سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۱۰ مطلب با موضوع «نقد و بحث آزاد» ثبت شده است

خیلی دوست دارم با قضاوت کم(بدون قضاوت، شعار بیهوده ایه) و بیشتر برای تحلیل و دونستن نظر شما، درباره نسل جدید آخوندهایی که تلاش خاصی برای جذب «همگان» میکنند؛ بنویسم.‌ آخوندهایی از جنس آقا میری و‌ نمونه های مشابه که کم کم به تعدادشون اضافه میشه. اما خب...هوای حوصله ام توی قرنطینه، نا پایدار شده. فعلا به این کامنت بسنده می کنم که به قاعده صدتا توئیت، من رو خندوند: آقا میری، تتلوی آخوندهاست! 

-------------------------------------------------

پ.ن: 

من حاجی رو از پیشوند اسمم برداشتم توقع و ذهنیت ایجاد نشه. ولی شما منو همون حاجی صدا کنین. حاجی به فداتون بشه :))) 

.

* تشبث: به معنای چنگ انداختن به هرچیزی. مثلا یه حکایت عربی داریم : «الغریق یتشبّثُ بکل حشیش». کسی که داره غرق میشه به هر شاخه خشکی چنگ میندازه(برای نجات خودش).

۲۲ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۱ ۲۹ فروردين ۹۹ ، ۰۹:۰۳
مهدی

با سلام و درود به روح و جسم همه کسایی که تا این مرحله زنده موندن. توی این شرایط که همگی مجبوریم به خونه‌شینی و تقریبا از صحنه اجتماع محو شدیم؛ شاهدیم که اینتساگرامیون شوآفِ «حالا تو خونه چیکارها میشه کرد» راه انداختن. ازونجایی که وبلاگیون کمتر دنبال شوآف و بیشتر اهل عمل هستن و روحیاتشون به هم نزدیکتره، بد ندیدم هرکی هرچی بلده و به ذهنش میرسه که مناسب زندگی فردی و خانوادگیه؛ اینجا بنویسه. خیلی جدی لازم داریم به جای فرو رفتن در خود، فرو برویم در همه‌ی چیزهایی که حالمون رو بهتر میکنن. پس بنویسید. محدودیتم نداره. هر نوع سرگرمی از بازی گرفته تا کتاب، فیلم و سریال، موسیقی و پادکست تا ور رفتن با وسایل خونه، آشپزی، خیاطی، ورزش...هرررر چی که بشه توی خونه انجامش داد و حال کرد بنویسید.

---

پ.ن: نظرات این پست بدون تأیید است.

پ.ن: پیشنهادهای خودمم کامنت میکنم.

پ.ن جدید: مواردی که گفته شده رو بولد کردم. تکراری‌ها رو بولد نمیکنم.

پ.ن الان: دمتون گرم!

۳۲ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۴۴
مهدی

نقدِ درست، زمانی اتفاق می‌افتد که موضوع نقد را از درونِ خودش نقد کنیم.(همون چیزی که تلاش می‌کنیم با عنوانِ غلطِ نقد سازنده براش جا باز کنیم). نقدهایی که بیرون از موضوع نقد اند و غالبا با برچسب‌ها و واژه‌های کلیشه‌ای بیان می‌شوند تقریبا اثری ندارند یا کم اثرند. مثلا بار کردنِ عنوان «خرافات» روی عزاداری مذهبی سالهای سال است تکرار می‌شود؛ اما هیچ عزاداری_که قاعدتا موضوع خطاب نقد است_ با این واژه قانع نشده و دست از عزاداری برنداشته است، یا روش عزاداری‌اش را تغییر نداده. آن که برچسب خرافات می‌زند از همه‌ی باورهای عقلی و احساسات قلبی که میان عزاداران مذهبی وجود دارد بی‌خبر است. موضوع را از زاویه دید خودش می‌بیند که نه باوری دارد نه احساسی؛ پس دم دستی‌ترین واژه را برای نقد به کار می‌برد؛ نتیجه: هیچ. برای همین است که می‌گویند اساسا کسی می‌تواند موضوعی را «درست» نقد کند که درون آن باشد. در مثال عزاداری، همیشه بهترین منتقدهای رسم‌ها و روش‌های عزاداری، خود عزاداران بوده‌اند؛ در رأس، روحانی‌ها و متفکرهای مذهبی.

در همین حال، قوی‌ترین روش برای خراب/منحرف کردن یک موضوع هم همین است. از دورن خودش با ابزارها و رسم‌های خودش. حسن روحانی در مناظره‌های ریاست جمهوری، افراد مقابلش _خصوصا قالیباف _ را با این روش، نابود کرد! این مقدمه را گفتم تا پس از عبور تازه‌ای که از یک دهه‌ی محرمِ دیگر به عنوان بزرگترین ایام عزاداری مذهبی داشته‌ایم نقدهایی که در این مدت به ذهنم رسیده است را بنویسم.(البته چون مشغله داشتم نرسیدم فضاهای گوناگون رو تجربه کنم. این چند مورد، محصول دو سه روزیه که توی مراسم تهران شرکت کردم. برای همین به نظرم حرف تازه‌ای نزده‌م ولی بیان و تکرارش رو دست کم برای خودم لازم می‌دونم.)

اول: «هرچی بیشتر امام حسین رو تکه پاره کنیم بیشتر حسینی شده‌ایم».

