سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

طبقه بندی موضوعی

يكشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۳۶ ب.ظ

زندگی با چشمان بسته

يكشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۳۶ ب.ظ

امروز برای چند دقیقه از بیرون، به زندگی حالم نگاه کردم. خانواده از اینجا رد میشه‌‌ی مودبانه‌ش اینکه چشمام گرد شد از روبرویی باهاش. فقط کافی بود لیست آدما و موقعیتایی که توی شبانه‌روز باهاشون سر و کار دارم رو از نگاه بگذرونم. تا از خودم بپرسم این چه زندگی‎‌ایه؟ این چه رابطه‌هاییه؟ یکی دو ساعتی به ظهر توی مترو، قسمت آخر از فصل آخر سریال Peaky Blinders رو دیدم. نقد و بررسی ذهنیش که تموم شد زدم بیرون و زیر بارون تند، زنگ زدم به رفیق تازه در بند شده‌ تا درباره برنامه دشت لار صحبت کنیم. بعدش با سر و روی خیس رسیدم به مقصد و ضیافت سر و کله زدن با چند تا آخوند مقام مسئول که مجبور بودم بهشون احترام بذارم و وقتی نمی‌تونن از پس یه CD گذاشتن توی کامپیوتر بر بیان، نخندم! نماز ظهر و عصر رو پشت سر آقای قرائتی خوندم که حسابی ناخوش بود. نماز که تموم شد برای ناهار با دو نفر رفتم کافه بوم و اسپاگتی با کوکا سفارش دادم. کافه‌من با جمع حال کرد و 3 نخ سیگار کنت گذاشت روی میز تا قبل غذا بزنیم بر بدن. فاصله دود و اسپاگتی تا عصر رو با گپ مجازی با دکتر میم گذروندم، بحث داغی بود که وسط خیابون ولیعصر، 3 بار نشستم و بلند شدم از پهلو درد،بس که خندیدم. عصر، فوتبال و استخر بودم تا سر شب، با کسایی که به عقل هیچ کس نمیرسه، با کسایی که جز فوتبال هیچ ربطی به زندگی من ندارن. الان رسیده بودم خونه و با چشمای سنگین شده، منابع ارشد رو ورق می‌زدم. خواهرم تازگی توی مدرسه با پدیده‌ی دوست خیالی آشنا شده؛ رو کرد به میمِ عزیز گفت «انگار مهدی هم دوست خیالی داره! نگاه چند دقیقه است خیره شده به فرش!». دوست خیالی که نه! دارم از خود واقعی‌م می‌پرسم من سوار این زندگیم یا این زندگی سوار من؟ چرا همه جا هستم و نیستم؟ چرا این زندگی، همه چیز داره و هیچی نداره؟ 

پ.ن: عکس فتوشاپ نیست ولی تزیینی هست D: ایشون حقیقتا از هوادارای دو آتیشه تراختور هستن. 

پ.ن: عکس رو می‌خواستم برای یه پست خیلی طولانی استفاده کنم. شانس‌تون گفت دیگه.

موافقین ۱۰ مخالفین ۱ ۹۷/۰۱/۲۶
مهدی

نظرات  (۱۶)

سال ۹۵ و نیمه اول سال ۹۶ کنترل زندگیم رو تو دستم داشتم ولی از بعدش تا الان از دستم در رفته. 
پاسخ:
امان از سال 96 
این سوال منم هست!
ولی یه روز شلوغ مثع این که شما گفتی رو ترجیح میدم به یه روز خلوت!
همین شلوغی خودش شاید معنای زندگی باشه!

همین 7 روز دیگه میخواین ارشد بدین؟؟؟؟
پاسخ:
شلوغی خوبه. ولی با موقعیتای اینقدر بی ربط به هدف‌ها!

ندم؟؟ :/ سر راهمه دیگه حیفه
با ادبیات من میشه اینکه با من آرمانیت فاصله داری

چیز خاصی نیست
بنویس رو برگه منه آرمانی رو
هر روز نگاش کن
یه گوشه اش رو بگیر و برو جلو
تغییرات ریییییییییییییییز ریز
اروم اروم
یه سال دیگه برگردی نگا کنی کلی حال میکنی

کلیشه نمیگما
شعار نمیدم
راهی که میرم رو میگم
سعیی که میکنم
شکستایی که میخورم و به دنبالش موفقیت هایی که به دست میاد

