نقد و بحث آزاد(1)
مقدمه:
این را بگویم که به حکم دل، خیلی بیشتر دوست دارم اینجا حرفهای دلم را بنویسم. از همین باران و مه و حال و هوای دلتنگی و خاطرههای دیر و دور. وبلاگیها نیز همین را بیشتر میخواهند و دوست دارند. سرشان به قدر کافی توی شهر و نت،از سیاست و فرهنگ درد میگیرد...حالا بعد از خستگی یک روز، نشستهاند پشت سیستم،کنار لیوان چای داغ،وبلاگها را باز میکنند تا کمی هوای لطیف لمس کنند...دیگر حوصله و رمقی برای جار و جنجال نیست!
اما واقعیتش،جنس من نمیتواند فقط همین آدم دلی و یله باشد. بیدغدغگی از من بر نمیآید. این را از کودکی بهم آموختهاند که اگر رفیقت تب کرد برایش تب کن. حال،اندیشهی دینی بهم یاد داده برای جامعه و مردم هم تب کن...به هرحال؛سعی میکنم بنا را بر تعادل بگذارم؛ نه بی دغدغهوار و نه اینکه مجبور بشوم هی بگویم «مگه من دل ندارم!». از طرفی،حیفم میآید این همه موجود با استعداد و باهوش را رها کنم با نوشتههای صرفا دلی. بعضی از مخاطبها یکدانهشان به صدتا آدم آن بیرون میارزد.
صاحبمقدمه:
میخواهم هرازگاهی،یکی از مسائل «روز و مشترک» که در جامعه هم سرصدا کرده، اینجا بیاورم؛ یا به سوالها و ابهامهای رایج مردم از قشر حوزوی که کسی پاسخگویش نیست بپردازم. «تا حد توانِ خودم» با این ویژگی: اولا،از منظر اندیشه و تفکر «دینی،اخلاقی» و ثانیا رعایت نهایت منطق و انصاف،بدون هیچ جهتگیری جناحی و سیاسی و تعصب بیمورد؛ آنطور که باید باشد نه آنطور که دل من میخواهد. شما هم اگر دلتان خواست همراهی کنید و البته «نقد و اظهار نظر».منتهی بطور مشخص،من زاویه دید خودم را خواهم داشت،و شما هم بطور طبیعی،زاویه دید خودتان. هیچکس هم از شنیدن حرف مخالف، ترش نمیکند چون اختلاف پیش از علم(یقین)،بدون شک بهترین اختلاف و محل رشد است. و شکی نیست که شخص خودم بیشترین عایدی را خواهم داشت بخاطر شنیدن حرفهایی که شاید هیچجای دیگر نشود گفت و نوشت.
و شک ندارم همین هفت هشت نفر در اینجا میتوانیم به نتیجههای درخشانی برسیم برای زندگی بهتر در جامعهای بهتر.
(شعاری شد ولی شعارم بخش مهمی از زندگی ماس بالاخره!)
پ.ن:لطف کنین، ضدحال نزنین و یه یاعلی،یا عیسیمسیح یا هرچی میخواین کامنت کنین. قول میدم راضیتون کنم :))
پ.ن: اولین مطلب رو همین امشب یا فردا میذارم برای شروع.