سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۱۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

نبر ز موی سفیدم گمان به عمر دراز

جوان ز حادثه‌ای پیر می‌شود گاهی

۳۱ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۲۷
مهدی

قتلِ دختربچه‌ی افغان به اندازه‌ای وحشتناک و تلخ هست که اگر کوبریک و هیچکاک زنده بودند حتما شخصیت‌ قاتل را تبدیل به فیلمی ترسناک می‌کردند. با این تفاوت که قاتل، یک انسانِ روان‌پریش نیست! بلکه انسانی عادی‌ست که آزمایش‌های مرسوم پزشکی،نشان از سلامت روانی او می‌دهند.هیچکاک، با مطالعه‌ی زندگی نوجوان هفده‌ساله‌‌ای که پس از تجاوز به دختر شش ساله او را می‌کشد و سعی می‌کند جسد او را با اسید از بین ببرد،به نتیجه‌ی دلخواهش نمی‌رسید.چون نوجوان قاتل،از نظر پزشکی سالم است و انسانِ سالم، دست به اعمالِ به این شدت خشونت‌آمیز نمی‌زند.

شاید هیچکاک به یک کارشناس دینی محتاج می‌شد تا ابهامش را برطرف کند.آن‌گاه،درونمایه‌ی فیلمش یک جمله بود:

«شهوت،دو سوم عقل را زائل می‌کند».

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

زندگی به من آموخت «هیچ چیز از هیچکس بعید نیست!»

ویلیام فاکنر

پ.ن: قصدم بسط دادنِ این مطلب بود به جامعه،خودم،دوستانم،دولت،جهان...ولی حس کردم همین‌قدر کافی‌ست.

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۵ ، ۱۸:۵۸
مهدی

... باید قبول کنیم که مردمِ ما هم عادلند و هم عاقل. عادلند،چون به هرکس به قدر سهمش احترام می‌گذارند،احترام واقعی و قلبی را می‌گویم؛ و عاقلند،چون می‌بینند و حس می‌کنند که این خرده نوابغ روشنفکر - که زیر دست و پا ریخته‌اند - حقیقتا متعلق به آنها نیستند،درد آن‌ها را حس و لمس نمی‌کنند،با دنیای آنها مطلقا بیگانه‌اند، قدم موثری برای بهزیستی و ساختمان بخشیدن به زندگی و آینده‌ی آنها برنمی‌دارند،با آنها یکی نیستند و با اینگونه رفتار که دارند، نمی‌توانند باشند.

وقتی من - فی‌المثل - که نویسنده‌ی والا مقام هم هستم - مثلا - تا گردن در مواد مخدر فرو رفته‌ام و پول ماده‌ی مخدری که در هر روز مصرف می‌کنم بیش از مخارج ده خانواده‌ی متوسط‌‌ الحال است، و اگر پول عرق و کبابی که در سه ماه زمستان توی این هتل یا آن کافه می‌خورم، روی هم بریزی می‌توانی برای تمام بچه‌های یک مدرسه‌ی پایین‌شهر، پالتو و پوتین بخری،چطور و به چه جرئتی انتظار دارم که مردم مرا بشناسند، به من احترام بگذارند و دوستم بدارند؟

----------------------------------------------------------------

ابن مشغله/نادرابراهیمی

پ.ن: چقدر صاف و زلال،خال را زده است در سال 52!

پ.ن: همیشه دوست داشتم بتوانم نادرابراهیمی‌وار بنویسم.

موافقین ۹ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۵۲
مهدی

یکی از سیبیل نیچه‌‌ای دوران دانشجویی شما با هیجان یاد می‌کنه یکی هم هیچکاک‌نویسی شما رو غرب‌گرایی می‌شمره...خوبی شما اینه که هنوز بعد بیست و اندی سال،سر باورها و ارزشهایی که «مسئله‌ت» بودن اختلاف هست.هنوز که هنوزه دو طیفِ «صرفا پرهیاهو»ی ماجرا سر موعد بیستم فروردین بخاطر شما میزگرد برگزار می‌کنن و توی سر و کله‌ی هم می‌زنن! و عجیبه که نمی‌خوان بپذیرن شما با هیچ‌کدومشون نیستی و با همه‌شون هستی!

