سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

طبقه بندی موضوعی

شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۰:۰۱ ب.ظ

زندگی عبث آقای میم و بانو!

شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۰:۰۱ ب.ظ

.

به مرحله‌ای از خواب دیدن رسیدم که زندگیم کاملا دو بخش شده. بخشی که توی بیداری می‌گذره و بخشی که توی خواب، زندگی می‌کنم! به قدری شفاف و جدی و قوی که وقتی صبح بیدار میشم چند دقیقه طول می‌کشه بفهمم کجام! غالب این زندگیِ در خواب هم با دلهره و اضطراب سپری میشه. انگار یه جور تلافی برای بی‌خیالی و خوسردی بیداریمه که خودمو پرت کردم داخلش تا نفهمم دارم زندگی نمی‌کنم. بطور مثال،رئیس برای دیر اومدن سر کار خیلی حساسه اما از سر وقت اومدن من نا امید شده و تقریبا دیگه گیر نمیده؛ در حالی که منم هر روز بی‌خیال‌تر از دیروز، دیر میرم و حتی اگه حسش نباشه نمیرم! ولی توی خواب همه چی با دعوا و فریاد و تهدید و ترسِ من از اضافه خدمت می‌گذره. یا خانمی که صورتش اصلا پیدا نبود ولی من با احساس خواب‌گونه حس می‌کردم خیلی زیباس؛ بهم پیشنهاد ازدواج داد(!!) و ناگهان خیلی سورئال و هندی‌طور اما با وفاداری به قانون و رئالیسم، توی دفتر ازدواج ظاهر شدیم و به هم لبخند سرخ‌گون تحویل دادیم بعد ثبت ازدواج! غافل از اینکه اون بچه کیه اونجا وایساده کنارِ خانمِ بی‌صورت؛ الان بچه هم دارم من؟ :|

بیدار شدنم از خوف نیست، از شدت ضربان قلبه! بعضی وقتا فکر می‌کنم آخر سکته‌ی خوابی می‌کنم!

..

از نمایشگاه کتاب بنویسم؟ رفتم چندتا از وبلاگی‌ها رو دیدم، همبرگر هایدا با گوشت سگ و نوشابه ساخت رژیم اشغالگر خوردم، توی غرفه کودک با همان وبلاگی‌ها منچ بازی کردم و از همه مهم‌تر؛ جلوی ایستگاه مترو بودم که یه آقایی بعد سلام و حال و احوال، ازم خواست بهش شماره بدم...شماره خودم رو نمیخواست؛ نمیدونم چی در من و نمایشگاه دیده بود که درجا قصدِ ازدواج کرده بود،فرستادمش لای جمعیت گفتم باید از اینجا پیدا کنی همسر آینده رو. می‌رفت و برمی‌گشت و می‌گفت آقا مِتی! پیدا نکردم! از کجا پیدا کنم؟ منم میگفتم خوب نگشتی :| بعد از این متنبه شدم! اگه نمایشگاه کتاب برید و کتاب نخرید اینجوری میشه، از من گفتن!

... 

از وبلاگی‌های ساکن تهران؛ ترجیحا آقا دعوت میشه اگه اهل فوتسال هستن و میتونن جمعه صبح‌ها رو یک‌ونیم ساعت به فوتبال نیمه‌حرفه‌ای اختصاص بدن، همین جا به حقیر پیام بدن. مدیونید فکر کنید یار کم آوردم؛ دوس دارم گل روی شما رو زیارت کنم.   

موافقین ۹ مخالفین ۰ ۹۷/۰۲/۱۵
مهدی

نظرات  (۴۰)

:)))


راستی وب منو دنبال میکنید؟!!!
پاسخ:
:| چشم! 
۱۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۲:۲۲ نیوشا یعقوبی
منم یه مدت اینجوری بودم گفتن این خوابا مربوط به ضمیر ناخودآگاه آدمه
ما چیزایی که سرکوب میکنیم تو خواب می بینیم مثلا شاید متوجه استرس مون تو بیداری نشیم از شدت ریلکسی ظاهری ای که بهش عادت کردیم :) 
پاسخ:
خودشه!
۱۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۲:۲۵ واقعیت سوسک زده
://////
ترجیحا آقا ؟ یعنی ممکنه خانمها هم بیان با شما فوتسال بازی کنند ؟ یعنی اگه اون عده ای از خانمها که میخوان برن ورزشگاه نمی تونند بدونن چه امکاناتی ارائه میشه اینجا ذوق مرگ میشن :))
شما هر سال میرید نمایشگاه کتاب ساندویچ می خورید بعد میاد غر میزنید ، خب نخورید ، عه .:)  میدونید کسانی هستند که چقدر دوست دارند برن نمایشگاه بعد که نمیشه نمیرن چقدر غصه میخورن اونوقت میان اینجا میبینن شما این وسط گیر میدید به بخش خوراکی ها . خب لازمن :| 