بهترین افرادی که می‌توانند فلسفه عزاداری برای امام حسین را به ثمر برسانند روضه‌خوان‌ها هستند(حتی بیشتر از منبری‌ها) و البته بهترین آن‌ها در منحرف کردن و به حاشیه راندنش نیز! مجلسی رفته بودم که بدون ذره‌ای اغراق مداحش از ب بسم الله تا دعای آخر مجلس، چنان با دقت و ظرافت از تیرها و شمشیرها و ضرباتی که به امام حسین زده‌اند چه در قالب کنایه چه مستقیم می‌گفت که همه‌ی تخیل من حتی تا پس از مجلس، مشغول تصویر زخم‌ها و نوع ضربه‌ها بود. همش می‌گفتم خوش انصاف! تو که چنین خوب خیال من را درگیر زخم‌ها کردی نباید به من بگویی داستان و معنای این زخم و خونِ ریخته شده چیست؟ انگار کن من یک مسیحی، یک بودایی، یک بی‌خبر از همه جا؛ نباید بگویم طبیعتِ هر جنگی، ریخته شدنِ خون و زخمی شدن و کشته شدن است؟ پس این همه شلوغ کردن ندارد؟ اصلا من آگاه و مسلط به داستان و هدف امام حسین. وقتی برای من نام حسین را پیاپی تکرار می‌کنی چه چیزی دستگیر من می‌شود؟ هدفِ امام حسین از جان‌فشانی، معرفی خودش بود یا معنای دیگری را می‌خواست برساند؟ اصلا امام هدف است یا وسیله؟ روز عاشورا واسطه‌‌ای برای رسیدن به مقصدی‌ست یا خودش هدف است؟

قطعا ماجرای امام حسین و واقعه عاشورا یک رویداد کاملا «جهان‌شمول» و مناسب برای همه زمان‌هاست. هرکسی از هرجای دنیا و با هرتفکری به شرط آزاده بودن می‌تواند با این رویداد، رابطه خودش را پیدا کند. اما حادثه، خون، کشته شدن و اسیری، یک پلِ واسطه است. ما با این سبک عزاداری، تا روی پل می‌آییم اما از آن عبور نمی‌کنیم. شوربختانه باید بگویم بزرگترین و جدی‌ترین آفت مجلس‌های عزاداری عاشورا که هرسال بدتر شده همین بوده است.

دوم: «شوآف، یا همان ریا»

نیت‌خوانی کار آسانی نیست. قضاوت هم اساسا کار دشواری‌ست. اما مُد لباس مخصوص محرم، خرج‌های میلیونی و بیش از حد معمول برای مجلس، بازار داغ عکس و فیلم پای دیگ نذری، عَلَمِ کدام محله بیشتر تیغه دارد؟ فلانی چند بار قمه زده؟(بگذریم که قمه‌زنی از بنیان کار غلط و از جمله بزرگترین انحراف‌های عزاداریه) محکم‌تر زنجیر و طبل زدن وقتی داف‌های محله به تماشای دسته آمده‌اند، عربده زدن توی مجلس روضه طوری که گوش نفر بغلی تا سال دیگر سوت بکشد و نمونه‌های دیگری که دیده و شنیده‌ایم؛ اگر نگوییم عزاداری نیستند، هدفی جز سرگرمی نمی‌شود برایشان لحاظ کرد. در کل، ریا و تظاهر به چیزی که واقعا نیستیم نه صورت خوشی دارد نه انتهای مبارکی. این را دیگر همه می‌دانیم که قاتلان امام حسین، همگی مسلمان بودند. خیلی جدی‌تر، چرا و چگونه‌اش را دریابیم. 

ریا نمونه‌ی خوب هم دارد؛ مثلا ظرف نذری را از روی زمین طوری برمیدارم و توی سطل می‌اندازم که کودکی ببیند و یاد بگیرد. ولی جنس ریاهای ما در برخی کیفیت‌های عزاداری نه تنها آموزشی نیستند بلکه دافعه دارند. جا برای سوء استفاده و بهانه دادن و هجمه‌ی از بیرون هم بیشتر پهن می‌کنند. پریشب bbc فارسی گزارشی از یکی از میدان‌های تهران پخش کرد(دوستانِ دوربین ما اسلحه‌مون زحمتش رو کشیدن) که تعداد زیادی دختر و پسر با ماشین‌ها و موتورهای لاکچری و تیپ فشن تمام مشکی ویژه محرم، جمع شده‌اند. همین! فقط جمع شده‌اند. بعد برایش نوشته بود آیا سبک عزاداری در ایران تغییر کرده است؟!  

سوم: «آزار و اذیت، عدم رعایت حقوق شهروندی یا همان حق‌الناس»

حس قلبی‌م می‌گوید برای این قضیه، چه بسا خود امام حسین هم خیلی دلگیر باشد. اهمیتی ندارد که عده‌ی زیادی هستیم که می‌خواهیم در خانه یا خیابان، مراسم عزاداری داشته باشیم اگر حق زندگی حتی یک نفر ضایع بشود. چه کسی که بیمار است و از سر و صدای طبل‌ها نمی‌تواند راحت استراحت کند چه کسی که کار دارد و توی ترافیک می‌ماند، چه کسانی که نظم و نظافت خیابان و محله‌شان به هم می‌ریزد. بستن خیابان برای دسته عزا به شرطی درست است که راه جایگزین و مناسبش فراهم باشد.(شخصا یک مورد دیشب تجربه کردم، دو نفر با تابلو و علامت، ماشین‌ها رو هدایت می‌کردن بدون اینکه که ترافیک بشه. حرکت خوشحال‌کننده‌ای بود. از طرفی میخواستم از یه خیابون با ماشین رد بشم. جلوی یه هیئت آدما وایساده بودن و مشغول چایی بودن و حرف میزدن، کاملا راه رو بند آورده بودن و ماشینا به زحمت رد میشدن اما اینا خیالیشون نبود! بعضا حتی به بوق ماشینا واکنش نشون میدادن!).

