سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

طبقه بندی موضوعی

پنجشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۶، ۰۱:۳۵ ق.ظ

آژانس آشغالی

پنجشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۶، ۰۱:۳۵ ق.ظ

رفته بودن مشهد. بگذریم ازینکه این چندشب تنهایی توی خونه،برعکس تصورم اصلا خوش نگذشت! مخصوصا وقت خواب.

وقتی از سرکار(بخونید محل خدمت) برگشتم خونه،رفته بودن. خواهر کوچیکه یادداشت گذاشته بود روی میزم. وارد فاز جدید از کاغذ‌بازی شده که هر سری با سری قبلش متفاوت میشه:

 

 «آن بخوان»؟؟ یا خیلی عجله‌ای نوشته! یا خیلی عجله داشته!

از راه رسیده بودم،حال و اعصاب کافی نداشتم. اما سبز و خرّم شدم. رفتم سراغ وایت برد. تخته‌ای که توی پذیرایی مستقره و محل محاسبه‌ها و تحلیل‌‌های علمی پدرخان و نقاشی‌ها و مکتوبات خواهرکوچیکه‌ست:

خطش خیلی بهتر شده!‌ اما همچنان متواضعانه از بد بودنش عذرخواهی می‌کنه! قلب با جمله‌ی زیرش دیگه تبدیل به امضاش شده. «ببخشید بلد نیستم قلب بکشم» ولی دوتا کشیده!

--

امشب برگشتن. خستگی از سر و روشون می‌بارید. پدرخان با کلافگی گفت: چه مشهدی رفتیم و اومدیم این سری! بعد تعریف کرد که دم گیت ورود، یهو اعلام کردن بلیطای شما کنسل شده!‌ با شناختی که از پدرخان دارم شک نداشتم قیامت رو آورده بوده جلوی چشم همه اهالی فرودگاه! تا اینکه خواهر کوچیکه شروع کرد: «وای مهدی! نمیدونی چی شد! یه آژانس شیشه‌ای داشتیم اونجا! فقط اسلحه نداشتیم! باقیش عین آژانس شیشه‌ای1 بود!»

غش کردم از خنده! با اسم یه فیلم،کل ماجرا رو برام تصویر کرد! 

عادل‌‌‌طور بهش گفتم: چچچققدر خووبی تو آخه!

---

1: طبق گزارش واصله؛ حضرتشان،پس از اینکه متوجه می‌شوند بلیط‌هایشان بدون هیچ دلیل و اعلام قبلی کنسل شده و هیچ‌کس پاسخگویشان نیست، سطل آشغال‌های نزدیک گیت ورود را برداشته‌اند و گذشته‌اند روی ریل حمل چمدان‌ها. بعد، خودشان رفته‌اند آن رو ایستاده‌اند و گفته‌اند نمی‌گذارند هیچ‌کس سوار هیچ هواپیمایی بشود. جماعتی که بلیط‌هایشان کنسل شده بوده بعد از چند دقیقه هاج و واج ماندن؛ از این اعتراض مدنی،حمایت همه جانبه می‌کنند. گزارش‌ها حاکی است که در این میان، خواهر و میمِ عزیز،از خنده روده‌بُر شده بودند! سرانجام، همه‌ی گیتی‌ها و حراستی‌ها بسیج می‌شوند تا بلیط خانواده‌ی حضرت را جور کنند. و در آخر،حضرتشان سوار همان هواپیمایی که سهم‌شان بوده،حق‌شان بوده و حتی عشق‌شان بوده می‌شوند. بله! حق گرفتنی‌ست! نگارنده،حسرت می‌خورد که به حضرتشان نرفته است!

موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۹۶/۰۴/۱۵
مهدی

نظرات  (۲۲)

۱۵ تیر ۹۶ ، ۰۱:۴۰ ماهی کوچولو
آژانس شیشه ای :))) یا خود خدا :)) 
پاسخ:
اگه تا 2 دقیقه سر هواپیما نشیم،یه اتفاق! تا 5 دقیقه سوار نشیم 2 اتفاق...! D:
۱۵ تیر ۹۶ ، ۰۱:۵۲ آقاگل ‌‌
قشنگ صنعت کم گوی و گزیده گوی چون دُر رو رعایت کرده آبجی تون. :))
آژانس شیشه ای :D

دست خط بد هم نیست. لااقل از مال من بهتره.
پاسخ:
کم گوی و حروف ربط رو حذف کن! :))
سلام علیکم.
ما هم یکی از این حضرات داریم و دوسش هم داریم. خاصن کلا...
پاسخ:
سلام
خدا حفظشون کنه.
چه خواهر باحالی، عجب بابای باحال تری اصلا عجب خونواده جالبی :))
یعنی عاشق باباتون شدم، والا حق رو باید گرفت. 
زیارتشون قبول. دلم مشهد خووواست.
پاسخ:
خودمم خیلی وقته نرفتم. ایشاللا بطلبن زودتر برویم.
۱۵ تیر ۹۶ ، ۰۲:۵۶ هولدن کالفیلد
چقدر معذرت خواست بچه ، من جاش ناراحت شدم!
اینقدر دیکتاتوری رواج دادی برای دست خط به این خوبی معذرت میخواد!
وای بر تو!
پاسخ:
عذرخواهی از قلب کشیدنه ربطی به من نداره :))
۱۵ تیر ۹۶ ، ۰۹:۴۴ پـــــر ی
عجب اعتراضی 
منم هاج و واج موندم :)
پاسخ:
D:
۱۵ تیر ۹۶ ، ۱۱:۴۸ واقعیت سوسک زده
:))
من بودم می گفتم کنسل شده ؟! چرا کنسل شده و خب حالا ما چکار کنیم وهمین و دیگر هیچ :/
همین طوری بودم دیگه سه ترمه حقوق نگرفتم :|
پاسخ:
ِ:)))
من بودم چه بسا سوالم نمی‌کردم! ای بابا مرسی که کنسل کردین اصن!‌ :|
وااای خدا.. دمشون گرم. سایه شون مستدام.