پاسخ:
مشکل اینه 99 درصد دوستان اینجا خانومن،خیلی سخت میشه قید زد فقط آقا! :))
من کجا گیر دادم به خوراکیا؟ اتفاقا از ضعف شدید داشتم ولو میشدم همون نجاتم داد
حالت منگی بعد از خواب که نمیدونی کجایی کاملا برام آشناست. گاهی چند بار پلک می‌زنم تا یادم بیاد دقیقا چیزی که مقابلمه و دارم بهش نگاه می‌کنم کجاست؟ حس عجیبیه. خیلی خاص و عجیب...
پاسخ:
اگه کابوس دیده باشی و بیدار شده باشی، انگار دنیا رو بهت دادن از بس آروم میشی :))
ما تهرانیم
پیروزی چهارراه کوکاکولا
حالا چرا چهارمین وبلاگ؟
قبلی ها چه شد؟
پاسخ:
انقضاشون سر اومد. 
آدرس چرا دادین؟ :))
میگن تو خواب عموما چیزی رو می‌بینیم که تو روز زیاد بهش فکر کردیم ولی راستش من اصلا نمی‌فهمم من کی به جنگ و کشت‌و کشتار و فیلم‌های امریکایی فکر کردم که گاهی وقت‌ها شب میان به خوابم:|
راستش من متوجه نشدم قسمت دوم رو، شماره‌ی کی رو میخواست و ربط شما به ازدواجش چی بود؟!
پاسخ:
آره همینه. منم مورد دوم رو قطعا بهش فکر نمیکنم ولی نمیدونم چرا هی میاد :))

شماره میخواستن جهت امر خیر :| خیلی نرمال نبود بنده خدا .
بهمون گفتی ننویسین اخری و بعد خودت نوشتی؟:))
پاسخ:
:))
میشد ننوشتش آخه؟ شیش سومش سانسور شد تازه! 
سلام

حالا با این حساب که خوابتون انقد شفاف و جدی هستش، کی شیرینی میدین؟ :)

درخت رو چجوری گره زدن؟! :|

تیتر با متن ارتباط داشت؟

پاسخ:
سلام

توی همون خواب شیرینی هم میدیم. واللا :))
از مهارتای شهرداری تهرانه :|
نداشت؟!
پیک نیک و جا تخم مرغی تون رو می بردید املت می زدید دیگه حاج مهدی. 

پاسخ:
:)) فلاسک چایی هم می‌بردم... کسی هم نبود بهش تعارف کنم D: 
۱۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۲:۴۷ نیوشا یعقوبی
@سوته دلان

وقتی نهال و نرم بوده
شایدم مصنوعیه
ولی خب در دوران نهالی راحت میشه گره زد بعضی درختا رو چون نرمن واقعا 
پاسخ:
پس چجوری انقدر رشد کرده ؟ :/ 
البته شبهایی که برادر بزرگوار اخر شب میشینه فیلم امریکایی میبینه احتمال دیدن خوابها افزایش پیدا میکنه. بله میدونم اصلا اصلا بهش فکر نمی کنید خودش هی میاد:))
پاسخ:
به هالیوود قسم :)) 
حالا که اینجوره ایشالا در بیداری تحقق پیدا کنه که ما هم یه شیرینی بیفتیم... :)

نمیدونم اخیرا گذرتون به دربند افتاده یا نه!
سر دربند از طرف شهرداری، سمنو صلواتی میدن... :)
(گفتین شهرداری یادش افتادم )

پس مربوط به خواب بود، چون اولش متوجه نشدم!
پیرو اول کامنت ایشالا در واقعیت...

پاسخ:
شیرینی چیه من شام میدم همه وبلاگیا رو :)) 
برای سمنو صلواتی برم تا دربند؟ :/ 
من از خواب بیدار می‌شم، تپش قلب دارم و استرس، یا سردرد و خستگی. و حتی یادم نمیاد چه کوفتی دیده بودم که اینجوری شدم الان :|

دیدار وبلاگی نوشِ روح. همبرگر هایدا و نوشابه هم :|
پاسخ:
خستگی می‌ذاره به تن آدم این وضعیت!
سلامت باشی :) 
شام سبک تر بخور!

فلفل ملفل هم نداشته باشه :)
پاسخ:
اصلا شام نمیخورم
ممنون نیوشای عزیز؛
ولی همون جواب حاج مهدی، سوال منم هست! 
خلاصه که با هر روشی اینجوری شده، دلم برا درخت طفلکی سوخت!

