سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

طبقه بندی موضوعی

پنجشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۶، ۰۲:۲۸ ب.ظ

خاطرات سربسته(4)

پنجشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۶، ۰۲:۲۸ ب.ظ

                

|

اینجا، زمان به کندی می‌گذرد. اینجا، هنگامی که عقربه‌ی کوچک ساعت، روی 4 می‌رود قلب به خوف و رجا می‌تپد. امید به رهایی از حبس هشت ساعته و اضطراب از رئیسی که گاه و بی‌گاه هوس می‌کند با سپردن_تراشیدن کاری در دقیقه‌های انتهایی، دیر آمدن خودش را جبران کند. برای او مبرهن است ساعتی که در محل خدمت_حبس حضور نداشته، سربازان_اسیرانِ او بی‌کار و بی‌عار بوده‌اند و خدای ناکرده به خوشی گذرانده‌اند. اینجا، زمان به کندی می‌گذرد حتی در آن دقیقه‌های سبک‌بالی که رئیس حضور فیزیکی ندارد و با دیگر سربازها به خاطره‌گویی،تماشای کلیپ،پانتومیم و گوش دادن به موسیقی می‌گذرانیم. هر زنگ تلفن_خصوصا اگر رئیس پشت خط باشد_ کافی است تا مستی از سرمان بپرد. تماس‌های دیگری که معمولا از دفترمرکزی گرفته می‌شود، ما _ چهار سرباز _ را مشغول تحلیل می‌کند که فلانی چرا زنگ زده و چه گفته و دنبال چه بوده. در هرتشکیلاتی که «سرباز» باشد «داستان» شنیدنی بسیار است!

||

رئیس، منبع بزرگی از تناقض‌ها... چرا می‌گویم رئیس؟ چون او را نه آخوندی ملبس می‌بینم نه مدیری با تدبیر، در حالی که ظاهرش چنین می‌نماید. او اشتباهی‌ترین آدم در اشتباهی‌ترین جای ممکن است! مشاهده‌ی رفتار و عملکرد چندین ماهه‌ی او در کسوت یک مدیر_رئیسِ فرهنگی، پاسخ سوال‌های چندین ساله‌ام را داده است که چرا فرهنگ و دین این مملکت، به زوال رفته است. می‌گویم رئیس، چون مرا همواره یاد این کاراکتر سینمایی می‌اندازد. او منبع بزرگی از تناقض‌هاست.

|||

دیگر سربازها از لحن گفتگوهای من با او تعجب می‌کنند. می‌گویم باور کنید دست خودم نیست! فقط وقتی حالم خیلی بد می‌شود زبانم نیش‌دار می‌شود. آن روز که پس از دو هفته‌ی کاری سنگین، پروژه‌ای مناسبتی_مذهبی را با هفت ساعت و نیم کار مفید، سر موعد مقرر تحویل دادم؛ پس از آن که شبکه3 نمونه را دیده بود و گفته بود کار را پخش می‌کند، کم مانده بود از ذوق دهانش کف کند! در طول مدیریت 5ساله‌اش همچین خروجی‌ای بی‌سابقه بود. اما همان روز توی چشم‌های من نگاه کرد و گفت: «خب! کار جدید رو شروع کنیم»! سپس جوابِ چشم‌های وغ‌زده‌ و خسته‌ی من را اینگونه داد: «این یکی را ساختیم تا به فلانی(یکی از کارکنان دفترمرکزی که خام پروژه متعلق به او بود*) حال بدهیم!». آن هنگام، هیچ نگفتم و به محض پایان ساعت کاری بیرون زدم. فردا صبحش که زنگ زد و گفت کار جدید را شروع کردی یا نه، بی‌معطلی گفتم فقط همین اولش بهم بگو قرار است به کی حال بدهیم تکلیفم را بدانم! عصبانی شد و نصفه فریادی زد و گفت به من متلک ننداز! گفتم حرف خودِ شماست! غیر اینه؟ علی.خ، سرباز لیسانسه که کارهای اداری دست اوست توی سر خودش می‌زد،تلفن که قطع شد آمد توی اتاقم و با تعجب خنده‌ناکی پرسید واقعا با "حاج آقا" صحبت می‌کردی؟ تکیه‌ی محکمی به پشتی صندلی دادم و گفتم«باور کن دست خودم نیست!».

