سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

طبقه بندی موضوعی

سه شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۶، ۱۰:۰۶ ق.ظ

خاطره های سربسته(2)

سه شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۶، ۱۰:۰۶ ق.ظ

«روز خوش سربازی با همکار جدید»

یه جمله نسبتا طلایی هست که به میمِ عزیز زیاد گفتمش. «اونقدری که بچه‌ برام مهمه، زن برام مهم نیست» یا یه کم عربستانی‌تر:‌ «زن خوبه برای بچه». تا خانما مثلِ میمِ عزیز بلاکم نکردن از شوخی بگذریم...عارضم به خدمتتون که حقیر، علاقه‌ی وافر و حتی وافلی به بچه‌‌های کوچیک دارم. غریبه و آشنا هم نداره، اگه فرصت بده رفیق میشم با همه بچه‌های کوچیکِ دنیا. حتی از الان تصور می‌کنم که هرشب با چه کیفیتی با پسرم کشتی می‌گیرم و با دخترم عروسک‌بازی می‌کنم. مگه اینکه اونموقع همه چیز مجازی شده باشه که کلا پدر و مادر نقش خاصی توی زندگی بچه‌ها نداشته باشن. که هیچ بعیدم نیست!

امروز یه همکار جدید اومد توی دفترمون که شیرین‌زبونیش خستگی کار رو از تن‌م رُبایش کرد! هم اسم خودم بود و مثل خودم شیرین زبون! D:

ازینکه برای تک‌تک سوال‌پیچ‌ها و حرفام، جوابای مخصوص خودشو داشت کیف می‌کردم. ازش پرسیدم "چندسالته؟" گفت "سیس!" "چند؟" ، "سیس!" پرسیدم "من چندسالمه؟" گفت "هست به نظر می‌رسه" بعدِ خنده‌ی فراوان پرسیدم "استقلال چندتا گل خورد" گفت "همون آبیه که کچله؟" بعدِ قهقهه زدنم گفت "سیس تا!"

بعد باهم نقاشی کشیدیم روی تابلویی که برنامه‌ی کاری من بود مثلا! بعد پاستیل خوردیم. بعد سلفی گرفتیم. بعد که ساعت کاری پر بارم با این همکار جدید تموم شد و خواستم برم وایساد جلو در دفتر، گفت نمیذارم بری! این شد که نیم‌ساعت اضافه نشستم تا ایشون به شرط اینکه بعدا برم خونه‌شون رضایت بده تا برم خونه مون.

توضیح اضافه: پدرش روحانیه،توی دفتر با رئیس جلسه کاری داشتن. منم با ایشون جلسه گرفتم.

موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۹۶/۰۴/۲۰
مهدی

نظرات  (۳۴)

۲۰ تیر ۹۶ ، ۰۲:۱۰ ماهی کوچولو
ای جان چه بامزه هم بوده :) آبیه که کچله خیلی خوب بود :)) 
پاسخ:
انقدر بلند خندیدم که رئیس از اتاقش گفت هیس چه خبره! :))
"همون آبیه که کچله؟"
منصوریانو میگفت :)
پاسخ:
احسنت! :|
۲۰ تیر ۹۶ ، ۱۰:۱۷ آقاگل ‌‌
فکر کنم جلسه شماها از جلسه اونا پربارتر بوده:d