این دقت‌ها و رعایت‌ها برای این ایام، لازم است نه مستحب! همان ماشین عبوری که ممکن است باوری نداشته باشد، حُسن خُلق را در کنار رعایت حقوقش اگر ببیند معنای عزاداری را هم درک می‌کند. نه؛ دست کم نگاهش منفی نمی‌شود.

چهارم: «در تکمیل مورد اول و سوم»

ظلم نکردن و نپذیرفتن ظلم؛ شاید بتوان همه‌ی معنای عاشورا را در همین جمله خلاصه کرد. امام حسین بیش از هر کسی و پیش از هر مسئله‌ای آگاه بود. به زمانش، به پیرامونش، به وضعیت مردمانی که یا فریب خورده‌ بودند، یا زیادی ضعیف شده‌ بودند. یا ظالم بودند یا مظلوم. به حاکمانی که برای حفظ قدرتشان هر غلطی می‌کردند. امام، مسئله را تشخیص داد، شرایط را سنجید و اقدام مناسب کرد. شاید ظرفیتِ حالِ ما به قاعده‌ی فدا کردن خودمان نباشد اما حرف که می‌توانیم بزنیم! چشم و ابرو که می‌توانیم بیاییم! اشاره که می‌توانیم بکنیم! اندکی هزینه برای زنده ماندن انسان و انسانیت در این جهان، بد نیست. این را به خصوص باید از میزبان‌ها، منبری ها و روضه‌خوان‌ها طلب کرد که طالب حق و عدالت  _در مقیاس جهانی_ باشند نه طالب گریه و صدای ضرب سینه و گرم شدن مجلس. اشتباه نشود؛ گریه و ماتم از مصیبت‌های روز عاشورا بد نیست، ولی اگر محصولش حق‌طلبی و عدالت‌خواهی و انسانیت نباشد همان ایستادن روی پل است که در مورد اول نوشتم.

در پایان؛

حرکتِ امام حسین، پر بوده است از جزئیات و کمالات. اگر نداشت این کمالات را محال بود پس از چهارده قرن بشود بازهم درباره‌اش صحبت بشود و کسی حس تکرار نکند. منتهی باید در روش عزاداری‌ها و پرداخت به مسئله امام حسین و عاشورا کمال‌خواه باشیم و جزئی‌نگر و اگر نه، به تکرار و پوچی می‌افتیم. کما اینکه بسیاری افتاده‌ایم.

نقاشی قهوه‌خانه‌ای عاشورا اثر محمد مدبر.

پ.ن: کامنت ها بدون تأیید است. اگر نکته تازه ای برای جواب داشته باشم می‌نویسم. حمل بر بی احترامی نشود. 

۱۲ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۷ ، ۰۰:۰۵
مهدی

جایی که مشغول خدمتم پیوند مستقیم با دین و مذهب دارد، خودم را نمی‌گویم که قصه‌ام فرق می‌کند اما سرباز جدیدی که با فوق لیسانس امریه شده و دانشگاه تهرانی است دیروز جمله‌ای گفت که اگرچه دلم را سوزاند اما نتیجه خوبی داشت. توی اوج کار بودیم. در فرصت کوتاه ناهار در خیابان راه می‌رفتیم که گفت از وقتی اینجا مشغول سربازی شده‌ عقاید مذهبی‌اش نصف شده. قبلش به مناسبت ایام، دیالوگی داشتیم پیرامون ظهور منجی. جلوی یکی از اداره‌های مرکز شهر بساط شیرینی و شربت به راه بود و ایستادیم. صحبتش رسید به جایی که گفت «مگه ممکنه کسی هزار سال زنده بمونه و بعد بیاد همه دنیا رو نجات بده؟». از همین جا صحبت‌مان به جایی رسید که گمان کردم مسئله‌ی چندین ساله‌ام به مرز پختگی رسید. اینکه در بحث‌های علمی، کمترین سهم به استدلال نظری و منطق علمی می‌رسد. مخصوصا اگر موضوع بحث، باورهای سنتی آدم‌ها باشد. اگر از کسی بخواهیم با شنیدن چند دلیل تاریخی یا عقلی، دست از باورهای دیرینه‌اش بردارد و در همان گفتگو، با عقایدش که عمری آن‌ها را زندگی کرده خداحافظی کند؛ توقع بی‌جایی کرده‌ایم. انصافا هم منطقی نیست به محض روبرویی با چند استدلال خشک عقلی، دست از باورهای خود برداریم. چرا که هیچ نظریه و عقیده‌ای نیست مگر آن که استدلال‌های ذهنی، از پسش بر آمده‌اند؛ هر درونی که خیال‌اندیش شد،گر دلیل آری خیالش بیش شد! 

از طرفی، وقتی می‌شود عقل را مخالف عقیده‌ای قلمداد کرد که هم چند دلیل عقلی مخالف پیدا کنیم، و هم دلیل موافق عقلی وجود نداشته باشد، چرا که میان وجود دلیل عقلی مخالف با نبود دلیل عقلی موافق فرق است.

مسئله‌ی دیگر ضعف دلیل است که مساوی با ضعف ادعا نیست،همانطور که قوّت دلیل به معنای درستی دعا نیست. چه بسیار عقاید درست و عقل‌پسندی که مدافعانی با دلیل‌های سست دارند. که نمونه‌های تاریخی‌اش بسیار است.

