سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

طبقه بندی موضوعی

سه شنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۰۳ ب.ظ

خواهر،12+

سه شنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۰۳ ب.ظ

 

شب جشن تولد خواهرکوچولو که دیگه نمیشه بهش گفت کوچولو، به اندازه‌ی یه هفته خندیدیم. خاله از همه بیشتر می‌خندید. برای اولین بار فهمید من تا 5 روز خبر نداشتم خواهرم به دنیا اومده و هنوز که هنوزه سوژه‌ی رفیقای اون دورانمم. تعریف کردم که آخر هفته از قم رسیدم خونه، خسته و کوفته، در اتاقم رو باز کردم دیدم یه بچه روی تخت خوابیده! مامان‌بزرگ خدا بیامرز کنارش نشسته بود. با همون خنده‌های همیشه معنادارش بهم گفت چشمت روشن! بهش گفتم این دیگه کیه؟؟ آخر کار خودتون رو کردین؟ از پرورشگاه بچه آوردین؟ کیک پرید توی گلوی خاله و از شدت خنده پناه برد کنج دیوار. بعدش دیگه التماس می‌کرد ادامه ندم و منم بی‌خیال شدم. بعد فضا احساسی شد. میم عزیز تعریف کرد بابابزرگِ پدری خدابیامرز از اون سر تهران، پیاده اومده خونمون تا بچه رو ببینه. اذان و اقامه رو که گفته نزدیک 1 ساعت با بچه حرف زده. فیلمش هست. با همون لحن مهربونش که صداش رو زیر می‌کرد و کلمه‌هاش رو کِش‌دار _ چطوری باباجون؟ قربونت بشم باباجون. دورت بگردم. نوه‌ی خوشگلمی،دختر قشنگمی... _ میمِ عزیز گفت بابابزرگ موقع رفتن گفته این دختر رو خیلی دوست داره. بعد 100 تومن گذاشته توی پتوی بچه و خداحافظی کرده و رفته. بعد حرفا خاله‌زنکی شد. عمه کوچیکه که تازه فارغ شده بوده بخاطر حرکت بابابزرگ(از خونه عمه کوبیده اومده خونه ما)، ناراحت شده و حرف انداخته که فلانی اصلا باردار نبود! اینا یهو از کجا بچه آوردن؟ شوخی شوخی داشته جدی می‌شده! خواهرم رو دیدم کنار کادوهاش نشسته و برعکس همیشه رفته توی فکر و یک کلمه هم حرف نمی‌زنه. لابد داره به دوست خیالیش میگه تولدش چه داستانی داشته. منم برم توی فکر. این خواهر کوچولوی منه؟ رسید به سنی که براش آنه‌شرلی هدیه گرفتم؟ دیگه بهونه‌ای ندارم وقتی میگه ببرمش به وقت شام ببینه. دیگه می‌شینه پای شبکه تماشا و فرار از زندان نگاه می‌کنه و برای هوش تخیلی مایکل اسکافیلد غش و ضعف میکنه و حرص خوردن منُ با یه چشم و ابرو جواب میده. دیگه معادله‌ها عوض شده. باید داداش خیلی بهتری باشم تا بازم به دوستاش بگه من با داداشم خیلی رفیقم. بهش نگم برای حرف زدن یا شب رو انتخاب کن یا روز D: بشینم گوش بدم هرچی دل تنگش خواست بگه، حتی اگه حال خودم خوب نبود.  

