از بدترین پیامدهای تهران آمدنم این بود که هممباحثهایم را از دست دادم. هم او ناراحت شد هم من. کارمان این بود که کتاب میخواندیم و دربارهش بحث میکردیم. اصل و اساس علم در حوزه، همین بحث و مباحثهست. آنقدر یک موضوع را تراش میدهی و ساب میزنی که فقط واقعیت و حقیقتش بماند. یک جاهایی ممکن است به دعوا و فحش و بد و بیراه هم بکشد! اما همینها هم در راستای پیشبرد مباحثه هستند نه توهین و تحقیر هممباحثهای. و هدف از مباحثه یک چیز است: «رسیدن به نتیجه حقیقی و مطلوب از راه منطقی و اصولی».
برای همین، بحث و مباحثه،یک پدیدهی رشد دهندهی محض است! الگویی که میگویند در برخی دانشگاههای خارجی هم اجرایی شده. من اگر از همهی حوزه،یک چیزش را بردارم همین بحث و مباحثهاش است. چیزی که امسال، بخاطر سربازی و کار از دستش دادم.
اما... پا فشاریهایم بالاخره جواب داد و همبحثی گرام، راضی شد به نصب تلگرام. گفتم «به ز هیچیست! نصب کن بحث کنیم! حیفه!».
حالا مدتی گذشته و هفتهای چندبار پیرامون موضوعهای گوناگون بحث میکنیم. بد ندیدم اسکیرینشات بگیرم از برخی بحثها و گپها و بگذارم اینجا. امیدوارم نشان دهد که «یک طلبه،به جهان پیرامونش چگونه نگاه میکند و چه دغدغهای برای آن دارد».
پ.ن: شایان ذکر است این دوست همبحث و شریف،برعکس من بسیار با سواد و اهل مطالعهست. بطور میانگین روزی یک کتاب میخونه، و مقالههاش بارها برگزیده شدن. تفکر و نگاهش به زعم اغلب ما، رادیکاله و نزدیک به بنیادگرایی. اما این برچسبا رو فقط کسایی میزنن که سواد پاسخگویی به برهان و استدلال ندارن! مثل من!