خلاصه... گمان می‌کنم در مباحث عقیده‌شناسی، دلیل‌های عقلی کمترین کاربرد را دارند. برای همین است که معمولا کسی از این راه، نه مسلمان می‌شود نه مسیحی نه  شیعی نه سنی نه بودایی، و نه از اینها برمی‌گردد.

بنابر تجربه‌ی زیستی خودم(از جمله سربازی مزبور) و اندکی خوانده‌ها، می‌توانم بگویم زمینه‌های روان‌شناختی،اوضاع اجتماعی،محیط و تربیت آدم‌ها، بسی بیشتر از مباحث عقلی، قوّت و اثر دارند. از قدیم هم می‌گفتند پای استدلالیان چوبین بود. شاید توجه دادن دیگران به پیامدهای اجتماعی و تاریخی باورهایشان،در هوشیار کردن آنها بسی موثرتر از استدلال‌گری فیلسوفانه باشد.

-------------------

«عیدتون مبارک»     

+گوش بدهیم

۳۰ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۱ ۱۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۳:۴۱
مهدی

الیور استون برای جشنواره فیلم اومده ایران و گفتگوی خیلی جذابی با نادر طالب‌زاده داشته. کارگردانی با سه اسکار و یازده نامزدی اسکار که به معرفی نیازی نداره. قبلا توی این پست، کوتاه از فیلم جوخه‌ش نوشته بودم. سه گانه‌ی محشر کبرایی که درباره جنگ ویتنام ساخته و فیلمای موندگار صورت‌زخمی،جی‌اف‌کی و قاتلین بالفطره رو تقریبا همه دیدیم و لذت بردیم. همین جا ازش تشکر میکنم که رک و راست گفت از جایزه گرفتن فیلمای ایرانی(با سناریوهای تکراری) توی جشنواره‌های خارجی تعجب میکنه. اما بیشتر از حضور الیور استون توی ایران،حرفای سیاسیش بود که سرتا پا همه رو غافلگیر کرد. با چندتا عبارت ساده و نمکین؛ انتخابات،دموکراسی،دولت، سیاست‌ها و تقریبا سرتا پای حاکمیت آمریکا رو زیر سوال برد. گفت که ایران مرکز خاورمیانه‌ست و حکم جایزه رو برای آمریکا داره. از جنگ‌طلبی‌های بی‌پایان و چشم‌داشت به نفت کشورها و سیاست تغییر در رژیم‌های هدف و شنود شدن تمام رئیس‌جمهورها گفت، و اینکه رسانه‌های آمریکا به شکل یک‌پارچه‌ای همون چیزی رو میگن که دولت پنهان آمریکا میخواد. گفت که تغییر رئیس جمهور توی آمریکا کاملا تشریفاتی انجام میشه. و هیچ تغییری ایجاد نمیشه مگر در راستای سیاست‌های پنتاگون و سیا. و البته؛ اعلام کرد «من و خیلی‌ها بیداریم! چون کشورمون رو دوست داریم». همه‌ی این صحبت‌ها زنده از تلویزیون ایران پخش شد. و منم مثل شما همین سوال برام پیش اومد؛ یعنی الیور به خونه‌ش توی نیویورک سیتی میرسه؟ و جواب رو هم میدونیم؛ نه تنها به خونه میرسه، بلکه با آزادی کامل، سفر و مستندسازی رو ادامه میده. در حالی که ما اینجا طوفان توئیتری داشتیم درباره واکنش جعفرپناهیِ ممنوع الخروج به صحبتای الیور استون و بحث آزادی بیان(بگذریم که استون گفت اصلا پناهی رو نمیشناسه)، حین صحبتای استون می‌گفتم مدینه فاضله همینه، بدون ترس و البته با افتخار، سیاست‌های کشورش رو زیر سوال می‌بره و خیالش راحته سانسور،ممنوع‌الکار یا ممنوع‌الخروج نمیشه. و ای کاش جمهوری اسلامی هم همین بود! اما وقتی استون در انتهای صحبتاش گفت فلان مجری معروف رو از CNN اخراج کردن چون اثرگذار بود و بعد از اون فقط ژنرال و نظامی آمریکایی میاوردن، و وقتی گفت من قدرت و نیت چهره شدن در سیاست آمریکا رو ندارم و صرفا به فکر اثرگذاری فیلمام هستم متوجه شدم داستان، معمایی‌تر از چیزیه که ذهن من می‌فهمه. حتی الیور استون علیرغم اعلام بیداری، اسیر سیاست پیچیده و هوشمندانه‌ای شده. اونم مثل بقیه فیلمسازای آمریکایی اجازه داره بسازه،بفروشه،حرفشو بزنه،اسکار ببره، چون قدرتِ بالای سرش میدونه این روند، تغییری در قدرت حاکم ایجاد نمیکنه،بلکه برعکس،مدینه فاضله رو به دنیا معرفی میکنه! اما تجربه نشون داده اگه روندی قدرت تغییر داشته باشه، بدون معطلی حذف یا کم رنگ میشه. مثل اتفاقی که برای مایکل‌مور و فیل‌دنی افتاد.

اگه تا الان توی دلتون نگفتید چشم بسته غیب گفتی؛ حرفمو تموم کنم. علی القاعده دلیلی ندارم از سانسور و مقابله با آزادی بیان و عقیده دفاع کنم، اما سیاست «هدف وسیله را توجیه میکند» رو مذموم‌تر از اون میدونم. و نمیدونم توی این جهانی که ساختیم، اصلا ممکنه سیاست سومی وجود داشته باشه؟

نمایی از فیلم محشر کبرای Born on the Fourth of July ، از الیور استون.