حالا برا یه سمنو که نه! :/
ولی اگه خواستین با دکتر میم کوه برید، بخورید... :)

پاسخ:
:)) چشم
۱۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۰:۱۷ نیوشا یعقوبی
آوندش نشکنه ریشه سالم بمونه توانایی رشدش رو از دست نمیده 
پاسخ:
جلق المخلوق :| 
به جون جنیفر حتی:))
پاسخ:
چرا باور نمیکنید :/ 
شانس که نداریم. :)))
همه امکاناتا مال تهرونیاست. حتی فوتسال روز جمعه:d
پاسخ:
این ماییم که شانس نداریم. اونایی که باید باشن تهران نیستن.
پس با این حساب اعلام کردین, همسر زیبا میخواین که خودش پیشنهاد بده!! ای ول    سنش یه ده سال کوچکتر شما خوبه؟ پرسه ازدواج آخوندی یا روحانیت  دی
پاسخ:
شوخی کردی الان مثلا بخندیم؟ «نیازمند به تلاش بیشتر»
اولین و مهمترین سوال ، جمعه صبح چه ساعتی؟
من باید 4 سرکلاس باشم سر مطهری
اگر تداخل نکنه میام یه جوری بد بازی میکنم که بگی اینو من نیاوردم :-D
بهترین پستی که میتونم توی فوتبال بازی کنم تیردروازه اس

یاد اینسپشن افتادم
هم طبیعی بودن ، هم خانم بی صورت (اونجا بچه بی صورت بود البته) ، هم اولش که پامیشی و نمیدونی اینوری یا اونوری

من حتی خواب بد رو هم بعد از بیدار شدنم دوست دارم
انگار یه کم بیشتر زندگی کنم ، اونم توی یه قالب دیگه
یه مدت هم دنبال بحث های "رویای شفاف" رفتم ولی نصفه ولش کردم

پاسخ:
چراغ اول D:      
9 صبح تا 10 و نیمه. میرسی خیالت راحت. تو بیا خودم ازت یه کارلوس پویول میسازم.

این رویای شفاف رو توضیح بده بیبنم میتونم سیستمم رو اصلاح کنم یا نه 
۱۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۰:۴۷ 🔹🔹نیلگون 🔹🔹
سلام 
تقریبا یه ساله خواننده خاموش اینجا هستم.یادم نمیاد قبلا اینجا کامنت گذاشتم یا نه،اما ان شاءالله ازین ببعد جزو کامنت گزاران! خواهم بود :دی
پاسخ:
سلام
یک سال طول کشید این پروسه؟ :)) 
خوش اومدید 
آخوند بودن تا کجا آخه؟؟!! تو خوابم زن میگیره :|
من فعلا نمیرسم بیام تهران، جای شام یا پولشو بی زحمت کارت به کارت کنید یا پست کنید به هرحال شیرینی ما فراموش نشه. :)
راستی در توبه هموراه به روی همه بازه. چیزی نیست برا گوشته میگم. :)
پاسخ:
مگه فقط آخوندا زن می‌گیرن؟ :/ 
واقعا فکر میکنی گوشته برای من؟ واقعا؟ هه! درست فکر میکنی :| 
زندگیت اینطوریه: یا خوابی،، یا داری ریلکس میکنی برای آمادگی ِ خواب،، یا از خواب بیدار شدی و داری به خواب بعدی فکر میکنی، 
دورهمی نمایشگاه رفتی؟ عه، چند نفر دنبالت بودن، ... :-)
پاسخ:
:)) 
دورهمی نبود که! دورهمی آخر هفتس D;
خب آخوندا توی خواب هم زن میگیرن :))
پاسخ:
همچین ادمای مقیدی هستیم D:
باور کردم دیگه،اصلا مگه میشه قسم جون جنیفر وسط باشه و باور نکرد؟:))
پاسخ:
نه واللا! 
۱۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۸:۴۳ 🔹🔹نیلگون 🔹🔹
دیگه حرفِ شیرینی شد،برای همین گفتم روشن شم تا سرم بی کلاه نمونه :دی
پاسخ:
پروسه شیرینی هم یک سال ممکنه طول بکشه، بپیچم براتون ؟ :))
خواب دیدم نیستی، تعبیر آمد می رسی
هر چه من دیوانه بودم ابن سیرین بیشتر...!!!
پاسخ:
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت 
آنچه در خواب نرفت چشم من و یاد تو بود...