باید دید در «عمق میدان» چه خبر است! این را از شما یاد گرفتم...آقا سید!

-----------------------------------------------

می‌بینی؟ منم ده بار همبن یه پاراگراف رو بازنویسی کردم!

۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۲۱
مهدی

.

با جر و بحث میمِ عزیز و خواهرکوچولو از خواب مطلق بیرون اومدم.زمانِ زیادی باهم دیالوگ داشتن و انقدر ادامه پیدا کرد که باقیش رو تو بیداری دیدم.هنوز گیجِ خواب بودم ولی متوجه شدم بحث‌شون سر تکالیف نورزویه.میمِ عزیز با تاکید می‌گفت «اینجوری درست نیست،وقتی گفته باید ازشون مصاحبه بگیری باید بری از خودشون بپرسی نه اینکه هرچی دلت خواست درباره‌شون بنویسی!» خواهر کوچولو هم می‌گفت «واقعیتم همینه،چون داداش مهدی یا می‌ره سینما یا صبح تا شب داره فیلم ‌می‌بینه از خودشم بپرسم همینو می‌گه دیگه!تازه فیلمای مورد علاقه‌ش رو هم پرسیدم پنجاه تا فیلم اسم برد!» به هرحال،میمِ عزیز در انتها گفت: اون بخاطر کارش فیلم می‌بینه،اینو باید از خودش بپرسی تا بهت بگه.

.

امروز فهمیدم،خواهر کوچولوم دیگه بزرگ شده. جدای از این که باید حواسم باشه مثل پلیس فتا حواسش به همه چیز هست،این مسئله رو هم در نظر بگیرم حتی چیزهایی که بخاطر اختلاف سن یا دلیل‌های دیگه مطرح نمی‌کنم، با ذکر علت، بهش توضیح بدم.در واقع،توضیح دادن اتفاقا لازم است!خصوصا درباره‌ی کارهایی که استمرار دارن.به ویژه،کارهایی که در نگاهِ اون فقط یک تعریف دارند.مثل فیلم دیدن. میمِ عزیز،جمله‌ی خواهر کوچولو(داداش‌مهدی:در عید، صبح تا شب فیلم می‌بینم و یا به سینما می‌روم)توی تکلیفِ نوروزی مدرسه‌ش رو دیده بود و از کوره در رفته بود.برای خواهرکوچولو عجیب بود اونطور از کوره در رفتن!

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۴۸
مهدی

توی مدتِ کوتاهی‌ که ویراستاری می‌کردم تجربه‌های جالبی نصیبم شد.نفر اصلی که کار‌هام رو ازش می‌گرفتم آقایی بود که از طرف نشریه‌ها و سازمان‌های گوناگون براش سفارش میومد.آدم باشخصیتی بود و اهل کارِ بسیار.چندتا کار براش انجام دادم.با اینکه اول راه بودم و یک بارهم بدقولی کرده بودم، از کارم خوشش اومده بود و پشت بندِ هر کاری،درباره‌ی کار بعدی باهام صحبت می‌کرد.تا اینکه با یکی از دوستانم که سابقه‌ی چندین‌ساله‌ی ویرایش داره آشنا شد.مسبب آشنایی هم خودم بودم.ازون موقع‌،دیگه بهم زنگ نزد.فهمیدم زرنگ‌بازی‌ها(!)در دنیای ویراستاری هم وجود دارند.چیزهایی که به گروه خونی‌ من نمی‌خورند.البته اگه منم جای صاحب‌کار بودم ترجیح می‌دادم با کسی کار کنم که سابقه و مهارت بیشتری توی کار داره و کارش رو مثل یه حرفه‌ای،به موقع و با کیفیت تحویل می‌ده. اما اگه جای دوست حرفه‌ایم بودم که هرجا بره براش کار ریخته،نون یه تازه‌کار رو آجر نمی‌کردم. به هرحال،مدت کمی گذشت و آقای صاحب‌کار بهم زنگ زد.گفت وقت داری برای عنوان‌گذاری و چندتا مصاحبه و فلان و فلان...اولش تعجب کرده بودم.کار رو پذیرفتم و بعد، بین صحبت‌هایش فهمیدم بی‌اخلاقی‌های دوست حرفه‌ای،بر سر دستمزد و زمان و کیفیتِ کار،حوصله‌‌ش را سر برده.(البته این دوست حرفه‌ای به بی‌اخلاقی‌هایش می‌گوید: «اصول»)