موافقین ۲۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۱/۲۸
مهدی

نظرات  (۴۰)

۲۸ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۱۰ صـــا لــحـــه
یکی از آرزوهام خواهر داشتن بوده.
قدرش رو بدونید. اگر الان هم نمی دونید، وقتی بزرگ تر بشه و شووور کنه، قدرش رو میدونید بلاخره.... 
پاسخ:
:/ 
باشه قدرشو میدونیم، چرا ناموسیش میکنید سریع :))
۲۸ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۱۳ خورشید ‌‌‌
تولد خانم خواهر مبارک. :)
ان‌ شاالله که روزهای نوجوونی‌ش رو خوب و خوش بگذرونه.
مواظبش باشید.
پاسخ:
خوب و خوش بگذرونه با فراز و نشیبای معمولش.
هستم :)
یعنی اصن نمیدونستید قراره خواهر دار بشید؟ برادر آنقدر بی تفاوت و بی خبر آخه؟ 
پاسخ:
من تهران نبودم اونموقع. دیر به دیر میومدم. خانواده هم بهم نگفته بودن مثلا که به درس خوندنم لطمه نخوره :/ :| 
۲۸ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۱۶ نیوشا یعقوبی
تولدش مبارک

خیلی خوبه که میخواین براش داداش بهتری باشین

به عنوان یک دختر خیلی پرحرف میگم اینو لازم نیست صد در صد هم دقت کنین که حوصله بخواد معمولا دختربچه های این سنی انقدر خودشون غرق میشن تو حرف زدن شون خیلی متوجه نمیشن شما حواست نیست فقط خیلی هم حواست پرت باشه اگه یه وقت سوال کنه بگی چی گفتی احتمال قهر رو داره :)) خلاصه دقت بالا نمیخواد

این راز رو بابام بهم گفت :)) گفت من بچه بودی از بس حرف میزدی خیلی وقتا ادای گوش دادن رو در میاوردم :/ بعدا رو بچه های پرحرف دیگه تست کردم دیدم راست میگه :)) همون اداش کافیه
پاسخ:
اینکه ظلمه! :)) البته فکر کنم به شکل ناخودآگاه غالبا همین شکلی عمل می‌کنم!
داداش بزرگ تر خیلی خوب باشه فک کنم...حالا داداش یا آبجی خیلی مهم نیست حتی، بزرگ بودنش مهم تره. ..بچه اول بودن خیلی عذاب آوره به نظر من...واسه من که عذاب آور بوده...
پاسخ:
خوبه دیگه حق بقیه رو می‌خورید یه آبم روش! D:
اوخی:) برادرنوشت هاتون خیل دلنشینه، از ته دل بودنشون زیاده.
انشالله خدا خواهری رو برای شما و شما رو برای اون نگه داره. تولدش مبارک 
پاسخ:
:) سلامت باشین ممنونم

برادر بزرگ داشتن خیلی فوق‌العاده ست:(
پاسخ:
بدی هم کم نداره‌ها! شما تصور کارت پستالی ازش داری. پشتش رو ببینی خط و خوط زیاد داره :))
سلام 

ایشالا 120 سالگیش... :)

شما خیلی کوچیک بودین که متوجه به دنیا اومدن خواهرتون نشدین؟

پاسخ:
سلام. ممنون
نه چون قم بودم و زیاد خونه نبودم و پدر و مادرم پنهان کرده بودن! 
۲۸ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۵۳ صـــا لــحـــه
وااای. یادم نبود شما داداش بزرگش هستید... 
لطفا عصبانی نشوید! :)
پاسخ:
چه کار سختی! :| 
۲۸ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۵۷ نیوشا یعقوبی
نه بابا ظلم چی؟ :))
وقتی یکی پرحرفه و میخوای دلشو نشکنی و خودت هم خل نشی اتفاق میفته بخوای نخوای
پاسخ:
خوبیش اینه نه ناراحت میشه نه کوتاه میاد. فعلا توافق کردیم قبل حرف زدنش با خودم هماهنگ کنه :))
تولدش حساااااابی مباارک
حسرت داشتن یک داداش بزرگتر تا آخر عمر با من میمونه!
پاسخ:
ای بابا! حالا من چه تحفه‌ای بودم مثلا؟ انقدم خبری نیست بابا :)) 
تولدش مبارک، الهی سلامت باشین و دل خوش .


