سیاههای درباره سفر
اگه آزادی نسبی داریم و برنامه سفر و تفریحمون با خودمونه باید توی انتخاب همسفر و همراهامون به قاعده انتخاب لباس عید، دقت کنیم. البته طبیعیه تا تجربه نکنیم شناخت کافی به دست نمیاد. اما وقتی تجربه کردیم میتونیم بفهمیم چه آدمایی با چه شخصیتی مناسب همراهی با ما هستن. گزینش همراه و همسفر، اثر بسیار شگرفی توی حس پایان سفر داره. «سفر بسیار دلچسبی که خیلی زود تموم شد! سفر بسیار نچسبی که ای کاش زودتر تموم میشد!». حد وسطی وجود نداره! مسئلهی همسفر و همراه، همینقدر مهم است و اثرگذار!
حالا چه معیاری رو در نظر بگیریم برای گزینش؟ مهمترین مسئله اینه خودمون رو بشناسیم! وقتی خودمون رو بشناسیم نمیریم سراغ آدمی که سلیقه و معیار خوشگذرونیش توی سفر، با ما کیلومترها فاصله داره! مگر اینکه چارهای نداشته باشیم و نخوایم سفر از کفمون بره. مگر اینکه هدف ما صرفا سفر باشه نه همسفر(این حالت رو بعضیها،"فردگراها"، تونستن داشته باشن ولی تعدادشون خیلی کمه و مختص سفرهای پرجمعیت و اردو طوریه).
ضمن اینکه خودمون رو شناختیم جنس مقصد اصلی سفر رو هم بشناسیم. سفر تفریحی به شمال و دریای خزر با سفر ورزشی به کوه سبلان، با سفر زیارتی به مشهد، و سفر سیاحتی به شیراز و اصفهان، و سفر پیکنیکی به دامان طبیعت، خیلی خیلی متفاوتن. خیلی از اونایی که میرن کنار دریا،فقط یاد قرهای کثیرهی خوابیده در کمر میافتن و آهنگای بندتنبونی. و خیلیها چنان محو افق دریا میشن و توی خودشون میرن که چیزی نمونده مُهر بذارن روی زمین و بگن دریا اکبر! وقتی نیت کردیم پا روی کوه بذاریم بدونیم، خبری از آسایش و رفاه سفر به مشهد و شیراز نیست که همهچیز در اختیار باشه و باب میل. کوه، سختی داره و عرق ریختن برای جسمای آماده! نا آمادهها رو که خیلی راحت پس میزنه. همچنین، سفر پیکنیکی با کوه رفتن خیلی فرق میکنه و اصل اساسیش اینه بخوریم و بخوابیم و تماشا کنیم. والیبالشم مختص پیرمرداس که بگن ما هنوز جوونیم! اما توی کوه،میخوری که نمیری! پس دیگه جایی برای نمک نبود یا ادویهکاری مخصوص نداشت؛ نیست!
تجربه نشون داده،یه همسفر بد قلق و یه گزینش نابجا،چقدر میتونه حال همه رو بد کنه و سفر رو خراب! بطوری که تلاش همهی حالخوبکنای سفر رو با هر واکنشش زیر سوال میبره! چرا اونجا کجه! چرا اونجا نرفتیم! چرا اومدیم اینجا! چرا اینجا گرمه! چرا غذاش تلخ بود! من ازینا نمیخوام! من ازونا دوست ندارم! چرا به من گفتی دماغ! چرا...چرا...چرا...
توی خونه بشینیم شبکه4 نگاه کنیم بهتره از سفر با همچین همسفری!
یادمون باشه،هر سفر، میزبانی داره که کمک شایانی میکنه برای خوش گذشتن به ما. به هرحال،سفر به هرکیفیتی باشه،اتفاقای پیشبینی نشده داره و ممکنه هر مشکلی پیش بیاد. و تنها کاری که کمکی نمیکنه غر زدنه و تنها کاری که کمک میکنه ساختن با سختیاس. اگه اهل تشکر نیستیم، خوبه که غر هم نزنیم و متلک نندازیم!
لذت بردن از سفر به هر مقصدی که باشه، به شکل عمیقی با روحیه و نگاه ما به زندگی پیونده خورده. اینجاست که قیصر عزیز میگه «موجیم و وصل ما از خود بریدن است،ساحل بهانهایست،رفتن رسیدن است!»
بازم نسخهی سفر دارم وقت و حوصلهش بود مینویسم. فعلا همین.