سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

طبقه بندی موضوعی

يكشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۸، ۱۱:۲۱ ق.ظ

روح آدمو زخمی و بیمار میکنه

يكشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۸، ۱۱:۲۱ ق.ظ

دیروز بعد از مدتها با بچه‌های نوجوون، کلاس داشتم. تخته گاز از قم خودمو رسوندم تهران، کجا؟ الهیه، خیابون فرشته سابق. قرار بود از رسانه و فیلم و قصه و نوشتن بگم...ولی اوضاع غریبی رو توی دوتا 45 دقیقه تجربه کردم. بعضی از این نوجوونا خانواده‌های به شدت پولداری دارن، و بعضیا بچه‌های خدمه و سرایدارن. لمس اختلاف طبقاتی نجومی از نزدیک حالمو ناخوش کرد. کجا؟ وقتی که یکی گفت غذای مورد علاقه‌ش کال‌جوشه. یکی دیگه گفت فقط سوشی‌ای که توی استرالیا خورده رو دوست داره! یکی همش سرش توی آیفون x گلدش بود. یکی دیگه کوله‌ی پاره پوره‌شو سفت چسبیده بود. حالم اونجایی بدتر شد که یکیشون از کیفش یه بسته پاستیل فوق خارجی بیرون آورد که بخوره. اونا که نداشتن مثل گرسنه‌های آفریقایی صف بستن جلوش که نفری یه دونه بهشون بده.

دیروز بعد از مدتها سر کلاس، هیچ حرفی برای گفتن نداشتم. فقط لابلای سر و صدای بچه‌ها هرچند دقیقه به ساعتم نگاه میکردم و منتظر بودم 45 دقیقه تموم بشه.

--------------------------------------------

پ.ن: فکر کنم دیگه برای این کارا و کلاسا پیر شدم.

موافقین ۲۷ مخالفین ۰ ۹۸/۰۴/۱۶

نظرات  (۱۶)

چقدر و چقدر دیدن این صحنه ها حس بدی میده :/
پاسخ:
حس بد نا امیدی .
...
یه حکایتی بود تو یکی از اون داستان‌های مجموعهٔ فوق‌العادهٔ قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب. دو تا بچه مدرسه‌ای که یکیشون نون و حلوا می‌خورد اون یکی نون خالی. بعد اون پولداره می‌گفت اگه واسم صدای سگ دربیاری، بهت حلوا می‌دم و...
ما با این قصه‌‌ها زندگی کردن رو یاد گرفتیم. این بچه‌ها با چی یاد می‌گیرن؟

یه طرف ماجرا درد اختلاف طبقاتیه، یه طرف درد عزت نفس نداشتن بچه‌های فقیرتر، یه طرفم درد تفاخر پول‌دارا. دومی و‌ سومی اگه نباشن یا کم باشن، اولی رو راحت‌تر می‌شه یه کاریش کرد.
پاسخ:
این تفاخره از صدتا بیماری بدتره.
فکر کنم وقتی آدم پیر می‌شه و استخون‌هاش چروک می‌‌شه و معنی درد رو راستکی می‌فهمه، تازه وقتیه که باید بره سر این کلاس‌ها. تازه وقتیه که می‌فهمه داره چی کار می‌کنه. دیگه نمی‌شینه تئوری بچینه، از نظر فلان، فلان رو بررسی کنه که آره من می‌فهمم اینجا چه چیچیولوجیسمی رخ داده. نه. می‌نشینه درد رو مزه می‌کنه. بعد می‌ره دست چندنفر دیگه رو می‌گیره که با هم درد بکشن. بعد شاید اون وسط یک آدمِ آدم‌حسابی باشه که بره درمون کنه چندتا از این دردها رو. 
پاسخ:
درد رو می‌فهمه فقط دیره ... حوصلهه دیگه کم رنگ شده. 
۱۶ تیر ۹۸ ، ۲۰:۴۴ 🔹🔹نیلگون 🔹🔹
بازم زمون ما (نسل نیمه ی اول دهه ی هفتاد) اختلاف طبقاتی انقدررر تو محیط آموزشی عمیق نبود! 
ته ته لاکچری بودن میرسید به داشتن کیفی که یه جامدادی ست هم همراهش بود!یا یه همچین چیزایی که خیلی هم دست نیافتنی نبودن برای همه ..


