کلّمینی یا حمیرای من!
این تکلفهای من در شعر من
کلّمینی یا حمیرای من است
حمیرا لقب عایشه، همسر جوان و سر زباندارِ پیامبر است. بنابر روایتی که معتبر هم نیست، پیامبر گاهی از عایشه
میخواسته است که با او سخن بگوید که او را چنان مشغول سر و همسر کند تا گریبانش را از دست بیتابیهای روح بیرون آورد. میبدی مینویسد: «رسول خدا گاه بودی که در مکاشفات،کاری عظیم بر وی درآمدی که قالب وی طاقت آن نداشتی، به عایشه گفتی: کلّمینی یا عائشه.» یعنی «با من سخن بگو». مرا به خود مشغول کن که از جدال روح بیقرار با تن پابسته خستهام.
از تناقضهای دل، پشتم شکست بر سرم جانا بیا میمال دست
دست خود را از سر من برمدار بیقرارم بیقرام بیقرار
شاعران بسیاری با علم به ضعف سند در این روایت، از آن استفادههای هنری کردهاند؛ اما خوبترین شعری که با این روایت گفته شده همان است که کمال خُجندی، سروده؛ این تکلفهای من در شعر من،کلّمینی یا حمیرای من است.
بیت شگفتآوریست! معاشقه با تکلف! از زحمت شاعری، معشوقه ساختن! قافیهاندیشی برای گمراه کردن دل! سرگردانی روح را با سرگرمی علمی مهار کردن! یعنی من خود را در شعر به تکلف میاندازم، به خود زحمت شاعری میدهم،تا دلم را ّبه چیزی مشغول کنم، تا از درد و رنج اصلی غافل بشوم. شعر و شاعری کمال خجندی،راهی بوده است برای فرار از تلاطمهای بیامان روح و دردهایی که پوست را میکندند. او خود را به قافیه و وزن آویخته بوده و به حمیرای شعر عشق میورزیده تا حواس باطنیاش را پرت کند؛ مانند خشتزنی مجنون برای فراموش کردن لیلی؛ همچون شمردن برگهای باغ و نالههای زاغ در مثنوی؛ چونان میخانهگردی داشآکل و خودکشی صادق هدایت؛ مانند وبلاگنویسی من و تو!
--------------------------
سلام، پس از مدتها...
اکنون
شیشهی پنجره را
باران شست...