چقدر عجیب
من دیشب یه خوابی دیدم و 4 از خواب پریدو و تا 7 کلنجار می رفتم با خودم که اتفاق افتاده یا واقعا خواب بوده :|

پاسخ:
چه طولانی :/ 
فوتبال رو که این هفته پایه ام


رویای شفاف هم بحث اینه که خودت رو ببری توی حالت خواب و بیداری
که خواب میبینی ولی روی خوابت تسلط داری و تعیین میکنی که ادامه خواب چی بشه

http://howcanu.com/communication/%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D9%81%D8%A7%D9%81-%D8%A8%D8%A8%DB%8C%D9%86%DB%8C%D9%85%D8%9F/
پاسخ:
شمارتو بذار برام. 

اینکه همون اینسپشن خودمونه :))  
۱۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۱:۴۱ مهدی صالح پور
من از خواب‌هام می‌ترسم...
پاسخ:
که اتفاق بیفتن؟ یا خودشون مستقل ترسناکن. برای من که دوتاش! 
۱۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۳:۳۳ مهدی صالح پور
عموماً فضای متشنج و پرهیاهو و پراسترسی دارن. همیشه بعد از دیدن‌شون با سردرد از خواب بیدار میشم
پاسخ:
ظاهراً با یه مسئله همه گیر طرفیم :/ 
۱۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۴:۳۲ 🔹🔹نیلگون 🔹🔹
پس من برم سال دیگه بیام :))))
پاسخ:
با برف سال دیگه D: 
نه به خدا خواستم ناراحت نشی یه وقت  , آخه پسر همسایه آبجیم آخونده با یه دختر خانم ده سال کوچکتر  ازدواج  کرده تازگیا, آخوندای قدیمی هم کم سن و سال بود همسرشون 
پاسخ:
:/ باشه چرا قسم میخوری حالا! 
پست جدا، کامنتا جدا :))))

به دلیل اینکه 1. نمایشگاه به خودی خود جذابتشو از دست داده برام 2. قصد خرید کتاب جدید نداشتم 3. کتاب نخونده هم ماشالا کم ندارم 4. عود کردن مردم گریزی مزمنم و 5. عذاب وجدان ناشی از اینکه بچه بشین سر درست داشتم! نمایشگاه کتاب نرفتم! خلاصه بدین سان D:
پاسخ:
در اکثر قریب به اتفاق موارد باهات همراهم‌ :)) 
سلام 
دوبار هم اومدین توی خواب من😁
پاسخ:
سلام . عجب :)) شرمنده واقعا 
دوستان اینجا توصیه کردن به سنگین شام نخوردن و ... 
حاجی برنامه فوتبالتون چطوریاس؟
یه برنامه دیگه هم جور شده زودتر ازم خبر میخوان
میخوام ببینم اگر این هفته کنسله برم اونجا
پاسخ:
پیام دادم بهت 
کلا خوابهام به اعتقاداتم وصله:)))همیشه خواب میدیدم که قیامت میشه یا امام زمان ظهور میکنه و میخوام نماز بخونم ولی  یا دیر میشه یا پشیمونم یا اشتباه میخونم این خوابهارو با این مضمون ولی یه جور دیگشو همیشه میدیدم اما از وقتی که برای خانوادم تعریف کردم دیگه ندیدمشون بعد از اون زمانا هم خواب میدیدم یه تاب به پنجره ی اتاقم وصله وقتی میرم بالا یه گنبد جلومه متاسفانه از وقتی خوابمو برای دوستام تعریف کردم بازم دیگه هیچوقت ندیدم چرا میگن خوابهایی که میبینین رو برای کسی نگید به آب بگید یا...  حکمتش چیه خدا میدونه:( شما هم میخواین همش خوابهای پر استرستون رو تعریف کنید فکر کنم همینجور بشه ...
پاسخ:
نه علاقه ای به تعریف کردنشون ندارم. والا مثنوی صد من پیج میشه!
۱۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۱:۱۹ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
اونی که می گفت: آقا متی؟! اسمتون رو از کجا فهمید؟!
پاسخ:
سلام و حال و احوال کرد...اسمم رو پرسید.
دیدار های وبلاگ خیلی خوبن =))

پاسخ:
آری 
سلام برای دومین براه که به وبتون میام خوب مینویسین ولی زیاد ننویسین بعد کنکور وقت کنم هما بخونم:))
واای منم چند وقته همینطوری شدم اخریش خواب دیدم یکی توی خواب دستما گرفت گفت میخوای بدونی چطوری ادما میمیرند گفتم چطوری بعد یهو حس کردم یه چیزی از اعماق وجودم داره بیرون کشیده میشه از نوک انگشت پام توضیح دادنش سخته دردناک نبود ولی سخت بود انگار یکی شیره جونما میمکید بعدشم پشیمون شد گفت سخته شدا شدنت هنوز پاهات وابسته زمینند :/
پاسخ:
سلام. ممنونم.‌ چشم :|
اینم اختمالا بختک بوده. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">