سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

طبقه بندی موضوعی

جمعه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۸، ۰۴:۵۸ ب.ظ

۷

بیشتر بنویسیم

جمعه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۸، ۰۴:۵۸ ب.ظ

هیچ وقت از نوشتن سیر نشدم اگرچه گاهی فاصله گرفتم. از روزی که حتی نوشتن بلد نبودم هیچ روزی نبوده که دست‌کم اندازه‌ی یک جمله، چیزی در جایی ننویسم. سالهای اول وبلاگ‌نویسی، هر روز و حداکثر یک روز در میان پست می‌گذاشتم. اینکه این روزها این همه! نمی‌نویسم حتی به اندازه یک جمله در مبایل، یعنی چیزی کم دارم. زمانی که زیاد می‌نوشتم به اندازه‌‌ی قابل قبولی ورودی داشتم. کتاب می‌خواندم. آدم‌ها را می‌دیدم و بیشتر از دیدن و خواندن، فکر می‌کردم. داده‌هایی که مغزم به اندازه فهم خودش گمان میکرد می‌تواند برای دیگران هم جالب و خواندنی باشد. پس می‌نوشتم. حالا که نمی‌نویسم؛ هم داده‌ها کم یا به ظن امروزم بی‌اهمیت شده‌اند، هم پاره شدنِ چند پیراهن بیشتر در مواجهه با واقعیت‌های زندگی و فاصله گرفتن از ذهنِ آرمان‌خواهِ آرمان‌گرِ آن ایام؛ همگی دست به دست داده‌اند تا از نوشتن عقب بمانم. همه‌ی این فلسفه‌ها را بافتم که بگویم چیزی نمیدانم و بلد نیستم برای نوشتن. و محتاج فرصت مغتنمی هستم تا بیشتر بخوانم، ببینم و بنویسم.

موافقین ۱۶ مخالفین ۰ ۹۸/۰۶/۲۲
مهدی

نوشتن

نظرات  (۷)

۲۲ شهریور ۹۸ ، ۱۸:۵۲ مونولوگ های یک مسافر بین راهی

توجیه باکلاسی بود :)

پاسخ:
وی حتی تواضعشم لایه هایی از شوآف داشت. 
۲۲ شهریور ۹۸ ، ۱۸:۵۸ خورشید ‌‌‌

فکر می‌کنم در ارتباط همه‌ی ما با نوشتن این مسئله صادقه. خالی شدیم، بی‌تلاش شدیم، تجربه نمی‌کنیم و با چشم‌های بسته زندگی می‌کنیم.

همه‌ی ضمیر و شناسه‌ها اول شخص مفرد بود ولی شریک جرم می‌خواستم. :دی

پاسخ:
باز شما اوضاع مطلوبی داری به نظرم. رفتی توی دل ماجرا. بیشتر ما باید نالان باشیم. 
۲۲ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۰۹ مــحــدثــه ...

یکی از چیزهایی که ازش می‌ترسم همین مواجهه با واقعیت‌ها و به تبعش فاصله گرفتن از ذهن آرمان‌خواه و آرمانگرا هست. هرچه بزرگ‌تر می‌شیم این فاصله‌ها بیشتر می‌شه؟ منم جدیدا دارم این فاصله رو حس می‌کنم. هر چی سن و تجربه بالاتر بره بدتر هم می‌شه یعنی؟  ترسناک و غم‌انگیز نیست آخه؟ مگه آدم تو این زندگی چی داره جز یه سری آرمان و رویا؟

پاسخ:
این بدتر نیست. بدتر اینه که فاصله بگیریم و غرق واقعیت‌ها بشیم و دیگه کلا بی خیال بشیم که عمدتا هم میشیم! اما اگه مواجهه با واقعیت‌ها و تجربه‌ی بیشتر نباشه اون آرمان‌ها هم به عمل نمیان. این دوتا باهم باید باشن. که گفتنش آسونه و عمل کردنش سخت. خیلی سخت.

من هرچند نوشتنم خوب نیست ولی برا همین دست و پا شکسته نوشتنم هم این موضوع رو با پوست و استخوون درک کردم.

پاسخ:
از اول خودمون به خودمون بگیم نوشتنمون خوب نیست که دیگه هیچی.
۲۳ شهریور ۹۸ ، ۰۴:۰۲ פـریـر بانو

به قول خورشید خالی شدیم و بی‌تلاش! اینقدر واهمه دارم ازش که حد نداره...

پاسخ:
شما دیگه چرا!

سلام نوشتن باید خودش بیاید. انگشتانت را بازی دهد، بلغزاند، قلمت را بچرخاند ، کلید های صفحه کیبوردت را بفشارد ، کارش را بکند و برود.

نوشتنی که بخواهی یقه اش را بگیری و دستانت را به زور در اختیارش بگذاری تا بنویسد، نوشتن نیست. جبر است. جبر هم نتیجه ش انزجار است و انزجار باعث دوری میشود و دوری هم باعثِ سردی....

(خداییش خودم الان  ده بار خوندمش نفهمیدم چی گفتم)

پاسخ:
سلام. به نظر منم نوشتنی نوشتن است که نوشتن باشد.

حق با شماست. :)

پاسخ:
نه بابا همیشه حق با مشتریه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">