|||

علی.خ که معرفی شد، عکاسی می‌کند. علی،ر ، سرباز دیپلمه که کارهای نظافتی بر عهده‌ی اوست توی مهرسازی کار می‌کرده و درآمد خوبی داشته. جواد.ش که تازه به جمع ما پیوسته فوق‌لیسانس دارد و مغازه‌ی کامپیوتری. من هم بین اینها به اصطلاح،ارشد هستم چون بیشترین سابقه خدمت را دارم. در جمع ما کسی بالاتر یا پایین‌تر نیست،چون همه‌ی ما فقط یک هدف داریم: «رهایی». اینجا زمان به کندی می‌گذرد ولی می‌گذرد...

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------  

*مجموعه فیلم‌هایی از مصاحبه‌های مردمی که با دوربینی با کیفیت بالا گرفته شده بود اما در بُعد فنی کاملا بی‌کیفیت و ضعیف و ناشیانه،که فقط با

یک تدوین پر زحمت میشد کار متوسطی ازش درآورد. 

موافقین ۸ مخالفین ۰ ۹۶/۱۰/۲۱
مهدی

نظرات  (۱۲)

۲۱ دی ۹۶ ، ۱۴:۵۷ ماهی کوچولو
حالا انقد بد میگین باز برید شکر کنین لب مرز خدمت نمی کنید! 
پاسخ:
استثمار،استثماره، چه لب مرز باشه چه توی هتل.
خسته نباشی دلاور

خداقوت پهلوان
پاسخ:
زنده باشی
ولی خیلی مونده حالا...! 
سرباز مام میهن.....غول سیاهو بشکن
آقا یه کاری کن اضاف نخوری....هر آدمی یه لمی داره
پاسخ:
به ما اضاف نمیتونن بزنن! محیط فرهنگیه مثلا! :))
۲۱ دی ۹۶ ، ۱۸:۱۶ ماهی کوچولو
حداقلش اینه هر روز نگران، نگرانی مادرتون نیستید... تازه حداقلشه
پاسخ:
2 سال از عمر من و همه اونایی که مجبور به خدمتن متلاشی و پودر و محو میشه. اصل مسئله اینه. حالا کیفیت پودر شدن یکی سنگین‌تر یکی سبک‌تر.
البته دغدغه من توی این پست چیز دیگه ایه ...!  
اینکه ادم شکر کنه که توی شرایط بدی هست وتوی بدترین شرایط ممکن نیست به نظرم کار خوبیه

ولی کار بد ، اینه که آدم شرایط بد رو ول کنه
ول کردن شرایط بد اگر باعث بشه این بدی طولانی تر بشه ، یا توجیه بشه و ... خیلی خطرناک و زشته

متن بالا با بیان دیگه :

اینکه ما بیاییم شکر کنیم که لب مرز نیافتادیم خیلی کار به جا و درستی هست
اصلا شکر خدا کلا چیز خوبیه

ولی کار بد اینه که ما فراموش کنیم سربازی چقدر زشت و ظالمانه و پَسته
اما اگر این شکر باعث بشه ما فراموش کنیم که چ ظلمی داره بهمون میشه ، و از او بدتر با این خودفراموشی باعث بشیم که این ظلم طولانی تر بشه خیلی کار زشت و خطر ناکیه

گرفتن عمر جوونا بدون هیچ اجازه ای
فقط و فقط به خاطر اینکه زورشون میرسه ...
فقط و فقط به خاطر اینکه میتونن و میکنن
و انصافا هم چقدرم دردناک میکنن

این ظلمه رو میگم:-D


حاجی من تو فضای وبلاگ خیلی مودبانه تر کامنت میذارما
به وبلاگ تو که میرسم اینجوری میشم :-D
پاسخ:
الان دقیقا کجا رو غیر مودبانه تر نوشتی؟ :/

