این فیلم، به ما یادآوری میکند:
همهی ما توی اتاقی که ساختهی خودمان یا دیگران است حبس شدهایم. و آنقدر به زندگی در اتاق
عادت کردهایم که هیچ وقت نمیتوانیم زندگی در دنیایی بزرگتر و زیباتر را تصور کنیم! حتی اگر اتفاقی
بیفتد و دری بزرگ به رویمان باز شود، بازهم ترجیح میدهیم به اتاق کوچک و تنگ خودمان برگردیم.
جایی که صرفا به آن «عادت کردهایم».
--
سه،چهار سال پیش رمانش را خوانده بودم. خوشحالم که آقای کاگردان، سوژه نابِ رمان را
حیف و میل نکرده.
پستحریر:
الان که دوباره کتاب رو دست گرفتم متوجه شدم بسیاری از جزئیات ، توی فیلم نیستند. هنگام تماشا
هم حس میکردم جای خیلی چیزها خالیست. و اینکه همه چیز، خیلی سریع اتفاق میافتد.
این نپرداختن به جزئیات یا مجمل بیان کردن را میشود هم به حساب محدودیت زمانی فیلم گذاشت
هم اینکه کاگردان هول بوده تا حرفش را بزند. به هرحال، اذعان میکنم کتاب بهتر از فیلمش است!
به نظرم فرق این دوتا مثل غذای جا افتاده است با غذایی که فوری حاضر شود.