فشاربافی
سلام.
وقتهایی که اطرافم و کارهایم خیلی شلوغ میشوند،نسبت به برخی چیزها بیتوجه میشوم. چیزهایی که قرار بوده در قاموس من مهم باشند و حتی مسئلهی زندگی! مثل «نوشتن». دوست ندارم نتیجه بگیرم آن چیزها «مسئلهی واقعی» نیستند. ربطش میدهم به نبودِ مهارت مدیریت زمان. چیزی که همواره جاری و رو به جلو حرکت میکند و مثل نفس کشیدن، متوجهش نمیشویم. قرار بود مدرنیته سرعت کارها را بیشتر کند ولی چگونه است که همگی، وقت کم میآوریم؟ انگار به همان میزانی که انجام کارها سریعتر شدهاند ما هم کندتر و تنبلتر شدهایم و این ظاهر ماجراست. مسئلهی دشوارتر، نداشتنِ تمرکز مناسب،برای انجام یک کار ساده است. من حتی نگاه منفیتر و بدبینانهتری دارم وقتی که بارها برایم اتفاق افتاده و آرزو کردم مثل کامپیوتر، کلید ریست داشتم و از اول شروع میکردم. این عصر فناوری، بدجوری فریبم میدهد و مدام تلقین میکند «این فایل رو باز کن تا بیشتر آگاه بشی» من هم همین کار را میکنم اما این آگاهی، فقط تشویشم را بیشتر میکند و بس!
حوصلهی شرح قصه نیست...
میدانم زندگی دائم در روستای دورافتادهی بدون امکانات مدرن برای ما غیر ممکن است؛ اما من به شدت احساس نیاز میکنم مثل ضرورت تعطیلی جمعه، یک ماه از هرسال را با همچین کیفیتی زندگی کنم. بجای فشار دادن کلید لمسی آب خنک، برای رفع تشنگی تا سر چشمه پیاده بروم . برای غذا بجای لمس گزینه رستورانهای نزدیک من، با سگ شکاریام به دل جنگل بزنم. گوگل مپی در کار نباشد و راهم را از خورشید و ستارههای شب پیدا کنم. و برای خواب، روی حصیر دستبافم بخوابم.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
یکم. بچهها مچکریم! بنده به عنوان یه طرفدار، اصراری نداشتم هانی نوروزی جام رو ببره بالا! ولی خوبه آدم موقعیتشناس باشه! الان عزت نفس اون بچه به فنا رفت خوب شد؟ :|
دوم. وبلاگ دکترمیم،مسابقه عکس. منتظر قدوم شماست. بروید رای بدید به عکسها. به خادم خودتون هم رای بدید! D: همون عکس کوهها و ابرهای کلچال برای منه.
به من رای بدید برنده بشم، قول میدم ببرمتون کوه، بهتون املت حاجمهدیپز بدم.