سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

طبقه بندی موضوعی

شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۷، ۰۹:۵۲ ب.ظ

شک معتبر به شهریور

شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۷، ۰۹:۵۲ ب.ظ

هیچ تابستانی با تابستان پیش تفاوت ندارد. تابستان‌ها سر و ته یک کرباس‌اند. این را از عرق‌های نا تمامِ سرِ ظهری می‌شود فهمید. کلافگی بوق‌ ماشین‌ها. فحش‌های خیابانی. کتاب‌های خاک گرفته‌ی روی میز.  تفاله خشک شده‌ی ته لیوان‌. خودکارِ لای سررسید مانده. جوهرِ پس داده‌ روی کاغذ یادداشت. اشک‌های چکیده و نچکیده‌ی شبانه، روی بالش. به یاد ندارم در کودکی کسی گریه‌هایت را دیده باشد. نوجوان که بودی چشمانت با اشک، زاویه داشتند. جوانی هستی که سخت بغض می‌کنی؛ خوب یا بد همیشه همین بوده‌ای. چشم‌هایت هیچ گاه اشک‌آلود نشدند مگر در تابستان؛ در شهریور ماه. شکست‌ها، از دست دادن‌ها، تنهایی‌ها، بلاهای ناگاه و به گاه(!) همه توی صف مانده بودند تا شهریور برسد. پوستت را بارها غِلِفتی کنده است این شَهریَر*، پوست کندنی! رفیقِ گرمابه و گلستانت، هنوز که هنوز در این روزها پیام ثابتش را می‌فرستد: «سید! همچنان به شهریور پر حادثه عادت داری؟». جوابش می‌دهی «بی حادثه بودنش نگرانم کرده هیچ! خبرهای خوب می‌رساند یکی بعد دیگری! عادت ندارم به بی حادثه بودنش...نکند آرامش پیش از طوفان باشد؟» بود! انگار این تابستان قصد کرده بود بسان تابستان‌های پیش نباشد. انگار شهریور می‌خواست خلافش را ثابت کند. خبرهای خوب یکی پشت دیگری می‌رسیدند. ولی شادی‌هایم را پنهان می‌کردم. نزدیک بود شک را کنار بگذارم؛ همین شهریوری که می‌دیدم در آغوش بگیرم. کتاب‌ها را از روی میز بردارم و خاکشان را بتکانم. بنویسم شهریور پایان خوش تابستان و شروع خوب پاییز است...نوشته بودم! اما خودش خرابش کرد. حالا و پس از چند اتفاق به قدری کافی کام تلخ کن؛ پایان سفر چند روزه‌ی فامیلی با دعوا و کتک‌کاری خیابانی همراه شد. در گیلان محبوبم! صورت خون‌آلود مرد میانسال هنوز جلوی چشمانم است. جای چنگ او هم زیر گلویم مانده...عذاب وجدان گرفته‌ام...

ای شهریور؛ دست از دامان حاجی بردار! 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

*نام کوفتی دیگرش ظاهرا!

این کلیپ رو ببینیم و بشنویم بشوره ببره. چند وقت پیش ساخته بودم تمرینی که کارم یادم نره! موسیقیش: قطعه تابستان از Antonio Vivaldi

موافقین ۸ مخالفین ۰ ۹۷/۰۶/۱۷
مهدی

نظرات  (۱۸)

تابستون خوب بود.
دقیقا از ۱۵ شهریور گند خورد بهش:|
پاسخ:
:)) نیمه مربی ها رو برنده شد 
فندک، سیگار ، طعم تلخ آبنبات چوبی
پاسخ:
😂 
پیرمردها دست از سرت برنمیدارن
پاسخ:
باید یه خالکوبی بزنم روی پیشونیم جایی برای پیرمردها نیست :)) 
۱۷ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۴۰ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
یعنی شما زدین صورتش رو خون‌آلود کردین؟! :|
پاسخ:
تعریف نکنم لطفاً :/ 
من به «اسفند» پر از حادثه عادت دارم...
پاسخ:
:)) 
خیلی هم ماه خوبیه 
بعد مدتها سلام
خوبین؟
بهتون نمیاد بزن بهادر باشین!