قربان خانم فاطمه سادات می شویم.
پاسخ:
:) زنده و سلامت باشی.
۱۵ تیر ۹۶ ، ۱۳:۰۳ سِناتور تِد
خدا اینجور آبجی کوچیک ها ر زیاد کنه تو جامعه ی جهانی :)))
پاسخ:
برادری کردن برای اینجور خواهرها هم دشوار است. خدا برادرهای مناسب‌شون رو هم ازدیاد بفرماید!
برادر عزیزم داداش سید مهدی جان :| اصلاً خرابِ این همه احترام شدم :دی 

آژانس شیشه‌ای =)) ماشالا به پدرتون :دی
پاسخ:
سابقه نداشت اصن! :))

قربونت. D:
۱۵ تیر ۹۶ ، ۱۶:۵۹ سوته دلان
سلام 

+عجب حکایتی بود! :)
چون بیشتر ماها جوری شدیم که به وضع موجود راضی هستیم حتی اگه به حق مون نرسیم یا دیر برسیم! :|

+ خواهرتون چند سالشه؟
چون خیلی ابراز احساساتش جالبه...!

+ چند روز پیش مشهد بودم...
به طور ناخودآگاه، یاد نوشته شما درباره افطاری افتادم و اسمتون رو بردم...
انشاءالله روزیتون بشه به زودی...

پاسخ:
سلام.
بله دقیقا!
کلاس پنجم.
خیلی ممنوونم! حالا با چی هم یاد ما افتادین! :)) متشکرم! زیارت قبول باشه.
واقعا پدر بزرگوارتون آفرین و مرحبا دارند. ماشالا چه قدرت و ابهتی. خدا خواهر کوچولو رو حفظ کنه. والا دهه هشتادیای این زمونه بلا نسبت خواهر شما انقد باشعور نیستن که بابت دستخطشون عذرخواهی کنن،چه بسا کارای بدتر میکنن عین خیالشون نیس. قدر این آبجی کوچیکه که کاغذی و وایت بردی و همه جوره به برادرش لطف داره رو بدونین.
پاسخ:
:)))
چشم!
چه خواهر شیرینی دارید کاش عکسشو میذاشتید اینستا میدیدیمش:)
پاسخ:
مادرش اجازه نمیده خو :)
۱۶ تیر ۹۶ ، ۱۰:۲۷ פـریـر بانو
الهی! دارم فسقلو و فینگیل رو مقایسه می کنم با آبجی شما! تفاوت از زمین تا آسمان است :))))
خداحفظش کنه ^_^

گفتین آژانس شیشه ای! یادمه یه بار بهم پیشنهاد دادین ببینمش. ریختم تو سیستم. همین روزا میرم سراغش(شکلک کنکور بری دیگه برنگردی از دستت راحت شدم :دی)
پاسخ:
بچه‌ها رو مقایسه نکن باهم. شما که تازه کنکور دادی دیگه چرا! :))

آژانس رو هم ندیده هنوز! تا ندیدی برنگرد :|
دارم تصور می‌کنم این دفعه که آژانس شیشه‌ای رو ببینم چطوری جلوی خنده‌ام رو بگیرم؟ :)

فاطمه‌سادات ماهه... ماشاءالله. 

پاسخ:
:)) فقط اونجاش که پشت تلفن داد می‌زنه: اصغر این تو می‌مونه!

خط خواهرتون به نسبت سنش خیلی خوبه چرا انقد عذر میخواد؟پس من باید برم برای خطم توبه کنم گویا:دی

پاسخ:
دوتا داداش خوش خط و مقایسه شدن و این صوبتا دیگه!
۱۸ تیر ۹۶ ، ۲۳:۲۰ نویسنده ....
ماجراهای خواهرتون خوندنیه:)))
خداحفظش کنه
پاسخ:
سلامت باشید :)
آن بخوان!!!
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...!!! :) :)
پاسخ:
و شما هم چنان بی آدرس و بی نام و نشان
اون قالب قبلیو عادت کرده بودیم بش.
بیشتر یاداوردنده ی حاج مهدی بود.
پاسخ:
اینم عادت کنید بی زحمت :))
۱۹ تیر ۹۶ ، ۱۵:۴۷ פـریـر بانو
نه از اون مدل مقایسه های اون جوری نه! :))

:: ای بابا ندیدم و برگشتم که! :| فضاش انگاری غمگینه واس همین سعی کردم تو روزایی که رو به راه نیستم نبینم. امشب به گمانم ببینمش :))
پاسخ:
غمگین حماسیه :))
وای خدا :))))
ینی خدایی دم پدر بزرگوار شما گرم!
حالا بابای من بود: کنسل شده؟؟ ای بابا ! ناراحت شدیم که! ا شما هم ناراحت شدین؟ حالا ناراحت نباشین کاریه که شده دیگه! قسمت نبوده لابد! امام رضا اگه بطلبه ادم پیاده هم میره اگه نطلبه هم که اینجوری میشه دیگه! میبینی نفیسه؟ هی میگم انقد رو فردات حساب نکن واسه اینه! ببین الان نطلبید دیگه! خب برگردید بریم خونه! :|||||
پاسخ:
:)))
بالاخره هر پدری استراتژی بخصوص خودشو داره! سلیقه‌ایه D:
چه حس آشنایی داشت این پست:دی
بسیار تجربه شده:دی
پاسخ:
:)