بعد تک خوری؟! مقداری از کیگ و پست می کردی خو D:
پاسخ:
زنده باشی دکتر! D: 
نگفته بودم قبلا سر کیک با من شوخی نکنید؟ شام نخوردم که باقی‌مونده کیک رو بخورم :))
ان شاالله خدا صد و بیست سال عمر با خیر و برکت به بهش زیر سایه پدر و مادر و شما
فقط یعنی چی نمیدونستید دنیا اومده 
مگه بهتون نگفتن؟!!
پاسخ:
سلامت باشید ممنونم
بله! خالمم برای همین غش کرد از خنده. ولی خب دلیلای قانع‌کننده‌ای داشتن تا حدودی.
۲۹ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۰۲ نیوشا یعقوبی
:))

خیلی هم عالی :)) موفق باشید هر دو :))
پاسخ:
D: زنده باشین. 
لا اله الا الله D:

و همانا برای آنان که کیگ را تقسیم نمی کنند دل دردی  می فرستیم بس عظیم ! خلاصه که همینا دیگه :))
پاسخ:
وحده لاشریک له!

کارخونه ساخت کاغذ رو دیدی چوب رو چجوری خمیر میکنه؟ معده من همونه. پس آیه جدید نازل نفرما :))
تولدش مبارک.
به نظرم خواهر کوچولوها صدسالشون هم بشه بازم واسه ما همون خواهر کوچولویی که هیچ وقت بزرگ نمی شه هستن.
پاسخ:
من که راضیم واللا! 
۲۹ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۱۳ ریزوریوس ❤:)
من همیشه دوس داشتم خواهر یا برادر بزرگتر، ایسپشلی برادر بزرگتر داشته باشم. منتها نشد دیگه، قسمت ما هم خواهر بزرگ بودن بود ... 

+ تولد خواهرتون مبارک:)
پاسخ:
ممنون :)
شما هم خواهر بزرگ خوبی باشید تا خواهر کوچک خوبی برایتان باشند  
زمون ما وقتی یکی می‌رسید به 12 سال باز اینقدر نبود. الان علم پیشرفت کرده. 12 سال خودش خیلی می‌شه. خیلی بزرگ می‌شن ملت وقتی 12 سالشون می‌شه. مثل برادرای من. تا چارسال پیش بچه بودن. الان دست به نصیحتت می‌زنن به چه خوبی!
پاسخ:
:)) خوبه که برادرات دست به نصیحت میزنن!
مبارک باشه :)
پاسخ:
:)
ممنون
خیلی باحال بود نوشتید برای اینکه به درس تون لطمه نخوره :))
معموله یا حسود بودید یا حساس یا دنبال فرصت برای درس نخوندن یا چی 😁
پاسخ:
:| شما گویا حسابی مشغول مطالعه کتب تربیت کودک هستید :)) این حساسیت و حسادت مربوط به اختلاف سنی کمتر از 5 ساله نه 15 سال!

از دور که نگاه می‌کنم دلم در حسرت داشتن یک داداش بزرگتر واقعا می‌سوزه. از نزدیک ولی اونقدر هم نمی‌سوزه! تازه زن هم می‌گیرید بعد ما فکر می‌کنیم دیگه دوستمون ندارین اوضاع بدتر هم می‌شه.  پس هیچی کلا :| :))

تولد آبجی خانوم مبارک ^_^
هدیه‌‌اش رو دوست داشت؟ :دی
پاسخ:
نه بابا دیگه گذشت! الان ایشون میگه زودتر زن بگیر برو از خونه که اتاق من دوتا بشه :|

آره دوست داشت . چندتاچیز دیگه هم بود اونا رو بیشتر دوس داشت.
تولدش مبارک :)
منم یک عدد خواهرکوچولو و ته تغاریم *__*
الان من میتونم بفهمم همین خواهر کوچولو شما چقدر از تخیلات و توهمات و تفکراتش رو اختصاص داده به داداشیش.!
و شما نمیدونید ما خواهر کوچولوها چقدر رو داداشیامون غیرتی ایم. :)

