سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

یه حرفی هست توی محل سربازیمون انقدر تکرارش کردم تبدیل به ضرب‌المثل شده. اینکه ساعت برای ما سربازا تا 15/30 عادی می‌گذره چون از صبح که میایم بهش نگاه نمیکنیم. اما از 15/30 تا 16 که پایان ساعت کاریه، گذر زمان به قاعده کلِ 8 ساعت کند میشه بس که زل میزنیم به عقربه‌ها! همین قاعده برای این چندماه آخر باقی‌مونده‌ی سربازیم داره اجرا میشه. قبل از این دوسه ماه پایانی، حافظه تاریخی مربوط به پیش از سرباز شدنمو از دست داده بودم. زندگیم تقسیم شده بود به شروع خدمت و حین خدمت. و حالا تبدیل شده به دوسه ماه پایانی که قبلش رو به زحمت یادم میاد!

روزی نیست که تقویم رو نگاه نکنم و به روز پایانی فکر نکنم. و روزی نیست که از حسِ خسران این دوسال، قلبم تیر نکشه. تنها چیزی که از حس افسردگی حاصل از 24 ماهِ طلایی(فرصت‌هایی رو توی این مدت از دست دادم که شاید دیگه هیچ وقت برام تکرار نشن) که تلف شد دورم کرد رفتن به دانشگاه بود. جایی که طبق قانونِ بردگی حکومت اسلامی‌مون اجازه ورود بهش رو نداشتم ولی با پر رویی و اصرار و دعوا، پاش وایسادم. و اگه نبود دانشگاه، بعید بود همین چندماه رو دووم بیارم توی این اسارت و استثمار؛ بی‌خیالِ خروج از کشور و استخدام و هر کوفت دیگه‌ای که به کارت پایان‌خدمت کوفتی نیاز داره. اما خب...دانشگاه هرچی که نداشت نشاط داشت و روح دمید توی کالبد فسرده‌. و خداوند رو ممنونم بابت همت و قوّتی که داد برای عبور از این چندماه.

.

با دکترِ نهضت‌باز، یه سفر دیگه در پیش داریم. دوماهه برنامه رو بستیم اما برعکس سفرهای قبلی، این دفعه سکوت عجیبی بین‌مون حاکمه. یه جورایی متوجه هستیم جایی که داریم میریم چقدر ناکجاست! چقدر برموداس! پس فرقی نمیکنه بدونیم یا ندونیم چی قراره بشه یا چی اونجا منتظرمونه! فقط به ارائه این برنامه و مسیر دقیق که توسط دکتر طراحی شده بسنده میکنم. گم شدیم بدونید کجا هستیم:

۳۲ نظر موافقین ۱۴ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۷ ، ۲۲:۵۰
مهدی

جذابیتِ فوتبال، در جایی اتفاق می‌افتد که تماشاچی نمیداند کدام تیم برنده است و کدام بازنده. دو تیم، بازوها و تاکتیک‌های خودشان را دارند و در این زورآزمایی 22 نفره، هیچ کدام به دیگری نمی‌چربند مگر در اندک فرصت‌ها. فرصت‌هایی که از نقطه ضعف‌ها و نقطه‌ قوت‌های نزدیکِ دو تیم به وجود می‌آیند و نتیجه پایانی را مشخص می‌کنند. فوتبال‌های قابل پیش‌بینی و یک طرفه، مثل جایی که 5 گل و یا بیشتر به تیمی جنگ‌زده و قحطی‌زده بزنی نه جذاب‌ند نه دیدنی؛ اما بازی ایران و ژاپن جذاب و دراماتیک بود. تماشاچی واقعا نمی‌توانست تشخیص بدهد چه تیمی برنده می‌شود. اضطراب در چشمان طرفدارهای هر دو تیم موج میزد. پس از گل اولِ ژاپن روی آن حرکت فاجعه‌بارِ 5 بازیکن ایران در سطح ملی بود که دیگر همه تماشاچی‌ها فهمیدند نتیجه بازی چه می‌شود. دیگر کسی اضطراب و امید که تا دقیقه 90 چه می‌شود را نداشت. چرا که ضعف‌های بزرگ و کوچک قهرمان یا همان «هارماتیا» عیان شده بود. پرخاش، دستپاچگی، حمله به داور، و بکش زیر توپ تا هر جا رفت!(دو تا پست قبل هم نوشتم که سرشت حقیقی انسان زیر فشار برملا میشود). ضدقهرمان هم بیکار ننشست و با همه قوایش نقاطِ ضعف را فشار داد و گل‌های بعدی و سپس؛ «کاتارسیس» یا همان سقوطِ قهرمان صورت گرفت. کاتارسیس یعنی پایان. یعنی راه بدون بازگشت. یعنی تزکیه قهرمان و تماشاچی. یعنی وقتش رسیده بفهمی انگشت اشاره روی بینی و مشت‌های گره کرده را سمت خودت بگیری! یعنی نتوانی توی چشمان بهت‌زده یک ملت نگاه کنی که زمین فوتبال سالهاست برایشان سبز نیست. 

و اما سوالی که پس از فروکش غم و حین تزکیه باید پرسید. این یک قهرمان واقعی بود یا پوشالی؟

۲۰ نظر موافقین ۱۵ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۷ ، ۲۱:۴۳
مهدی

ورزش‌های مبارزه‌ای، درست موقعی به اوج جذابیت میرسن که اتفاق‌های پیش‌بینی نشده میفتن. وقتی مایک تایسون از باستر داگلاس توی رینگ بوکس شکست خورد، به تایسونِ بدون شکست گفتن چرا باختی؟ حرفی زده بود به این مضمون که «باورم نمیشد کسی بتونه شکستم بده.». اون طرفِ قصه، باستر داگلاس بود که هیچ کس امیدی به برنده شدنش جلوی تایسون نداشت. 9 راند از تایسون فقط مشت خورد و افتاد زمین، ولی توی راند دهم، تایسون رو جوری زد که تا میومد از زمین بلند بشه میفتاد زمین. چند وقت پیش، کلیپ این مبارزه رو دیدم و امشبم مواجهه داشتم با این تعبیر مرحوم شیخ علی صفایی:«کسی که نظام جهان و ترکیب انسان را نمی‌شناسد، از بهار مغرور می‌شود و از پاییز به درد می‌نشیند. در حالی که برای عارف، این همه نشان یک حرکت است و این حرکت متعادل است و تعادلش را از همین تعارض‌ها می‌گیرد.»

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پ.ن: عارف بودن که به سیس ما نمیخوره ولی خوش بحال اونهایی که نمیذارن حالمون خوب باشه که فعلا بهار اوناست و پاییز ما. و بدا به روزی که نوبت بهار و خوبی حال ما بشه و راند دهم!

۱۷ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۷ ، ۲۳:۱۵
مهدی

قصه، درست از جایی شروع می‌شود که تعادل زندگی بهم می‌ریزد. کم پیش می‌آید این بهم‌ریختگی، دست خودمان باشد. اما برقراری تعادلِ دوباره دست خودمان است. سرشتِ حقیقی ما در همین بهم ریختگی برملا می‌شود. پایان قصه، رستگاری باشد یا افول، تراژدی یا کمدی؛ این را کنش‌ها و واکنش‌های ما تعیین می‌کنند «هنگام فشار».

این برش را ببینید+

.........................

سلام

۱۶ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۱ ۰۴ بهمن ۹۷ ، ۲۲:۳۴
مهدی