا برسیم...

فکر کنم تنها کاری که از دست امثال من و شما بر میاد اینه که خودمون به این نهاد مهم اهمیت بدیم و مراقبت کنیم ازش...
اما... قضیه جایی ترسناک‌تر می‌شه که می‌بینی این نهاد به ظاهر کوچولو اثرات شگرفی رو جامعه داره و مثل ستونی می‌مونه که اگه محکم نباشه کل خونه رو خراب می‌کنه. وقتی هم کل خونه خراب شه هم اون بچهٔ بد و ناخلف خونه‌خراب می‌شه هم اون بچه خوبه که آزارش به هیچ‌کس نرسیده...
این باز غصه‌اش بیشتره...
پاسخ:
مسئول و مدیر و دولت و نهاد و اینها کشکن. هیچ کی اندازه نویسنده ها نمیتونه برای این مسئله کاری بکنه.
آقامون مک‌کارتی فرموده است:
I read in the papers here a while back some teachers came across a survey that was sent out back in the thirties to a number of schools around the country. Had this questionnaire about what was the problems with teachin in the schools. And they come across these forms, they'd been filled out and sent in from around the country answerin these questions. And the biggest problems they could name was things like talkin in class and runnin in the hallways. Chewin gum. Copyin homework. Things of that nature. So they got one of them forms that was blank and printed up a bunch of em and sent em back out to the same schools. Forty years later. Well, here come the answers back. Rape, arson, murder. Drugs. Suicide. So think about that. Because a lot of the time when I say anything about how the world is goin to hell in a handbasket people will just sort of smile and tell me I'm gettin old. That it's one of the symptoms. But my feelin about that is that anybody that cant tell the difference between rapin and murderin people and chewin gum has got a whole lot bigger of a problem than what I've got. Forty years is not a long time neither. Maybe the next forty of it will bring some of em out from under the ether. If it aint too late.
همین خط رو بگیر و بیا جلو.
پاسخ:
آقا لینک زیرنویسش کجاست؟ :/
حتی در روایت دیگری از آقامون مک‌کارتی هست که:
Here a year or two back me and Loretta went to a conference...I got set next to this woman...she kept talkin about the right wing this and the right wing that. I aint even sure what she meant by it...She kept on, kept on. Finally told me, said: I dont like the way this country is headed. I want my granddaughter to be able to have an abortion. And I said well mam I dont think you got any worries about the way the country is headed. The way I see it goin I dont have much doubt but what she'll be able to have an abortion. I'm goin to say that not only will she be able to have an abortion, she'll be able to have you put to sleep. Which pretty much ended the conversation.
و من همون موقع که اول بار این نقل رو می‌خوندم داشتم به این فکر می‌کردم که چقدر داریم آمریکا می‌شیم و خودمون خبر نداریم.
پاسخ:
آهان گرفتم یه چیزایی.
آره خیلی خیلی نزدیکیم! پر از وجه اشتراک.
ته چاه!
البته به شکل شخصی مثبت اندیش بودش را قبول دارم 
پاسخ:
چه سخته از ته چاه مثبت اندیش بودن.
مدتهاست یکی از شگفتی های زندگیم شده این که ملت با چه امیدی دارن بچه میارن توی این اوضاع زهوار دررفته ! 
یکی از اقوام تعریف می کرد که یک قاضی مملکت بچه ای که هنوز مدرسه ابتدایی میره اورده بود مشاوره چون معتاد به دیدن فیلمهای پورن شده بود :/ 
مشاور گفته بود شما خودتون ماهواره داشتید گفته اره ولی فکر نمی کردیم اینطوری بشه ! 
بچه هم گفته بود من این فیلمها دوست دارم نگاه می کنم :/ 
پاسخ:
عجب! گند زد به ضرب المثل جلوی قاضی معلق بازی :/
۱۰ خرداد ۹۸ ، ۱۳:۵۶ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
اصلا ببینیم خانواده‌ای پابرجا می‌مونه که ببینیم کجا قراره باشه؟!
و من چقدر بدم میاد از این دید منفی، از این پیش بینی منفی-_-

پاسخ:
باید هشدار بدیم به خودمون که حواسمون جمع باشه دیگه.
خلاصه روایات رو عرض می‌کنم خدمتتون:
روایت اول درباره یه پرسشنامه‌ست که دوبار و با ۴۰ سال فاصله توی مدارس پخش می‌شه و از معلم‌ها درباره معضلات جدی‌ای که باهاش مواجهن می‌پرسه. در طی چهل سال پاسخ‌ها ظاهرا از کپ زدن و آدامس جویدن و حرف زدن سر کلاس می‌رسه به تجاوز و حریق عمدی و خودکشی و اعتیاد. اینجا آقا مک‌کارتی می‌فرمایند که وقتی من به ملت می‌گم که the world s goin to hell in a handbasket ملت بهم می‌گن که پیر و خرفت شدی ولی ناموسا دیگه فرق قتل و آدامس جویدن واضح و مبرهنه و ۴۰ سال هم زمان چندان طولانی‌ای محسوب نمی‌شه.
روایت دوم هم نقل یه خانم (احتمالا چپ) هست که بعد کلی زر زر سیاسی به آقا می‌گه که من از سرنوشت این مملکت نگرانم و دوست دارم لااقل نوه‌م بتونه جنینش رو سقط کنه. آقا هم بهش می‌گه که نترس. با این فرمونی که این مملکت داره جلو می‌ره نوه‌ت حتی می‌تونه تو رو هم خفه کنه و کسی بهش چیزی نگه.
هر دو روایت هم از کتاب حقیقتا شریف جایی برای پیرمرد‌ها نیست نقل شده.
حقیر هم به عنوان شارح قضیه عرض کردم که به نظر می‌رسه که ما هم مثل باقی اهل دنیا افتادیم دنبال آمریکا و داریم تو همین مسیری که آقا مک‌کارتی تو این روایات نشون داده پیش می‌ریم.
پاسخ:
عالی بود.
معلوم نیست این چهل پنجاه سال دقیقا چه غلطی کردیم که ادب و هنر و فرهنگ و سیاست و اقتصاد و همه کوفت و زهرمارامون نه تنها پیشرفت نکرده، ترقی معکوسم کردیم...
پاسخ:
معلوم که هست. نبود استراتژی یا توهم استراتژی داشتن.
شبکه دو داره «شکارچی شنبه» رو نشون میده... این فیلم برای ده سال پیش بود!
حالا بعد از یک دهه، فیلم «امپراطور جهنم» ساخته شده ! 
بنظرت دهه های بعدی چی میشه؟

