خاطرههای سربسته
دو ماه است با خودم کلنجار میروم خاطرههای سربازیم را اینجا بنویسم یا نه. دوسه ماهی از شروعش گذشته و کلی اتفاق افتاده؛ هرچند گفتن برخی حرفها خوشایند نیست اما حیفم آمد از تجربهها و خاطرهها ننویسم. بله درست خواندید؛خاطرههای سربازی. طلبهها نیز به سربازی میروند؛ آموزش نظامی هم دارند،با اندکی تفاوت. برخلاف تصور همگان! کسی که حوزه رفته معاف از خدمت وظیفه نیست. بلکه معافیت موقت تحصیلی دارد و برای مسائل اساسی اشتغال و خروج از کشور،حتما باید پایانخدمت یا معافیت دائم داشته باشد. من نیز که نامزدم در خارج، منتظرم است D: به اجبار، درس و کار را برای مدتی کنار گذاشتمو خودم را به نهادی سربازگیر(!) معرفی کردم. و اکنون، قریب سه ماه است از آقای بالای سر، دستور میگیرم. که در واقع همیشه پشت سر من است! نه بخاطر اینکه اتاق مدیریتش پشت اتاق کار من است. بل بخاطر اینکه همیشه از من عقب است! نه اینکه هیچ کاری بلد نباشد؛ بلکه نمیتواند! نه اینکه ضعیف و بیاستعداد باشد! اتفاقا از معدود مستعدهای دههپنجاهی است؛ بل بخاطر اینکه بسیار «بینظم و شلخته» است.
.
قانون نانوشتهای در کشور ما هست که ما را وادار به «وفق دادن» میکند: «شما باید خودتو با شرایط اینجا وفق بدی!» حتی اگر این وفق، مساوی با ساعتها زل زدن به لاشهی سوسک زیر میز باشد. حتی اگر مامانبزرگت توی بیمارستان، منتظرت باشد برای قرار هفتگی رساندنش به خانه و آقا بالا سرت،به اجبار،بیشتر از ساعت کاری مصوب، نگهت دارد چون «خیلی کار سرش ریخته»، یا بهتر بگویم «چون خیلی کار برای گزارش به آقا بالاسر خودش تراشیده». و چه حرفها نهفته است در این «گزارش به آقابالاسر» که به وقتش خواهم گفت.
.
دلم از شلختگیها و بینظمیها و کارتراشیهای بیهودهی آقا بالاسر،سنگین بود یادم رفت بگویم«وقتی از سربازطلبه حرف میزنیم از چی حرف میزنیم؟». با «أمریه» که آشنا هستید؟ مشمولینی که تحصیلات و تخصص دارند میتوانند در تشکیلاتی که طرف قرارداد نیروهای مسلح است مشغول به کار و گذراندن خدمت وظیفه شوند. همین قرارداد،میان حوزهعلمیه و نیروهای مسلح و نهادهای مربوطه برقرار است و طلبههای معافدائمنشدهی خارجندیده یا عشق هیئتمدیره،ناچارند به این دشوار، تن دهند برای آیندهی خویش!
حقیر سراپا تقصیر نیز،با تخصص و گرایش مستندسازی و تدوین(بخوانید: منشی تلفنی،آبدارچی،غرفهدار نمایشگاه،مدیر روابط عمومی،خبرنگار و مشاوره دینی) به نهاد مربوطه گام نهادم،گام نهادنی!
.
اگر از خاطرات تکراری سربازهایی که از لباس گشاد نظامی و سنگینی سلاحشان ناله میکنند خسته شدید...زین پس من را دنبال کنید تا خاطرهها و تجربههای متفاوت یک سربازوظیفهطلبه را بخوانید.
فقط جان عشاق! انتشار ندهید که اگر دست بر قضا،به هرگونه نهاد مربوطه برسد واویلا بر من!
میز کار حقیر.