رفته بودم از آقا غلام، برای ناهار ظهر، تافتون و دلستر بگیرم. تلویزیون 14 اینچی بالای یخچال، سخنرانی زنده رئیس جمهور توی صحن مجلس رو پخش میکرد. مثل همیشه بیتوجه بودم. تا اینکه حضرت شیخ، جملهی عنوان را با عتاب خاص خودش بیان کرد. وی از قول «خود» خطاب به آمریکایی که پیشنهاد مذاکره به شرقیها داده بود، گفت: «مگر آنها دیوانهاند که بیایند با شما مذاکره کنند...!»1
وی که منِ تافتون به دست را متحیر و آقا غلام سیگار به لب را حیران کرده بود، در بخش دیگر صحبتش گفت: «بدانید ما موشک را ساختیم، میسازیم و خواهیم ساخت!».
یادم نمانده چقدر طول کشید تا من و آقا غلام، دست از نگاه :| و :| به یگدیگر برداریم! او خاکستر سیگارش را بتکاند، من هم پول را حساب کنم و بروم سرکارم.