پاسخ:
لا ریب فیه! فیلمش هم موجوده ها آقاگل دیگه ملاحظه نت شما رو کردم نذاشتم.
۲۰ تیر ۹۶ ، ۱۰:۲۲ ماهی کوچولو
این پست رو دیشب ننوشتین؟ :دی چرا زده 16 دقیقه پیش؟ :| نکنه توهم زدم؟ 
پاسخ:
:)) دیشب گذاشتم. بعد شک کردم به خاطر گذاشتن عکس بچه،بعد شک برطرف شد دوباره گذاشتم.
۲۰ تیر ۹۶ ، ۱۰:۲۷ ماهی کوچولو
گفتم شاید حق با دوستمه رژیم و ورزش غیراصولی مغزمو ترکونده :)) 
پاسخ:
نه حق با دوست شما نیست :))
نیاز به دنبال کننده دارم
هعرکی دنبال بکنه منو
منم اونو دنبال می کنم
یا علی مدد
پاسخ:
به چه درد میخوره؟ بگو ما هم انگیزه پیدا کنیم!
ببینین توروخدا! عکس بچه‌ی مردم رو گذاشته و عکسِ خودش رو سانسور کرده :| تازه سیاست‌های استکباریِ ضداستقلالی هم به بچه یاد میده :| والا خب :)))
+ منم بچه دوست دارمااا ولی نمیدونم چرا هیچ بلد نیستم با بچه‌ها حرف بزنم، از من فرار هم می‌کنن حتی :دی
پاسخ:
سانسور نکردم که! اینجوری بهتر نشون داده میشد خوشحالیم. بچه خودش بالذات قرمزته بود من نقشی ایفاء نکردم جز جهت دهی به سمت عدد 6 :))
+کافیه خودتو بذاری جای اونا.
۲۰ تیر ۹۶ ، ۱۰:۴۲ پـــــر ی
الان من با دو جمله اول چیکار کنم واقعا؟؟؟؟
چقددددر نگاه کارکردگرایانه و فرودست به زنان آخه؟ تاکی؟ :(
پاسخ:
واقعا! مرگ بر عربستان! :| :))
هست به نظر می رسه..
خدااااااااااااا
پاسخ:
D:
۲۰ تیر ۹۶ ، ۱۰:۵۱ میرزا ژوزف پولیتـزِر
من عاشق اون صورت قرمزه شدم
پاسخ:
مبارک باشه بسلامتی :))
۲۰ تیر ۹۶ ، ۱۱:۱۸ واقعیت سوسک زده
:/
همین شماها باعث شدید که سازمان ملل مدام قطعنامه ضد حقوق بشری علیه ما صادر کنه 
یک نفر اسکرین شات بگیره بعدا بفرسته برای خانم اینده و دختری را نجات بدهد 
والااا 
تازه بعضی روان شناسا میگن اصلا چیزی که ما بهش میگیم شوخی در واقع از ناخوداگاه ادم سرچشمه میگیره 
وای بر ناخوداگاه های ظالم :/

پاسخ:
خانم آینده با توجه به واقعیات جامعه خواهد گفت: آرزو بر جوانان عیب نیست!
واللا خانمای ایرانی از فتح قلعه های انحصاری آقایون فقط یه استادیوم رفتنشون مونده بود که اونم بحمدالله بهش رسیدن :))
حالا هرقدرم خودآگاه و ناخودآگاه ما ازین صوبتا کنه واقعیت که تغییر نمیکنه!
عه قالب:|
نه خیر استقلال تیمیه که قهرمان آسیا شده!!!
نچ نچ!شما برو پروشگاه بهتره که:|خودتونو درگیر این جلف بازیای زنو زندگی نکنین ها:|
اصلا جز این آقا پسر پستتون خیلی بد آموزی داشت:)))
پاسخ:
خدا بیامرزه همه اونایی که استقلال رو قهرمان آسیا کردن! اگه زنده بودن سر این بازی آخر، دق مرگ میشدن! :))
پرورشگاهم رفتم. ولی خب بچه بدون مادر نمیشه! میشه؟
تنها چیزی که می تونه آدم رو نجات بده بچه ست.
پاسخ:
تکبیییییر!
۲۰ تیر ۹۶ ، ۱۲:۳۶ نویسنده ....
یک دوستی داشتیم می گفت:بچه دوست دارم ولی از ازدواج خوشم نمیاد،دوست دارم داماد داشته باشیم،ولی از اینکه خواهر داشته باشم خوشم نمیاد،معتقد بود حیف خواستنیها و نخواستنی ها کنار هم قرار گرفتن:)))))
پاسخ:
ایشون دیگه ترکونده ضد زنی رو! :|
۲۰ تیر ۹۶ ، ۱۲:۳۹ واقعیت سوسک زده
چه ربطی داشت :|
استادیوم و اینا :|
پاسخ:
در راستای قطعنامه های حقوق بشری عرض کردم!
۲۰ تیر ۹۶ ، ۱۲:۴۲ نویسنده ....
دختر بودن:|
پاسخ:
دیگه بدتر! :)) :/
۲۰ تیر ۹۶ ، ۱۲:۵۳ نویسنده ....
عه یعنی چی حاج مهدی؟!تبعیض جنسیتی،روحیه فاشیستی؟!تا کی زبان در دهان؟کجاست عدالت و از این صوبتا:/
چه فرقی می کنه دختر و پسر بودنش،خب دخترا می تونن دوست نداشته باشن ازدواج کنن یا از خواهر داشتن خوششون نیاد:|
پاسخ:
پس منم میتونم دیگه. هیچ حرف و حدیثی هم نیست :))
صحبت با بچه کوچیکا خیلی باحاله
درمورد خوابایی که میبینن بپرس، خییلیی خوبه
پاسخ:
:)
سری بعد ایشاللا
چقدر نازه
یکی از نیمچه خوشبختی های من کار تو دبستان پسرونه ست.پسرا خیلی بامزه ن یسری شون، خیلی خوش میگذره باهاشون
پاسخ:
به به! البته تو مدرسه یه خورده تخس میشن ولی بازم شیرینن. خوش بحال شما.
۲۰ تیر ۹۶ ، ۱۶:۵۲ פـریـر بانو
حاجی؟ الان این دو خط اول پست چی میگه؟ آیا زمان آن نرسیده است که با کلت آقاگل بیایم سراغ شما؟ :))

