سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

طبقه بندی موضوعی

جمعه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۵۴ ب.ظ

۸

کوه را نجنبان!

جمعه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۵۴ ب.ظ
1.
«تو هیچی نیستی!» لابلای همه‌ی حسّایی که هنگام بالا رفتن از کوه سراغم میاد این حس و دیالوگ،از همه‌شون قوی‌تره. دیروز به سختی از چهارهزارمتری تهران رفتم بالا. می‌خواستم تمرین اراده کنم برای روزای سختی که پیش رو هستن.
توچال، از همون اول راه، نقش پیرِ خرابات رو بازی می‌کرد. مدام نصیحت،مدام اندرز، مدام تذکر! حرفاش به جان می‌نشست چون شایستگی گفتن رو داشت. همین فنچِ کوچولو که نصف بلندترین قله‌های دنیا قد و هیکل نداره،جونِ صدها آدم رو گرفته. چون شایستگی بالا رفتن ازش رو نداشتن. چون دست‌کم گرفتنش.
2.
توی راه، با مردی هم‌راه شدم که می‌گفت از سال 60 همین مسیر رو میاد و میره.هیکل کوچیکی داشت و خیلی سریع بالا می‌رفت.
می‌گفت نمی‌دونم بگم پونصدبار شیش‌صدبار چندبار اومدم...اما می‌دونم دویست بار تا نیمه اومدم و برگشتم. از خاطرات زمستونیش می‌گفت،از کوله‌های بی‌صاحبی که نزدیک قله پیدا کرده بود.از آدمایی که توی راه یخ زده بودن. از اونایی که بدون تجیهزاتِ حداقلی اومده بودن و گیر کرده بودن. بهش گفتم فکر کنم این‌قدری که ما توی توچال تلفات دادیم k2 نداده. گفت: بس که ادعا داریم و بی‌احتیاطیم.
3.
نزدیک قله،یه مرد جوان به سختی بالا میومد. لب‌هاش خشک شده بود و رنگش پریده بود.ازش پرسیدم خوبی؟ گفت دیشب تب 40 درجه داشتم. گفتم پس چرا اومدی تا اینجا؟ گفت: «دیگه با رفیقام کل کل شد اومدم!» حتی یه چیکه آب، همراهش نبود که بخوره!
4.
پیش از این گفته بودم آدمای بالای کوه رو دوست دارم. حرفم رو پس می‌گیرم،هر آدمی که بالای کوه باشه دوست‌داشتنی نیست. اون بالا هم آدما دو دسته‌ن: دسته‌ای که متوجه میشن "هیچی" نیستن. دسته‌ای که می‌خوان ثابت کنن "خیلی" هستن. دسته‌ی دوم خطرناکند...دسته‌ی اول،دوست‌داشتنی. به آن‌ها سلام می‌کنم و خدا قوّت می‌گویم...




موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۳۱
مهدی

توچال

قله

نظرات  (۸)

۳۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۵۷ چشم به راهم ...
چه عکس خوبی!!

دسته دوم همه جا هستن :|
پاسخ:
عکس رو برداشته بودما. شما گفتی خوبه دوباره گذاشتمش.
۳۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۰۳ واقعیت سوسک زده
ان جمله ی « .... چون شایستگی اش را نداشتن »  یک روز ، یک جایی و یکوقتی یقه تان را می گیرد و بدجور  هم می گیرد . این را هیچ وقت فراموش نکنید .
پاسخ:
نمی‌دونم چه برداشتی کردید که اینطور قضاوت نمودید!

اگه یه آدم با حداقل آمادگی جسمانی،بره خط مقدمِ جنگ و با خودش سلاح نبره،بهش چی می‌گید؟
به نظر من،کسی که کوه رو با پارک سر کوچه‌شون یکی می‌دونه و فکر می‌کنه اومده پیاده‌روی؛شایستگی بالا رفتن ازش رو نداره. اگه شما هم مثل من، جنازه آدم‌ها رو روی قاطر می‌دیدید که ازون بالا پایین می‌آوردن،حتما همچین نگاهی پیدا می‌کردید...
۳۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۳۰ هولدن کالفیلد
یکی از دلایلی که من کوه نمیرم، اینه که کوه عظمت داره!
خوشم نمیاد عظمتی که نمیفهمم تو چشمم خار جلوه کنه.
این یکی از دلایلمه
پاسخ:
خار جلوه نمی‌کنه بهت قول میدم.حتی وقتی روی قله‌ش وایمیسی.
۳۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۲۹ واقعیت سوسک زده
اگر شهیدمی شد بهش نمی گفتم شایستگی نداشته قطعا !
شایستگی کلمه ی مناسبی برای این موقعیت نیست ...
پاسخ:
قرار نشد از مثال،سوءاستفاده کنید! کوه،جنگ نیست.جنگ هم کوه نیست،مرده‌ی در کوه هم شهید حساب نمی‌شه. ازون‌طرف یه داغ خاموش‌نشدنی میشه برای نزدیکانش.
من که با خودم و اطرافیام تعارف ندارم. چون مردن آدما شوخی و تعارف نیست. پسردایی عزیزم توی همین کوه،کشته شد بخاطر بی‌احتیاطی. برای این موقعیت،تعارف رو باید کنار گذاشت تا دیگران درس بگیرن.
۰۱ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۰۵ واقعیت سوسک زده
شایستگی نداشتن با احتیاط نکردن و دچار مشکل شدن فرق می کند .
پاسخ:
:/
قراره بحث الکی بکنیم؟!
شما یه گارد خارج از این متن دارید بنظرم. انگار مهم نیس من چی نوشتم توی پست و جواب کامنت‌ها.
۰۱ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۱۴ واقعیت سوسک زده
اتفاقا من این حرف را باید به شما بزنم ، از یک جایی به بعد !
دیگر مزاحمتان نمی شوم . مویر و در پناه حق ...
تولدت مبارک سید
پاسخ:
عجب! ممنونم!
۰۷ خرداد ۹۵ ، ۰۹:۴۷ انــــــ ـار
چه قدر کوه میرید :)

خوش به حالتون
پاسخ:
شما هم بروید. کوه برای همه ست.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">