ننهسرمای وقت نشناس
پنجشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۴۳ ب.ظ
صبح که بیدار شدم به گونهی غیر معمولی سردم بود. پرده اتاق رو زدم کنار، بیرون رو نگاه کردم، و بیرون
رو نگاه کردم و باز بیرون رو نگاه کردم! چشمام رو مالیدم و باز بیرون رو نگاه کردم. دونههای درشت و
سفیدی از بالا میاومدن پایین که برف بودن! هنوزم دارن میان پایین.
یه ضربالمثل ناب ایرانی هست، شکارچیها ازش استفاده میکنن، بسیار کاربردیه و دلنشین،
میفرماد: باز موقع شکار شد و تو ر...دنت گرفت؟ اومدم به آسمون تهرون اینو بگم ترسیدم خدا
خوشش نیاد.
خلاصه که آسمون! حال و هوای ما برات مهم نیست، حال و هوای شکوفهها رو داشته باش!
رو نگاه کردم و باز بیرون رو نگاه کردم! چشمام رو مالیدم و باز بیرون رو نگاه کردم. دونههای درشت و
سفیدی از بالا میاومدن پایین که برف بودن! هنوزم دارن میان پایین.
یه ضربالمثل ناب ایرانی هست، شکارچیها ازش استفاده میکنن، بسیار کاربردیه و دلنشین،
میفرماد: باز موقع شکار شد و تو ر...دنت گرفت؟ اومدم به آسمون تهرون اینو بگم ترسیدم خدا
خوشش نیاد.
خلاصه که آسمون! حال و هوای ما برات مهم نیست، حال و هوای شکوفهها رو داشته باش!
۹۴/۱۲/۲۷