۱۲ ساله که از پس شهریور، بوی ماه مدرسه رو حس نمیکنم خداروشکر...
بخاطر همین خوب میگذره...
باقیش هم بی خبری، خوش خبری...

پاسخ:
سلام 
ممنونم خوبم شکر خدا 
نه واقعا اهلش نیستم. اولین بار بود. کاملا اتفاقی افتادم توش. خداروشکر بخیر گذشت. 
منم پارسال یه پستی علیه شهریور نوشته بودم‌.
ماه صفر که هی می‌گن فلان دعا رو بخونید و صدقه بدید و اینا، شمسی‌زاسیونش فکر کنم همین ماه لعنتی باشه. دست کم واسه ما شهریور ستیزان (و حتی شهریوری ستیزان) (:
پاسخ:
صدقه هم می‌دیم و این وضعمونه :/ 
زنده موندی حالا؟
پاسخ:
آره دارم میگردم ببینم جای چاقویی چیزی هست یا نه 
اصلا این شهریوره به هیچ‌کس نساخته انگار، نمیدونم کی قراره بساطش رو جمع کنه و گورش رو گم‌ کنه، خودم که درمونده‌ام هرجا هم که میرم‌ همه دارن ازش مینالن :(

+الان این پسته عیدی بود حاجی؟ :/
پاسخ:
:))) به خدا قرار بود برای عید باشه و خوبم باشه ! یه هفته تأخیر کردم اینجوری شد! 
۱۸ شهریور ۹۷ ، ۱۰:۰۷ ...:: بخاری ::...
گردن شهریور نندارید لطفا.
اتفاق خوبای زندگی به اندازه کافی توش افتادن.

پاسخ:
قیام ۱۷ شهریور به طور مثال.
یا دو جین دولت مرد آدم حسابی داشتیم همشون توی همین ماه ترور شدن. :/ 
دستشو از روی دامانت برداره یا گلوت؟D:
پاسخ:
:)) 
دامان همه رو در بر می گیره سر تا ذیل 
واقعا؟!تصورم یه دامن گل گلی بود که فقط پایین تنه تا نوک پا رو میپوشونه و بالاتنه و صورت تحت پوششش نیستن:|
پاسخ:
لا اله الاالله! 
۱۸ شهریور ۹۷ ، ۱۱:۴۲ خورشید ‌‌‌
خوب باشید.
پاسخ:
:) 
چشم 
پس یادتون باشه یه عیدی بدهکارید !
پاسخ:
رفت تا بعد ماه صفر :)) 
خیلی چیزا ناخواسته برا بار اول اتفاق میفته!
حالا مراقبت کنید که خیلی اتفاقی توش نمونید!

بازم خداروشکر که بخیر گذشت...

پاسخ:
بله. ممنون 
به خیر گذشت؟؟؟!! تو به این وضعیت میگی به خیر گذشت؟؟!! شب تونستی بخوابی بی وجدان؟!!!! لابد رفیقاتم گفتن حق داشتی!!! نمیدونم در وصف این کارت چی بگم اصن!!!
خوبه زنده ای:))
پاسخ:
:))) 
آقا مسائل پشت پرده ای که منجر به بسته شدن وبلاگ میشه رو لو ندهیم :D میتونست بدتر بشه دیگه! من همیشه نیمه پر لیوان خالی رو نگاه میکنم . 
:))) ببندی وبتو میبندم وبمو:))
با وجود محمد رضا بدتر نمیشد^_^
پاسخ:
:)) نبند تا نبندم. 
D: خدا حفظش کنه
خیلی عالی بود 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">