پاسخ:
:)) 
دکتر میم نامی ، «پلنگ مازندران امشبو اینجا بمان» رو می‌سازه.
۱۰ خرداد ۹۸ ، ۲۱:۲۱ פـریـر بانو
واقعا موثره؟ :)
پاسخ:
از دو هزار وپونصد سال یش تا الان، توی کل دنیا موثرترین آدمهای هر جامعه ای اندیشمندان و نویسندگانش بودن. اگه نویسنده کارشو بلد باشه . بله که موثره. 
حرف شکارچی شنبه شد، یکی از بچه‌های فعال دانشجویی تعریف می‌کرد می‌گفت با یکی از این تریبون‌دارا حرف می‌زدیم و بحثمون این بود که آقا به‌روز باشید، در جریان تولیدات فرهنگی باشید، حمایت کنید، توصیه کنید و فلان، بعد می‌گفت اون موقع شکارچی شنبه اومده بود و اکران شده بود و تبش خوابیده بود خلاصه، بعد ما واسه مثال گفتیم که مثلا فلان فیلم کار خوبی بود و ارزش حمایت داشت ولی شماها چیزی نگفتید و از این دست کارها بازم هست و الخ.
بعد می‌گفت گذشت دیدیم طرف تو تریبون بعدی که دستش بود شروع کرد به گفتن این که آقا فلان فیلم رو (همین شکارچی شنبه رو) من اخیرا دیدم و چقدر خوب بود و حمایت کنید و ...
حالا فیلم کلا دوره‌ش تموم شده بود و رسما قدیمی محسوب می‌شدا، ولی دیگه وسع طرف و برداشتش از حرف اون دانشجوها در همین حد بوده :دی

حالا واقعا به نظرم همینی که هستیم هم در حد خودش معجزه است از بعضی جهات با این مغزای زنگ‌زدهٔ بعضیا.
پاسخ:
یه جور نا فرمی اونایی که باید سر جاشون باشن نیستن و اشتباهی ها اومدن جاشون رو گرفتن و ولم نمیکنن
بچه ها چیزی که میخوایم نمیشن... چیزی که هستیم میشن... تا درست نشیم درست نمیشه
پاسخ:
بچه هاتونم‌ وبلاگ تعطیل میکنن بطور مثال.
حاجی!*
تو این دو هزار و پونصد سال (به زعم شما) این موثران در جامعه چقدر تاثیر مثبت داشتن؟ جلوی کدوم فاجعه‌ای رو گرفتن و کی مسیر بشر رو (ولو یه کم) اصلاح کردن؟
می‌دونم که جواب اینا یلی وابسته به زاوی دید آدماست. ولی خب از زاوی دید من تنها جاهایی که این مسیر همیشه رو به قهقرا (به خاطر طبیعت آدمی‌زاد و دنیا) یه کم شیبش کم شد یا حتی رو به بهبود گذاشت وقتایی بوده که خدا خودش آستین بالا زده و آدمای کار درست خودش رو روونه دنیا کرده. اینایی که شما ازشون اسم می‌بری همه‌شون نهایت کاری که کرده بودن این بوده که از سر این سفره‌هه یه چیزی یادگاری بردن برای بقیه آدما.
خلاصه که نویسنده‌ها و اندیشمندای جامعه همیشه کوچیکتر از این بودن که تغییر مثبتی توش داده باشن. البته به زعم من ها.

* نمی‌دونم چرا سر این پست نطقم وا شده.
پاسخ:
بله مشخصه که پیامبرها و امام ها رأس اندیشمندان و حتی نویسندگان موثر تاریخن. سهم بقیه هم کم یا زیاد، هرچی به فطرت آدم نزدیک تر بوده موثرتر بوده و زندگی آدمها رو قشنگ تر کرده.
:)))
بچه هامونم بلدن قافیه که به تنگ اومد به جفنگ رو نیارن:)
پاسخ:
حالا بندازید گردن تنگی قافیه
آقا ما این روزا به طرز عجیبی، شما رو یاد می‌کنیم!

پاسخ:
ایشالا خیر باشه! کجا و چطور؟ 
اگه بگیم پای تلویزیون و بازی والیبال! که ناراحت نمیشین؟!

البته مهم اینه که یادتون می‌کنیم...

پاسخ:
:))) 
خداروشکر که بازیکن مورد نظر به تیم ملی دعوت نشده 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">