پاسخ:
:)) ما هم روی خواهرکوچیکامون ایضا.
۲۹ فروردين ۹۷ ، ۰۸:۱۴ سید رمضان حسینی
چه هدیهٔ مناسبی :-)
پاسخ:
رفته بودم نشر چشمه، متصدی فروش، اولش غرور و تعصب رو پیشنهاد کرد :|
۲۹ فروردين ۹۷ ، ۰۹:۲۳ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
خدا برای هم نگهتون داره:-)
پاسخ:
ممنون زنده باشین
۲۹ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۳۶ سید رمضان حسینی
یا خدا!
غرور و تعصب برای بچهٔ ۱۲ ساله؟! کتاب فروشا با خودشون چی فکر می‌کنن؟
به نظرم آن‌شرلی واقعا بهترین انتخاب بود. خصوصا با توصیفاتی که کردید.
ان‌شاالله عمرشون با برکت باشه :-)
پاسخ:
واللا!
"خلاصشه" ، جواب تعجبم رو اینجوری داد!
برای آنه‌شرلی هم یه کم شک داشتم شما تایید کردی خیالم راحت شد.
سلامت باشی :)
اخه دیگه به خونه که سر میزدید بازم متوجه نمیشدید یه خواهر تو راهه؟
چطور میشه اخه :))

تولدش مبارک :)
پاسخ:
تو راه بودنش رو دیگه میدونستم :)) ولی زمانش رو نه.

یعنی پارسال بود که اینجا یه پست در موردش بود که تولدشه حالا چی براش بخرم؟؟
یه سال گذشت یعنی؟!!
تولدش مبارک  باشه
آخاخ سید که وظیفه ت روز به روز هیجان انگیزتر میشه😁
با همین فرمون برو‌جلو شیش سال دیگه بیا بنویس چیا درد و‌دل میکنه برات 
من بعد پشت سرت نماز میخونم😁
...
سوال صد امتیازی اینه که: حوزه چیا بهت داد سید؟ 
پاسخ:
اتفاقا امسالم کلی از همون پست تقلب کردم.
آره دیگه گذشت :/

چطور؟؟ :|
دارم دنبال روزنه های امید می‌گردم در زندگی🤨
هیچی
بحث شیرین تولد و ماجرای پیرامونشو تعریف کردی
خواستم به بحث ذهنی ‌وجدی “چیا رو در قبال چیا از دست میدیم یا بدست میاریم” فکر کنم به زور😑
پاسخ:
بله بله ملتفت شدم . به زور D: 
تولدشون مبارک
عجب حکایتی بود :)
خدا حفظش کنه
پاسخ:
سلام‌ باشی شریفی جان :) 
تولدشون حسابی مبارک و الهی همیشه برقرار باشید و برقرار باشند :)
پاسخ:
ممنون و متشکر . سلامت باشید سرآشپز
تولدش مبارک برای خودش و شما و همه ی خانواده. لب خند.
من داداش بزرگتر دارم. وقتی با وجود 13 سال اختلاف سن من رو برای صحبت و مشورت و درددل انتخاب می کنه با وجود خواهرهای بزرگتر از خودم، احساس خوبی می گیرم. وقتی به مشکلی تو بحث حساب و کتاب برمی خورم و بدون دغدغه به برادرم می گم و اون بدون منت و اما و اگر ازم دریغ نمیکنه، احساس خوبی می گیرم. خدا همه ی خواهرها و برادرها رو برای هم حفظ کنه.
شما هم همیشه حواستون به خواهرتون باشه. دخترها بیشتر از هر کسی به عاطفه ی پدر و برادرشون نیاز دارن.
پاسخ:
چقدر خوب و آرمانی! :/ بله تلاش خودمان را می‌کنیم.
به به 
تولدا مبارک

