سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

طبقه بندی موضوعی

دوشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۹، ۱۰:۴۳ ق.ظ

۳

کتاب‌چین

دوشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۹، ۱۰:۴۳ ق.ظ

برای من که مدت‌هاست از جهانِ با شکوه شخصیت‌های داستانی دور شده‌ام نوشتن با جزئیات و شرح لازم، سخت است. چه رسد که پیوندی هم بین‌شان شکل دهم. از هر کدام‌شان که شب‌ها و هفته‌ها را همراه‌شان سپری کردم خاطراتی دور و مبهم یادم مانده. از علی عاشق‌پیشه فقط رندی‌اش، از کوره‌های آجر پزی آن طرف خانی‌آباد، فقط نامش. از هفت کور‌های گدا فقط شعارشان: خانی آبادی‌ها ذلیل نشین... هفت کور به یه پول... و از مه‌تاب، فقط آبشار موهای قهوه‌ای‌اش که پس از موشک‌باران، نقش روی بوم نقاشی شد. از ارمیای دیوانه نماز خواندنش توی کاباره را فراموش نکرده‌ام. هتکلیف بینوا را فقط با نیروهای عقده و خشم و انتقام یادم می‌آید. و اینکه تا هفته‌ها خوابم را به هم ریخته بود. همیشه مطمئن بودم پایانی تلخ‌تر از بلندی‌های بادگیر مگر می‌شود نوشت؟ تا اینکه با سرنوشت بی‌رحمانه‌ی جی گتسبی عاشق‌پیشه‌ روبرو شدم. و سرآخر، پس از مواجهه با ماجرای دکتر نون بود که فهمیدم شروع گره‌ی همه‌ی قصه‌های تلخ، سقوط همه‌ی شخصیت‌های پر اجر و قرب و حوادث متوالی یکی بدتر از دیگری، فقط در جایی شکل می‌گیرد که پای عشق و عاشقی وسط باشد. قهرمان‌ترین قهرمان‌ها در دو راهی نبرد میان عشق و وظیفه، همواره باخت داده‌اند و به قهقرا رفته‌اند... ولی دست‌کم نزد خودشان به خاطر انتخاب عشق، قهرمان مانده‌اند.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

به مناسبت چالش کتاب‌چین بلاگردون. ممنون از دعوت نسرین.

شخصیت‌ها مربوط می‌شوند به این کتاب‌ها: من او . بی‌وتن. بلندی‌های بادگیر. گتسبی بزرگ. دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد.

پ.ن: خیلی اعتماد به نفس می‌خواد کسی که ماه‌هاست کتاب دستش نگرفته بشینه پست درباره‌ی کتاب و کتاب‌خوانی بنویسه.

موافقین ۱۳ مخالفین ۰ ۹۹/۰۹/۰۳
مهدی

نظرات  (۳)

۰۳ آذر ۹۹ ، ۱۲:۰۲ 1 بنده ی خدا

مختصر،مفید و قشنگ بود

پاسخ:
مخلصیم ممنون 
۰۴ آذر ۹۹ ، ۱۴:۵۹ منتظر اتفاقات خوب (حورا)

یکی از صحنه‌های بیوتن که خیلی خوب یادم مونده همون نماز خوندن توی کاباره است! اونجا که همه چی رو به همه چی ربط میده:-)

پاسخ:
تو زمان خودش خل دیوونه‌ی جذابی بود.
۰۴ آذر ۹۹ ، ۲۲:۲۵ زهرا یگانه

فقط بلندی های بادگیر رو خوندم، اون هم نیمه کاره، اینقدر فضا خفقان آور و شخصیت اصلی بدبخت بود که نتونستم..یحتمل الان می تونم تا آخر بخونمش:))

انتخاب بین وظیفه و عشق؟ هممم، اگه قدرت رو هم جزء وظیفه  بتونیم در نظر بگیریم، شخصیت بزرگی که میتونه مثال نقض باشه ناپلئون هست. اون قدرت رو انتخاب کرد و از عشق گذشت.

پاسخ:
من برای خوندنش سن م کم بود. واقعا حالم داغون بود تا مدتها :)) . شاید الان لذت بخش باشه خوندنش. 

برعکسش با کلاس تره اصلا . D: کازابلانکا هم همین بود دیگه. عشقشو فرستاد رفت وظیفه و سیاست و عشق به وطن رو برگزید.‌

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">