اگر شما جای صاحب‌‌کار باشین کدوم رو ترجیح می‌دهید؟ آدمِ ماهرتر، یا آدم با اخلاق‌تر؟

اگر جای یه حرفه‌ای باشید،دل‌تون برای تازه‌کارها می‌سوزه؟یا بدون تعارف، می‌گید منم یه زمانی تازه کار بودم؟

۱۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۲۵
مهدی


ابد و یک روز:(سعید روستایی) اینکه بدانیم دنیا(به معنای اعم از جهان هستی گرفته تا کشور و خانه
و خانواده)سیاه است بسیار مهم است اما نسبت و نگاهِ ما با این سیاهی، بسیار بسیار مهم‌تر است.
اینکه به آدمِ بدبخت و خوشبخت بگویی "بدبختی یعنی بدبختی" هنری نکرده‌ای.هنر آن است
در دل سیاهی‌ها نقطه‌های سفید را به او نشان دهی.(علیکم به خوشه‌های خشم/جان فورد)
(به هرحال این یادآوری لازم است که سعید روستایی، متولد سال 68 است! یک سال از من بزرگتر
است و فیلم اولش یک فیلم کاملا حرفه‌‌ای‌ست!)

پنجاه کیلو آلبالو:(مانی حقیقی)هرچه وقیح‌تر شوخی کنی و بیشتر به مسائل کمر به پایین بپردازی،
بیشتر می‌خندانی و بیشتر پول در می‌آوری! از مانی حقیقی بعید بود گیشه‌بازی کند!
(من یک پذیرایی ساده می‌خواستم)

من سالوادور نیستم یا(رضا عطاران):بازیگرِ پولسازِ این دوران که لقمه‌ی چربی شده برای
تهیه‌کنندگانی که از ساختمان‌سازی خسته شده‌اند و می‌خواهند فیلم‌سازی را هم تجربه کنند!
(فیلم فافد ارزش، اما تا این لحظه،پنج میلیارد فروش)

خشم و هیاهو:(هومن سیدی) فیلم به فیلم بهتر می‌شود.قاب‌بندی‌هایش نشان می‌دهد چیزهایی
 هست که می‌داند! اگر از دیالوگ‌بازی و بازی‌محوری به گونه‌ی تاتری‌اش کم کند و به "درام" که ویژگی
بارز سینماست بیشتر بپرداز حتما جایگاهش بالاتر خواهد رفت.خشم‌وهیاهو ارزشِ یک بار دیدن دارد.
(هشدار به طرفداران و سینه‌چاکانِ نوید محمدزاده! مراقب باشید که مرادتان نزدیک است حامد بهدادِ2
بشود! نکند هزار عدد فیلم بازی کند و یک‌کدامشان ماندگار نشود...)

بادیگارد: سلام دوباره‌ی حاتمی‌کیا به سینما. یک کلام،فیلمی را که لایقش هستید، از دست ندهید!
خصوصی:
۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۲۸
مهدی

آدم‌های متوسط،نه آنقدر قوی هستند که شخص به خصوصی شوند و یا در کانون هرچیزی باشند.نه آنقدر ضعیف که در معامله‌های اثرگذارِ جامعه حساب نشوند.آن‌ها نه آنقدر باهوشند که همگان را متحیر کنند نه آنقدر معمولی که در صف عوام قرار گیرند.آن‌ها توانِ تصور افق‌های بسیار بلند را ندارند اما قدم‌های کوچک نیز راضی‌شان نمی‌کند.به مسائل،نه دورند نه نزدیک.نمای لانگ‌شات را نمی‌پسندند و کلوزآپ‌ها را هضم نمی‌کنند،آن‌ها طرفدار پروباقرص میدیم‌شات‌ها هستند! آدم‌هایی ایستاده در لب مرز،که قدم‌هایشان به چپ یا راست،نابغه‌شان می‌کند یا معمولی. انسان متوسط،هیچ‌گاه مولف نخواهد شد!متوسط بودن یک بلاتکلیفی تمام عیار است.یک دردِ بزرگِ خوره‌وار!

۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۱۳
مهدی

همه‌ی ما یه جواد خیابانی درون‌‌ داریم. وقتی جواد می‌گه هر دوتا گلی که زدیم از روی کرنر بوده ولی

یکیش از روی نقطه پنالتی بوده، فی الواقع حرف اشتباهی نزده! اون می‌خواد بگه پنالتی به دست

اومده‌ای هم که منجر به یکی از گل‌ها شد پس از ارسال کرنر بود. اما با یه جمله‌‌ی اشتباه که هدفش

کوتاه بودنه،موجب خنده‌ی بیننده می‌شه.

تلاش نکنیم «کوتاه» بنویسیم و صحبت کنیم،بلکه تلاش کنیم «درست» بنویسم و صحبت کنیم.

این خیلی مهم‌تر از بی‌حوصلگی مخاطب‌های زمان ماست.

-----------------------------------------------------------------------

البته که کوتاهی و درستی، بدون شک بهترین است؛به شرط قوّت!


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۱۳
مهدی


ابد و یک روز؛ فیلمی که جایزه‌های جشنواره ملی سینما را درو کرد و این روزها در صدر فروش قرار دارد.

من با بخش داوری‌اش کاری ندارم. همان سخنِ جیرانی که اعتراف به مصلحت‌اندیشی کرد کافی‌ست تا

پشیزی برای انتخاب داوران ارزش قائل نباشیم. اما این فیلم، برنده‌ی نگاه مردمی نیز شده است! یادم

نمی‌آید جای سینما با تئاتر عوض شده باشد. تشویق آخرش را می‌گویم. وقتی تیتراژ نمایان شد عده‌ی

زیادی از مردم کف و سوت زدند. چرا؟ مگر غیر از این بود که چند روزِ سیاه از زندگی سیاهِ یک خانواده‌ی

درمانده‌ی ضعیف را به تماشا نشستیم؟ امیدوارم نگوییم بازی درخشان نوید محمدزاده و پیمان معادی

وادارمان کرد تا برای فیلم کف بزنیم و رای بدهیم. متاسفانه باید بگویم همینطور است! مدت‌هاست

بت‌سازی از بازی بازیگران، ما را از اصل فیلم و سینما غافل کرده. سینما اگر می‌خواست تک بُعدی

باشد دیگر سینما نبود.درام، یک مکعب چند وجهی‌ است.فیلمِ خوب،فیلمی است که فیلمنامه‌،داستان،

مضمون،دوربین،میزانسن،نور و صدا،تدوین و البته بازی درخشان داشته باشد. و همه‌ی عواملِ فیلم باید

در خدمت پیش‌برد داستان قرار بگیرند نه صرفا بازی بازیگر! اگر محمدزاده و معادی را از ابد و یک روز حذف

کنیم یک روزش هم باقی نمی‌ماند،می‌ماند؟

همچنین، یادمان بیاید اگر هنگام عطسه‌ی مادر مریض خانواده که منجر به درد شدید عضلاتش

می‌شود،قهقهه می‌زنیم!و هنگامی که همه می‌فهمند پسراعظم،خودش صورتش را با چاقو خط انداخته

تا لاتی‌ش را پر کند، قهقهه می‌زنیم! و هنگامی که مرتضی، برادرش محسن را کتک می‌زند قهقهه

می‌زنیم! و هربار که نوید محمدزاده(محسن) با آن شکل و شمایل مثلا معتادش جلوی دوربین می‌آید

قهقهه می‌زنیم...یعنی یک جای کار می‌لنگد.

شما سینمایی را به عنوان بهترین برگزیدید که حتی نتوانست با نمایش‌ بدترین دردهای یک خانواده،

اشک‌تان را در بیاورد. و در انتها راضی‌تان کرد دختر خانواده‌تان را عروس خانواده‌ی افغان کنید و راضی

باشید که هرجا برود بهتر از خانه‌ی خودش است.

«اگر برود سگ است و اگر برگردد از سگ کم‌تر کم‌تر است!»

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۵۴
مهدی