۱۶ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۵:۰۳
مهدی

سال‌های سال گذشته از زمانی که نوار vhs فیلم غلاف تمام فلزی(Full Metal Jacket) رو از ویدیو کلوپ کرایه کردم و پنهانی نشستم پای فیلمی که به معنای واقعی کلمه، جادوم می‌کرد. فعل استمراری برای اینکه هنوز وقتی هوس می‌کنم محسور به فیلم بشم این شعبده‌بازی تکرارنشدنی استنلی کوبریک رو تماشا می‌کنم. تا اینکه چند روز پیش توی لیستم متوجه فیلم مهمی شدم که به طرز ناگواری از دیده شدن افتاده؛جوخه (Platoon) محصول 1986 هالیوود. از پوستر کاملا عیان بود که درباره جنگ ویتنامه. وقتی فیلم شروع شد با دیدن سلاح و فرم لباس نظامی‌های آمریکایی، بی‌درنگ یاد غلاف... افتادم. قلقلک عجیبی همه وجودم رو گرفته بود و حس می‌کردم دارم فیلمی رو می‌بینم که از دیدنش «واقعی» و «حقیقی» لذت می‌برم. و طبق معمول بعد از پایان فیلم، سرچ می‌کردم تا بیشتر و بیشتر درباره جنگ ویتنام بدونم. حالا فهمم گرفته ارتباط من با این فیلم‌ها «صرفا برای فیلم» یا «تم جنگ» نیست، بلکه رابطه فرامتنی و بیرون از قابی با هرفیلمی دارم که با شفافیت و بدون پرده به «جنگ ویتنام» پرداخته باشه. برای همین وقتی از خوب‌های با تم جنگ و ضدجنگ حرف می‌زنم بی‌درنگ یاد راننده تاکسی(Taxi Driver)،اینک آخرالزمان(Apocalypto Now)،متولدچهارم جولای(Born on the Fourth of July) می‌افتم. اما چرا؟ چون توی همه‌ی اینها سربازهای آمریکایی چه در جنگ چه پس از جنگ، به خاک و خون کشیده میشن؟ چون واقعیت‌های وحشتناکی از کشتار وحشیانه مردم و زنان و کودکان بی‌گناه رو نشون میدن؟ چون به فضاحت کشیده شدن آمریکا به عنوان قوی‌ترین ارتش نظامی دنیا در برابر نیروهای ضعیف و کم تجهیزات ویتنامی رو نمایش میدن؟ چون در لایه‌های زیرین خودشون فریاد میزنن که «این جنگ به توچه»؟ بله! می‌تونه همه‌ی اینها که توی خودآگاه و ناخودآگاه ضدآمریکایی نهفته‌ن باشه به اضافه‌ی «صداقت هنرمندانه‌ی هنرمند». الیور استون، کارگردان جوخه از شرکت‌کننده‌های در جنگ ویتنام بوده؛ اون می‌تونسته با جریان آب حرکت کنه و برابر با فضای آن‌موقع هالیوود،از جنگی که سراسر ناجوانمردی و خشونت و ظلم محض بوده، قهرمان‌سازی کنه و حق رو وارونه جلوه بده(کما اینکه سری فیلمهای بسیاری ساخته شد از جمله رمبو) اما نه تنها این کار رو نمی‌کنه، بلکه بی پرده به جنایت‌های جنگی نیروهای آمریکایی، و البته اثر روانی مخربی که جنگ، روی اونها میذاره، می‌پردازه. و واقعیتی رو به تصویر میکشه که خودش شاهد و تحت تاثیر اون بوده نه تصویر و داستانی که سران و سردمداران آمریکایی جنگ‌طلب میخوان. نتیجه‌ی این صداقت هم می‌شود فیلمی که ماندگار است و همچنان پس از سی سال از آن صحبت می‌شود. 

پ.ن: این یک پست صادقانه نیست.

۱۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۶ ، ۱۲:۰۱
مهدی

قسمتی از سریال بلک میرور(Black mirror) بود که مردم با گوشی های هوشمند به هم امتیاز میدادن. خرید و فروش بلیط، غذا، خونه و همه چیز با همین امتیازها انجام میشد. از طرفی میزان امتیاز هرکسی تعیین کننده درجه شهروندیش بود. هرچی امتیاز بالاتر بود تعداد ستاره ها بیشتر و در نتیجه، شهروند، ثروتمندتر و دارای موقعیت اجتماعی و رفاهی بیشتری میشد و برعکس.

اسنپ و برنامه های مشابه،نمونه خفیفِ همین آینده ای هستن که توی این سریال، به نمایش دراومدن. با یک لمس مجازی، میزان رضایت مشتری از سرویسی که در اختیارش قرار گرفته تعیین میشه. وقتی سفر ما با اسنپ تموم میشه بدون کوچکترین کلامی با شخصی حقیقی، موثرترین حرکت حقیقی رو با لمس یکی از این گزینه ها رقم میزنیم: «کاملا راضی،راضی،نسبتا راضی،کاملا ناراضی». این امتیازها برای کار و درآمد راننده، بسیار مهم و اثرگذارن. 