چند وقت پیش فرمانده نیروهای مسلح گفته بود امکان حذف سربازی اصلا وجود نداره. نگاه که میکنی میبینی آره واقعا راست میگه. هرچی زیرساخت و تشکیلات و نهاد و ارگان اساسی هست رو همین نیروی پا به جفت، سرباز بدبخت داره اداره میکنه. یعنی سرباز نباشه مملکت کاملا روی هواست. فقط کاش انقدر بی خیالی طی نمیکردن که 2سال مساوی با تلف شدن عمر باشه. حداقل یه حقوق مناسب،یه احترام مناسب! به قول آقاگل انگار نه انگار این آدمم کلی زحمت کشیده و درس خونده و دنبال یه زندگی آبرومند برای خودشه... ارزشش پیش بالا دستی ها از یه بچه کمتره.
۲۱ دی ۹۶ ، ۲۰:۲۸ دکتر میم
ایشالا این مدت کوتاه هم بگذره و شما رو بر بلندی قلل مختلف ببینیم ، همراه با ذخیره آب کافی
پاسخ:
اصلا باورم نمیشه این کامنت تو باشه :|
۲۱ دی ۹۶ ، ۲۳:۵۵ آقاگل ‌‌
یاد حرف اون بنده خدایی افتادم که می‌گفت مشکل فرهنگ و مملکت ما اینه که آدم‌های متخصصش سر کارهای سطح پایین هستن و آدم‌های غیرمتخصصش پست‌های بالا دارن. در نتیجه کار که پیش نمیره. اون متخصص هم کم کم سرد میشه و نتیجه میشه همین که الان می‌بینیم. 
.
از سرباز جماعت هم نگم. نگم که هر دقیقه‌اش درده. یکی لب مرز کشوره یکی لب مرز فرهنگ. یکی هم فرض کنیم بهترین جای ممکن. فرقی نداره. همینکه دیوارش از همه کوتاه تره. همینکه ارزشش برا بقیه در حد یک پسر 12 ساله هم نیست یک وقتایی. درد از این بدتر؟
پاسخ:
آی گفتی! آی گفتی!
همون قسمت میکنن رو

حالا ولش کن
ولی مخالف این حرفتم که میگی بدون سرباز نمیگذره
ما تنها کشور توی دنیا نیستیم که
این همه کشور توی دنیا هستن چندتاشون سربازی دارن؟ اکثر کشورا ندارن ، مثل بچه ادم پول میدن به طرف میگن هرکی کار نداره بیاد اینجا بهش پول بدیم برامون کار کنه
ولش کن
اصلا بهش فکر میکنم حالم گرفته میشه
زورکی زورکی دوسااااااااااااااااااااااااااااااال عمر ادمو حروم میکنن بعدم میگن چیزی نیست که
دوساله
کوتاهه
کجاش کوتاهه اخه؟
پاسخ:
فکر کنم حدود پنجاه شصت تا کشور هست که سربازی اجباری دارن. مشکل توی بودنش نیست.(بر فرض که بخاطر زیرساخت‌ها امکان حذف کاملش نباشه) مشکل توی کیفیتشه. از حقوقش گرفته تا مدتش، تا غیرانتخابی بودنش، تا کار غیر مرتبط با مهارت و تخصصش، و و و ...
بعد پشیمون نمیشید از حرف های درستی که یا به جا زده نشد یا مخاطب توان فهمشو نداشته؟
من زیاد پشیمون میشم. هرچند نه دنیام دستشونه نه آخرتم ولی احساس می کنم طرف رو با تند حرف زدنم حتی یه قدم از اون چیزی که بود نسبت به فهم منظورم دورتر کردم.
درست گفتن و به جا گفتن شاید در حد چی گفتن مهم باشه.
هرچند نمیشه انکار کرد اون دلخنکیه بعدش رو
پاسخ:
اتفاقا اینجا مخاطب ما کاملا توان فهمش رو داره. ولی کسی که اختیار و قدرت داره منهای وجدان و تعهد کافی،چه دلیلی داره حرف حساب رو گوش بده و به میل خودش عمل نکنه؟! 
خدا قوت
برادر منم سربازه حرفای شمارو میزنه   طفلی آب نداشتن برف آب میکردن میخوردن دوستاش  سنگ کلیه گرفتند 
  
پاسخ:
:|
داریم؟!!
با اون حرف عجب حالی دادین به حاج آقا :-)
پاسخ:
حالی به حولی شد اصن.