سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

  

بله خیلی به ما ربط داره. چون تصمیم‌های رئیس‌جمهور آینده‌شون مستقیم روی کشور و ناحیه‌ی ما اثرگذاره. حالا اوباماشون که به قول خودشون بچه خوب و مودب و نرمالی بود، این شد! ازین دوتا فاجعه که توی مناظره، فقط از مسائل جنسی هم صحبت می‌کنن چی قراره در بیاد؟

Image result for ‫کلینتون و ترامپ‬‎

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۵ ، ۱۳:۱۳
مهدی

یکی دو هفته، پیش از رسیدن محرم به این فکر می‌کردم که دهه‌ی امسال را در محیط مجازی چگونه سپری خواهیم کرد. پدیده‌ی جدید در شکل عزاداری‌ها چه خواهد بود، یا انگولک جدید روشنفکرها به قصه‌ی امام حسین، چگونه. موعد رسید و یکی از رقص باله در عزاداری عکس و فیلم گذاشت و دیگری گفت ظرف یک بار مصرف روی زمین نریزید و آن یکی نوشت باید شاد باشیم نه گریان و باز همان همیشگی گفت جنگ بر سر قدرت بود...

این جامعه، با این حجم سطحی‌نگری و ژست‌محوری و جوگیری مناسبتی، چه در دین‌داری‌ چه در روشنفکری‌ هیچ‌گاه جلو نخواهد رفت.

حتی برای کسی که تلاش کند تا ازین منجلاب رکود بیرون بیاید.

اگرچه هستند عده‌ای بی‌سروصدا که در گوشه‌ای، محرم هرسال‌شان را متفاوت با سال گذشته همراه با شور و شعور و اندیشه برگزار می‌کنند و گامی متفاوت به جلو برمی‌دارند...

۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۲ ۱۸ مهر ۹۵ ، ۰۹:۳۹
مهدی

برایشان با وسواس تمام،کار انجام میدهی؛ و خیلی راحت پولت را نمیدهند! یک زمانی این را از بزرگترها و توی تاکسی‌ها می‌شنیدم، حالا دارم لمسش می‌کنم. سوزش بیشتر اینکه پیش از انجام کار، جلوی رویت چنان احترامی می‌کنند که توهم‌ت می‌آید مدیرعاملی چیزی هستی! کار که تمام شد و پروژه را تحویل گرفتند، دیگر جواب سلام‌ت را هم نمیدهند! داعش، گردنم را با برنج خام قطع کند اگر دروغ بگویم یک ذره‌ش‌ را!

چنان ظرافتی در آب‌کشی جانمازشان خرج می‌کنند که باور می‌کنی عرش خدا منتظر نماز اول وقت‌شان است،همین بس که اعتماد کنی...

با خدا چنین زلال است با منِ بنده‌ش هم باید همین باشد لابد! اما...

هیچ جا و هیچ وقت، زبانم نمی‌گیرد، برای هیچ کدام از حروف، لکنت ندارم،در رساندن هیچ مطلبی عاجز نمی‌شوم. اما وقتی توی صورتم نگاه می‌کنند و دروغ می‌گویند و آشکارا و بدون هیچ تپقی،حرف و وعده‌ی خودشان را انکار می‌کنند؛ رسمی و علنی به لکنت می‌افتم! عاجز می‌شوم که مثلا چی بگویم الان!

پ.ن: دعا می‌کنم آمین بگید:

خدایا! مگذار «دین عزیزت» با نقاب پر منفعت این آدم‌ها ذلیل بشود!


پ.ن اصلی: خیال کردم الان اومدم حرف جدیدی نوشتم مثلا! والا این چیزا برای دیگران خاطره‌ست برای ما پدیده!

پ.ن اصلی‌تر: از وقتی دغدغه پول و درآمد اومده وسط، زندگی‌م خیلی مسخره شده! چیز دیگه ای ندارم بگم و بنویسم! مسخره شده زندگی. مسخره! این یه اعتراف تلخ است. تلخ!

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۲ ۱۷ مهر ۹۵ ، ۲۲:۱۶
مهدی