سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

طبقه بندی موضوعی

شنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۹، ۰۹:۲۱ ب.ظ

۰

سقای آب و ادب*

شنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۹، ۰۹:۲۱ ب.ظ

نوجوان که بودم عاشق حضرت عباس شده بودم. ادعای دانستنم میشد ولی فکر میکردم اگر قرار باشد روزی به حرف یک نفر، بدون چون و چرا گوش بدهم همین شخصیت است. نه برای آن که مداح های دوره ما از خوشگلی چشم و ابرویش برایمان میگفتند. نه برای آن که از قدرت بازو و مهارت شمشیر زنی اش به وجدمان می آوردند. که با هربار یورش او، لشکر دشمن پا به فرار می‌گذاشته و چه و چه. یا به اینکه تا بوده آب در دل بچه ها تکان نمی‌خورده. که همه ی اینها بود؛ ولی اصلش بر میگردد به روزی که یک سید خوش نفس برایمان تعریف کرد در طول سفر طولانی ای که کاروان امام حسین به کربلا داشتند، هر بار که حضرت زینب و دیگر خانم ها که از محارم بودند میخواستند سوار اسب ها و شترها بشوند؛ حضرت عباس روی زمین می نشسته و زانو می‌زده تا از روی پای او بالا بروند و سوار شوند. این ماجرا را که شنیدم خشکم زد. توی کتاب ها خوانده بودیم نقش زن در زندگی اعراب را. زنده به گور کردن دختران و ضعیفه شمردن زن ها را. این که در آن دوره از تاریخ، مردی با آن شکوه ، چنین حرمتی برای زن ها قائل بوده که حتی امروز شبیهش وجود ندارد، برای من رنگ و بوی دیگری داشت. و امروز به این فکر میکنم که زنان و بچه هایی که در کربلا بودند وقتی در یک روز، مردی که چنان حرمتشان نگه می‌داشته را از دست دادند و با نامردهایی وقیح و وحشی روبرو شدند‌...چه حس و حالی داشتند...

---------------------------------------------

عنوان کتابی از سیدمهدی شجاعی