شهر شلوغ، بداخلاق، تندخو و عصبانی تهران رو تصور کنید. راننده هایی در اون هستند که صبح تا شب دنده عوض میکنند و همواره به مسافراشون لبخند میزنند! و حتی براشون از ماشین کولر میگیرن! مسافرها از اکثر سفرهاشون راضی هستن چون هزینه پایینی پرداخت میکنن برای سرویسی در سطح مطلوب! به ظاهر، اتفاق خوبی در حال افتادنه و پدیده ای شکل گرفته تا مردم نسبت به هم «خوش رفتار» و «مسئولیت پذیر» باشن! اما این پدیده، عمق و دوام هم داره؟ جوابش حفره ایه که توی اسنپ وجود داره. تقریبا نشده سوار ماشینی بشم و راننده اسنپ این جمله یا مضمونش رو نگه «بعضی از مسافرا فکر میکنن ما گماشته اونا هستیم!». تقریبا بیشتر راننده های اسنپ از برخورد مسافرها شاکی هستن! و طبیعی هم هست.«ستاره مجازی رضایت، فقط توی گوشی مسافرا حضور داره و نه راننده! راننده مجبوره لبخند بزنه چون درآمد و مزایای بیشترش از این راهه. مسافر مجبور نیست مثل آدمیزاد برخورد کنه، چون هیچ فشاری روش نیست! و مبنای رفتارش همون چیزیه که در اصل و واقعیت بوده! و مبنای خوش برخوردی راننده که واقعی نیست: اصالت پول!»

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پ.ن: میخوام بگم اصالت، نقش تعیین کننده ای داره توی زیست ما. مدرنیته خوب و گریزناپذیر است اما پر از حفره!

۱۶ نظر موافقین ۱۴ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۶ ، ۱۰:۱۷
مهدی

آیا برجام همان صلح حدیبیه است؟

به شخصه از موافقای سرسخت این قضیه هستم که تاریخ تکرار میشه. فقط باید حواسمون باشه توی تطبیق تاریخ امروز با اون روز، اشتباه نزنیم! خوشبختانه،رویداد حدیبیه به قدری اساسی و مهم بوده که کلیات و جزئیاتش، بدون اختلاف بین شیعه و سنی،نقل شده و توی کتابای معتبر هست. برجام هم که معرف حضور همه ست، آفتاب تابانی که خدا برای ما آورد! حالا این دوتا چقدر تطبیق پذیر هستن؟ دو درصد،با ارفاق! درصد اول برای اینکه بعد صلح حدیبیه،پیامبر در برابر اعتراض شدید اصحابش که میگفتن خیلی امتیاز دادیم، سکوت کرد و مدتی بعد، خود خدا بود که گفت: «این صلح،فتح بود!» و امروز ما آقای حسن روحانی و اصحابش رو داریم که با اشاره به صلح حدیبیه میفرمایند: «برجام، فتح الفتوح بود!» درصد دوم برای اینکه صلح حدیبیه، توسط مشرکین مکه نقض شد؛ برجام رو هم کفار(بخوانید کدخدایان) نقض کردند...حالا به جای نقل قول ناقص از ماجرای حدیبیه که مغالطه ی قشنگی نیست، این رو هم باید نقل کنیم که حدیبیه رو مشرکین مکه نقض کردند و چه شد؟* پیامبر بازم امتیاز داد؟ بازم در جواب اعتراض مسلمانان سکوت کرد؟ خیر!  مکه رو مسلمونا فتح کردند! پیروزی شگفت انگیز خیبر رقم خورد! اسلام،مثل جریان آب روی زمین خشک،سرایت کرد و بین المللی شد. هوم؟ عزت پاسپورت ایرانی؟ فاجعه منا؟ قضایای فرودگاه؟ تحریم های جدید؟ ادامه تهدیدها؟ لغو نشدن کامل و یکجای تحریم ها؟ تقریبا هیچ؟ فارق از اینکه شما با کدخدا نامیدن آمریکا،ابدا او را دشمن نمی‌دانید که حالا بخواهید با او صلح کنید که اگر نقضش کرد جوابش را بدهید! به هرحال...دست بردارید! توی تطبیق تاریخ هم اشتباه زدید!

* نقض پیمان اینجوری بود که طبق یکی از بندها، مشرکین قریش نباید با مسلمونا جنگ و مخاصمه میکردن.  2 سال بعد پیمان، چون حس قدرت بهشون دست داده بود جوگیر شدن به قبیله ای که هم پیمان مسلمونا بود حمله کردن. دقت کنید! به مسلمونا نه! به هم پیمان مسلمونا! و پیمان نقض شد و زمینه فتح مکه فراهم! این بود که خدا فرمود: این صلح، فتح بود! 

دوباره رای بدهیم یا ندهیم؟

آقای روحانی بسان سال 92 در تلاش است آراء جنبش راکد سبز را جذب کند. پوسترها و بنرها و ستادهای جدید او و شعارها و تبلیغ های تازه اش بسیار صریح تر از سال 92 به این مسئله پرداخته اند. سبزی های اندکی در سال 92 به امید رفع حصر کروبی و موسوی، از روحانی حمایت کردند و او  وعده جدی به آنها داد که اقدام میکند. اما در دوران ریاستش در همه محافلی که از او پاسخ روشن میخواستند جز سکوت، کاری نکرد. و هیچ خبری نشد تا همین روزها. نه اینکه در این 4 سال نتواند یا نگذارند. او برای رفع حصر، قدمی از قدم برنداشت چون «انگیزه و میلی» برایش نداشت. و حالا که بخاطر کارنامه ی خالی از حرکت موثر،جایگاه خود را در خطر دیده بازهم همان پروپاگاندا را پیاده کرده. و شده است «الغریق یتشبث بکل حشیش». دست می اندازد به هر شاخه خشکیده ای حتی اگر جمله ی «اینها می خواستند پیاده روها را دیوار بکشند» باشد که تاریخ انقضایش در دهه هفتاد به پایان رسیده! به هرحال، دو راهی سختی پیش روی قشرمخالف نظام است...این شعارها و وعده ها، حقیقی هستند یا باز هم فریب؟

ثبت در گینس

می شود نام حسن روحانی را به عنوان اولین رئیس جمهور در تاریخ ثبت کنیم که مسئله نظامی و امنیتی کشورش را زیر سوال برده است. به باشگاه ترین ها خوش اومدی! مرحبا شیخ حسن فریدون! مرحبا!