خیلی ها حرفای بالا رو شاید فکر کنن شعاره
چون از بیرون فقط قشنگی داره
داخلش که باشی سختی و زشتیش رو هم میبینی اون وقت عین واقعیته
یه واقعیت شیرین
واقعیت شیرین حتما نباید بدون سختی و تلخی باشه
پاسخ:
اینو که درست میگی. نمی‌دونم بهونم شده یا واقعا همینه،که افسار فعلا دست خدمت وظیفه‌ست نه خودم. 
فک میکردم فقط من درگیر این سوالم :(
پاسخ:
:) 
به نظرم باید ییه حلقه فور وسط زندگیمون تعریف کنیم. هرچند وقت یکبار بریم به انتهای حلقه. و بعد با چک کردن شرط‌های حلقه اگه شرطی رو نقض کردیم از حلقه خارج بشیم. با این جمله حس کردم می‌تونم کارشناس برنامه‌های تلوزیون باشم. ته ابهام بود. :|
پاسخ:
:| 
حلقه رو باز کنید برامون دکتر
گمان کنم بهترین درمان درد این روزهای شما و امثال شما ( نه رفیق های هم بندتان، نه همه سرباز وظیفه ها، امثال شما) درس خوندنه. 
بعضی از ماها معتاد درس خوندنیم، نه به این معنا که خیلی درس می خونیم و اهل علم و فضیلت و اینا هستیم، به این معنی که روحمون درک کرده خوشی واقعی یاد گرفتن رو و حالا مداااااام بهانه میگیره.
و ما شدیم مثل مادرهای بی تجربه ای که نمی دونن گریه بچه از چیه و بی دلیل بهش شیر میدن، یا بغلش می کنن و راه میرن یا هزار راه بی ربط دیگه، بدون این که حواسشون باشه ،روح بچه شون درد گرفته.
برید از یه مادر با تجربه بپرسید.
پاسخ:
اول میخواستم بگم من معتاد تنها چیزی که نیستم درس خوندنه، ولی حالا دارم بهش فکر میکنم واقعا! 
۲۷ فروردين ۹۷ ، ۰۸:۱۸ صـــا لــحـــه
سلام :)
حالا من که قانع نشدم در مورد رفتار جوان ها. کار اونا رو توجیح نمیکنم ولی کار بزرگترا هم قابل توجیه نیست.
مگه شما طلبه نیستید؟
پاسخ:
هستم ولی نه به اون شکلی که شما طلبه ها رو میشناسین :)) 
حالا سیگار تحفه نیست بخوایم ازش دفاع کنیم . اما بین علمای قدیم و حتی الآنم سیگار مسئله عادیی بوده و هست. بازم تاکید میکنم من سیگاری نیستم اصلا . ولی کسی هم سیگار بکشه نمیتونم بهش بگم معتاد مخدر آماده مصرف مشروب! 
سلام حاجی.بسیار خوشحالیم از بازگشتتان به وبلاگنویسی.صدای منو مستقیم از شهر دماوند میشنوید که از دیشب داره برف میاد!دیگه دشت لار نمیدونم هوا واقعا چطوریه!؟سالهای قبل تو اردیبهشت شقایقها بودن امسالو والا نمیدونم!فقط اینکه الان هوا بس ناجوانمردانه برای این موقع سال سرده!شکوفه های سیب و گیلاس همه یخ میزنن....
پاسخ:
سلام. ممنونم :) 
بله بله :/ اصلا کافی بود من نیت کنم بیام اونوری تا هوا کن فیکون بشه 
هرچند بارون و برف نعمته بازم توی این بی آبی، بی میوه نمیمیریم :)) 
سیگار ضرر داره :)
الان جا داره بگم: مگه حاجی ها دل ندارن.
پاسخ:
شما هم نیومدی نیومدی و یهو اومدی‌ها :))
قطع به یقین (حداقل خودم رو میگم) زندگی سوار ماست!

خیلی وقته که پایین هم نمیاد..
شایدم انگیزه‌ای نبوده برای پایین آوردنش!

پاسخ:
سرعت خیلی رفته بالا!
۲۷ فروردين ۹۷ ، ۱۳:۱۰ صـــا لــحـــه
من فقط از یه جمله حاج آقا پناهیان وام گرفتم که میگن اگر خوبا خوب تر بشن، بد ها خوب میشن
حاج آقا مجتهدی تهرانی هم می فرمودند که طلبه اگر نماز شبش قضا بره، مردم عادی نماز صبحشون قضا میره 
:)
اصلا قیاس نکردم سیگار رو با ...
پاسخ:
منم منتظرم خوب ها خوب تر بشن تا خوب بشم :)
۲۷ فروردين ۹۷ ، ۱۸:۰۵ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
ما هممون یه من خیالی داریم که باهاش حرف می زنیم، شوخی میکنیم و باهاش دعوا می کنیم و سرش داد می زنیم!
پاسخ:
عه؟ :/
من هم مدتی یکبار این سوالات از خودم می‌پرسم و تقریبا به چیز خاصی نمی‌رسم:( 
پاسخ:
ای بابا! :|
۲۸ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۰۵ واقعیت سوسک زده
تجربه ثابت کرده دیگران هر چی بگن شما کار خودتو میکنی . لذا تفسیر پست و چرا اینطوریه زندگی ما و راهکارش چیه ، فایده نداره شما خودتون میدونید .
پاسخ:
:| با تشکر!
از بچگی اینجوریم، یهو سرم شلوغ میشه و یهو خلوت خلوت. :)
پاسخ:
همینجوریم خوبه. روتین نیست
بازگشت پیروزمندانه شمارو به عرصه وبلاگ نویسی تبریک عرض میکنم.
حاجی سیگار میزنی شما؟؟!!
پاسخ:
ممنونم :)
نه بابا توی تاکسی نشستم بو گرفتم :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">