پاسخ:
زمان ما کفش اسکیت داشتن خیلی لاکچری بود. ما هم زرنگی میکردیم بجا خریدنش که خیلی گرون بود کرایه میکردیم 
باورم نمیشه این چیزیکه تو خط آخر نوشتی و البته کل داستان، میتونه در واقعیت وجود داشته باشه!
واقعا باورم نمیشه
حال منم بد شد....
وقتی نمیشه اصل داستانو درست کرد، چرا بچه هارو تو یه فضا قرار میدن؟!...
پاسخ:
نمیشه کاریش کرد. کلاس تابستونی گذاشتن از هر دو طیف شرکت کردن. جدا کنن داستانه جدا نکنن داستانه. 
۱۷ تیر ۹۸ ، ۱۲:۰۰ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
شنیدنش هم حال آدم رو بد میکنه:-(
پاسخ:
اوهوم‌ 
بعضی بچه‌ها به حدی پولدارن تو کلاسم که خود من معلم باهاشون اختلاف طبقاتی شدیدی رو حس می‌کنم چه برسه به بچه‌های خدمه و غیره :(
بدترین بخش معلمی اینجاست گمونم
پاسخ:
نه بدترینش اونجاست که هی برای دستشویی اجازه میگیرن. آدم متوجه میشه برای دیوارا داره حرف میزنه 
۱۷ تیر ۹۸ ، ۲۰:۲۰ פـریـر بانو
غم نان و غم نان و غم نان...

و داره شدیدتر هم می‌شه؛ فقیر فقیرتر، پولدار پولدارتر... . 
این هم میوه‌ایه که از درختی چیدیم که یه روزی قرار بود بهمون میوه‌های رسیده و شیرین بده. 
پاسخ:
رسیده ها. یه مقداری فقط بو میده :/ 
دیدن این چیزها همون حادثه‌هایه که میشه در وصفشون بگیم "جوان به حادثه‌ای پیر می‌شود گاهی..."
این چیزها رو که می‌بینم فقط دلم میخواد مقدار نامتناهی پول داشته باشیم و این شکاف‌ها و کمبود‌ها رو پر کنم، ولی حیف که دستم کوتاست.
پاسخ:
مقدار نا متناهی پولم آرزوست :/ 
۱۸ تیر ۹۸ ، ۱۱:۴۳ جناب منزوی
امیدوارم این همه اختلاف نابجا زود تموم بشه
پاسخ:
امید چیز خوبیه. من ندارمش حداقل زودشو. 
۱۸ تیر ۹۸ ، ۱۷:۵۰ פـریـر بانو
چون هر میوهٔ رسیده‌ای شیرین و سالم و خوشمزه نیست؛ مثل یه گیلاس رسیدهٔ کرمو! :)
پاسخ:
بله! 
چقدر سخته تحمل این فضا 
پاسخ:
هرچی اندوختی در جا فرو میریزه.
مبارک باشید حاجی🌷🌷
از ته ته ته دلم بهترینا رو واسه شما و عزیزتر از جانت میخوام🌷🌼
پاسخ:
خیلی خیلی ممنون :)

سلام. اقا ما بعد از مدت های مدید اومدیم و دیدیم بح بح و اینها:)) 

خیلی خیلییی خوشحال شدم مبارک باشه انشالله خوشبخت بشید

پاسخ:
سلام. خیلی خیلی ممنونم سلامت باشین. ایشالا عروسی فرزند شما D: 

سلام :)

تازه کشف کردم که ازدواج روی پست گذاشتن هم تاثیر مستقیم داره گویا :))

عیدتون هم پیشاپیش مبارک، فردا عیده اومدم پیشاپیش بگم عیدی میخوام، که قشنگ سرِ صف باشم :))

پاسخ:
سلام.
نه واقعا تاثیر ازدواج نیست. تاثیر نون درآوردنشه :))

ممنون عید شما هم پساپس مبارک باشه. عیدی هم میدیم ایشالا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">