درد دل یک طلبه

آقای روحانی! شما که با تاکسی و مترو جابجا نمی شوی. حرف هایی که در لباس پیامبر میزنی را منِ طلبه باید پیش این راننده و آن مسافر و آن رفیق توجیه کنم! طلبه ای که دست بر قضا، طرفدار و موافق نظام است و توی بازی دو سر باخت شما گرفتار شده «به درک! به جهنم!». شما فقط هوای لباسی که پوشیده ای را داشته باش! مردم به شما رای دادند چون آخوند هستی!

ایران فقط بالاشهر تهران نیست

بهروز افخمی توی مستند فروشنده به درستی اشاره می کنه که بالا شهری های تهران* فکر میکنن همه کشور، این ها هستن. همه همینطور زندگی میکنن و فکر میکنن و دغدغه هاشون همینه! و لذا نمیخوان باور کنن احمدی نژاد هنوز در روستاها و شهرای کوچیک طرفدار داره. احمدی نژاد، به اونا «نگاه» کرد! همین!

جناج بازی کافیه

رو نوشت به خودمان که از پیش مشخص است به چه کسی رای می دهیم. اگر خودمان را "مردم" می دانیم و مردم را خودمان؛ رای دادن به جناح و لیست،متناقض با خواستگاه و نیاز مردم است. بعد از چندین دوره رای جناحی دادن و نتیجه نگرفتن،لازم است طرحی نو در اندازیم و به مسئولین ابلاغ کنیم «اگر خدمت نکنند،نمیگذاریم بمانند.»

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

* (ما بالا نیستیم ما سمت مازندرانیم D: برای دوستانی که محل زندگی ما رو میدونن)

پ.ن:

همه رفقایی که اینجا میان رو قلبا دوست دارم. هیچ آدمی روی زمین مثل اون یکی نیست. اینکه اختلاف نظر داشته باشیم عجیب نیست. عجیب اینه که نتونیم باهم حرف بزنیم.

پ.ن:

خودمان باشیم.

۲۹ نظر موافقین ۱۶ مخالفین ۴ ۲۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۴۶
مهدی

طبیعتا بر ما پوشیده نیست که جامعه‌ای نسبتا بیمار داریم! به شکلی که وقتی یک اتفاق ساده‌ی خوب می‌بینیم تعجب می‌کنیم و حتی تشویق‌مان توام با حسرت و غبطه است! و از طرفی، اتفاق‌های سراسر بد،برایمان خیلی عادی شده‌اند. به گونه‌‌ای که پرداختن به مثلا موضوع فحاشی و دروغگویی،برای خیلی‌ها مسئله‌ای پیش‌پا افتاده است! و چقدر بد است که تو هر چه بگویی می‌گویند «اگه راست می‌گن برن اختلاس‌ها رو درست کنن!» انگار این ماجرا،بهانه‌‌ای شده تا هر غلط ریز و درشتی بکنیم و وجدان‌مان را اینطوری راحت کنیم که «اگه کسی بخواد جواب بده اون گنده‌هاش باید جواب بدن!». اگر این باشد نگاه ما! پس هرچی به سرمان بیاید نوش‌جانمان!
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


به جهت اولویت به نظرم رسید از موضوعی بنویسم که نه بسیاری از مردم نه افراد مجری حکومت،هیچ رعایتی نسبت بهش ندارند. مسئله‌ی «حفظ آبرو و حرمت مسلمان حتی اگر مرتکب فسق و گناه شده باشد». جریان‌های سیاسی و جناحی و عده‌ای از مردم به شدت دچار این مسئله‌ هستند. چند روز پیش خبری پخش شد که امیرمهدی ژوله را در فلان جا با فلان وضعیت گرفته‌اند. از طرفی،امت حزب‌الله همیشه در صحنه،شادمان ازینکه فرد شاخصی از جناح مقابل،به زعم‌شان گند زده است،تا توانستند موج تخریب راه انداختند علیه این بنده‌خدا. و از طرفی،مردم عادی تا توانستند بد و بیراه نثار ژوله کردند و حتی زیر پیچ دخترکوچولویش فحاشی کردند! یک عده‌ی کمی هم میان این‌ها به درستی گفتند «قضاوت نکنیم!» که خب صدایشان گم شد بین دیگران!

مدتی پیش  الهام چرخنده هم بود که به محض چادری شدن و تبلیغ اعتقادش،آماج حمله و تمسخر شد به شکلی که عکس‌هایی از گذشته‌اش را پخش کردند و تا توانستند خُردش کردند.