5 روز نمیدونستی خواهر داری؟ حق دارن خوب
حق دارن سوژه کنن انصافا
پاسخ:
روزی که شیرینی پخش کردم می‌پرسیدن کی به دنیا اومده؟ میگفتم هفته پیش همه میزدن زیر خنده :))
۳۰ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۲۲ زهره سعادتمند
ولی بنظر من داداشا نباید خیلی ام خوب باشن و آبجیا رو عاشق خودشون کنن. بخاطر اینکه بعدها که دنیای جفتتون بزرگتر میشه و فاصله هاتون بیشتر، نمیدونید چه اشک ها و دلتنگی هاست که در انتظار آبجیاس.
ما آبجیای طفلکی..
پاسخ:
من همینجوریشم اصلا خوب نیستم دیگه منتظر بهونه بودم که رسید :)) 
دلم میخواد از اول بشینم پست های وبلاگتون رو بخونم اما حیف خیلی دیر اومدم کاش از اول بودم حس میکنم از دست دادم کلی حرفای خوب خوب رو شاید یه روزی که وقت شد نشستم پای تک تک حرفای گفته شده ی وبلاگتون 
در پناه حق 
پاسخ:
یا قرآن 😐 درین حد نیست واقعاً . ارزش وقت شما بیشتره به خدا :)) 
داداش ها همیشه خوبن ...
پاسخ:
چاکریم ولی نه :)) 
برای تبریک گفتن که دیره اما برای آرزوی سلامتی و سربلندی برای جفت‌تون که دیر نیست. هوممم؟؟
+ آقا الان درباره بچه اولیها چی گفتید دقیقا !؟ :-d
اصلا ما بچه اولیها کلا عطا رو با لقا با هم به اضافه حق بقیه رو دو دستی تقدیم میکنیم به بقیه و از این عنوان فاخر استعفا میدیم :)))))
اما جدی بزرگتر بودن سخته. مخصوصا اگه رسما به این نتیجه برسی که هیچ کاری نمیتونی برای خواهر،برادر کوچیکتر از خودت بکنی، حتی در حد شنیدن حرف دلشون . یه وقتایی خیلی دردت میاد از این که کاری ازت بر نمیاد :(
پاسخ:
کار بر میاداا ... ولی متاسفانه در غالب اوقات حسش نیست! حیف! 
به نظرم حق با شما باشه. حداقل به جاهایی حتما همینطوره. اما من واقعا نتونستم هیچ وقت رابطه خوبی با خواهر و برادرم داشته باشم. واین هم برای خودم بد بود و هم احتمالا برای اونها . فکر نکنم شما اینطور باشید که گفتید. هستید ؟

پاسخ:
دقیقا توی این پست درباره همین نوشتم.
خب برداشت من هم از سه چهار خط آخر پست( اینکه حواستون به بزرگ شدنش هست و اینکه تلاش میکنید برادر بهتری باشید تا باز هم رفیقش بمونید ) همین بود که به خاطر "حسش نبودن" ازش غافل نمیشید (حداقل تو بیشتر موارد ) حتی اگه خودتون خیلی خوب نباشید. اشتباه متوجه شدم ؟ 


پاسخ:
آره خب...تقریبا همه تلاشمو می‌کنم! 
___
من الان جواب کامنت خصوصیتون رو چطوری بدم خب؟ :) 
۲۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۳:۲۱ مــحــدثــه ...
حقیقتش رو بخواید من دلم واسه پست‌هایی که از خواهرکوچولو می‌گفتین تنگ شده :دی
پاسخ:
:)) الان دیگه بزرگ شده سخت میشه از خاطراتش نوشت. ولی چشم
۲۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۰:۱۳ مــحــدثــه ...
نه آقا گول بزرگ شدنشون رو نخورین و چشم‌تون رو هم به روی حقایق بیشتر بگشایین :)) منم یه خواهرکوچولوی دهه هشتادی دارم از خواهرکوچولوی شما بزرگ‌تره. اینا بزرگ‌تر که می‌شن اتفاقا بیشتر می‌شه از خاطراتشون نوشت. اصلا اینا انگار هیچ‌وقت بزرگ نمی‌شن:)) لااقل تو چشم ما خواهر برادرای بزرگ‌تر که فکر نکنم هیچ‌وقت بزرگ‌بشن :)
پاسخ:
آره خب یه خواهر برادر کوچکتر همیشه یه خواهر برادر کوچکتره. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">