× اگر مسلمانی مرتکب فسقی شود که علنی نباشد و خودش میلی به تظاهر آن نداشته باشد، بر فرض اینکه واقعا مرتکب شده باشد هیچ کس حتی قاضی و حاکم حق ندارد نامی از او ببرد. چه برسد به خوشحالی و انتشار مسئله به دیگران! به یاد بیاوریم ماجرای معروف حضرت امیر را که سر و صدا کرد تا آن زن و مرد متوجه بشوند و فرار کنند و کسی نفهمد آنها مشغول گناه بوده‌اند. و توصیه معصوم که اگر کسی شب شراب خورده،صبح باید او را توبه‌کرده دانست. حدیث قدسی داریم یعنی خود خدا گفته است؛«حرمت و آبروی مسلمان از کعبه بالاتر است.» قید هم نیاورده که مسلمانش فاسق باشد یا نباشد. اینکه اتفاقی را که فقط در شبکه‌های مجازی نوشته شده و با این حجم بازار شایعه که هیچ چیز قابل اطمینان و یقین نیست،دست بگیریم و پخش کنیم؛چیزی جز فاجعه‌ اخلاقی نیست! و این را هم بدانیم «شنیدن و سکوت»،مساوی با تایید است و فرقی با گفتن ندارد. تایید هم می‌تواند لایک باشد و به اشتراک‌گذاری و حتی یک لبخند ساده!

به علاوه،اشاعه فحشاء؛ یعنی انتشار یک گناه هم گناه است! و ساده‌ترین نتیجه‌اش عادی شدن رفتارهای زشت در جامعه می‌شود.
به ماجرای ژوله اضافه کنید ماجرای قاری قرآن،مرگ بازیکن پرسپولیس، و نمونه‌های دیگری که بازهم پیش خواهند آمد.

خلاصه‌ی حرفم این است که گرایش سیاسی،اصلا بهانه‌ی خوبی برای بی‌اخلاقی‌هایی که شمرده شد(بردن آبروی مسلمان،اشاعه‌فحشاء و غیبت) نیست! هدف وسیله را توجیه نمی‌کند!

چگونه از خطرات زبان و دروغ و شایعه  ‌پراکنی در امان بمانیم؟

دوستان،هر نقد و نظری مرتبط با این موضوع یا نزدیک به این موضوع دارید؛ بفرمایید.

۲۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۵ ، ۱۲:۴۷
مهدی

مقدمه:

این را بگویم که به حکم دل، خیلی بیشتر دوست دارم اینجا حرف‌های دلم را بنویسم. از همین باران و مه و حال و هوای دلتنگی و خاطر‌ه‌های دیر و دور. وبلاگی‌ها نیز همین را بیشتر می‌خواهند و دوست دارند. سرشان به قدر کافی توی شهر و نت،از سیاست و فرهنگ درد می‌گیرد...حالا بعد از خستگی یک روز، نشسته‌اند پشت سیستم،کنار لیوان چای داغ،وبلاگ‌ها را باز می‌کنند تا کمی هوای لطیف لمس کنند...دیگر حوصله و رمقی برای جار و جنجال نیست!

اما واقعیتش،جنس من نمی‌تواند فقط همین آدم دلی و یله باشد. بی‌دغدغگی از من بر نمی‌آید. این را از کودکی بهم آموخته‌‌اند که اگر رفیقت تب کرد برایش تب کن. حال،اندیشه‌ی دینی بهم یاد داده برای جامعه‌ و مردم هم تب کن...به هرحال؛سعی می‌کنم بنا را بر تعادل بگذارم؛ نه بی ‌دغدغه‌وار و نه اینکه مجبور بشوم هی بگویم «مگه من دل ندارم!». از طرفی،حیفم می‌آید این همه موجود با استعداد و باهوش را رها کنم با نوشته‌های صرفا دلی. بعضی از مخاطب‌ها یک‌دانه‌شان به صدتا آدم آن بیرون می‌ارزد.

صاحب‌مقدمه:

می‌خواهم هرازگاهی،یکی از مسائل «روز و مشترک» که در جامعه هم سرصدا کرده، اینجا بیاورم؛ یا به سوال‌ها و ابهام‌های رایج مردم از قشر حوزوی که کسی پاسخگویش نیست بپردازم. «تا حد توانِ خودم» با این ویژگی: اولا،از منظر اندیشه و تفکر «دینی،اخلاقی» و ثانیا رعایت نهایت منطق و انصاف،بدون هیچ‌ جهت‌گیری جناحی و سیاسی و تعصب بی‌مورد؛ آن‌طور که باید باشد نه آن‌طور که دل من می‌خواهد. شما هم اگر دل‌تان خواست همراهی کنید و البته «نقد و اظهار نظر».منتهی بطور مشخص،من زاویه دید خودم را خواهم داشت،و شما هم بطور طبیعی،زاویه دید خودتان. هیچ‌کس هم از شنیدن حرف مخالف، ترش نمی‌کند چون اختلاف پیش از علم(یقین)،بدون شک بهترین اختلاف و محل رشد است. و شکی نیست که شخص خودم بیشترین عایدی را خواهم داشت بخاطر شنیدن حرف‌هایی که شاید هیچ‌جای دیگر نشود گفت و نوشت.

و شک ندارم همین هفت هشت نفر در اینجا می‌توانیم به نتیجه‌های درخشانی برسیم برای زندگی بهتر در جامعه‌ای بهتر.

(شعاری شد ولی شعارم بخش مهمی از زندگی ماس بالاخره!)

پ.ن:لطف کنین، ضدحال نزنین و یه یاعلی،یا عیسی‌مسیح یا هرچی می‌خواین کامنت کنین. قول می‌دم راضی‌تون کنم :))
پ.ن: اولین مطلب رو همین امشب یا فردا می‌ذارم برای شروع.

 

۱۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۵ ، ۲۰:۰۹
مهدی