:: بچه ها خیلی خوبنا. ولی من هیچوقت بلد نیستم باهاشون خوش بگذرونم. مگه اینکه طرف خیییییلی جینگولی باشه و عاشقش بشم :دی ولی عجب پسربچۀ نازیه. چشماش قشنگه. معصومه. همه بچه ها چشماشون معصومه... خدا حفظشان کناد :]

:: راجع به عکس. حاجی فکر کنم فشارتون رفته بود بالا که در این حد قرمز شدین :)))) ستاد مبارزه با سانسور عکس :دی

آژانس شیشه ای رو هم دیدم و با خیال راحت اومدم اینجا :))
راستی چه خوب شد قالبو عوض کردین. قالب قبلیه رو گذاشته بودین حس غریب بودن بهم دست داده بود :| :))
پاسخ:
باشه ولی از کلت خودتون مایه بذارین! :))
فشار بالای من نیست،فشار بالای پرسپولیسی بودنه D:

احسنت! البته آژانس یه بار دیدنش کافی نیستا!
قالبم دنبال تعویضش بودم ولی هنوز گزینه مناسب پیدا نکردم.
ماشالا دوستتون خیلی هم خوشگله :)
حاج مهدی متمایل به عرب :|| 
البته تو دوستی با بچه ها به پای من نمیرسید.(در حال نشون دادن زبان و زیادی رفتن تو فاز بچه و بچه بازی شرمنده.)
فقط دو سال اختلاف سنی، خوبه قابل قبوله :))
پاسخ:
حتی متمایل به اعراب بادیه‌نشین! :))
ما که بخیل نیستیم. قال حاج‌مهدی:‌ دوستی کنید با بچه‌ها قبل آنکه دیگران با آنها دوستی کنند D:

چه سربازی خوبی. برادر من و امثال ایشون ساعتها رژه میرن و و و ....تو این گرما...فرصت ندارن حتی با هم حرف بزنن.چه برسه با بچه ها بازی کنن
پاسخ:
حالا غیر ازینکه با یه پستی که یک ربع رو توضیح داده بود،قضاوت کردید...
 به برادرتون بگید امریه بشه خب! ما از ماده‌ی فراقانونی استفاده نکردیم. همونیه که برای همه هست.
۲۰ تیر ۹۶ ، ۲۱:۳۴ هولدن کالفیلد
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
**** **** کی بودی تو ؟ :))
پاسخ:
:|
"هست به نظر میرسه" حتی از کچله ابی هم بامزه تر بود:-D
چه رشدی داشتی حاجی  :-D


کامنت هولدن چی بود انصافا؟؟؟؟ همه اش سانسور کردی که :-D
پاسخ:
اصن از وقتی یادم میاد من هست به نظر می‌رسیدم :))

هیچی آقا. محل رو ترک بفرمایید D:
چه میشه کرد حاج آقاهای لاکچری سر.بازیشون هم راحت میشه!!
پاسخ:
واللا اینجا مال همه‌ست. غیرحاج‌آقاهاش بیشترن.
۲۱ تیر ۹۶ ، ۱۹:۳۶ פـریـر بانو
از اونجایی که آقاگل عموی منه استفاده از کلتش جایزه واسه همین ازش مایه میذارم :)))

:: اوه یسسس! فشار پرسپولیسی بودن :))

:: ولی می دونین چیه؟ خسته شده بودم! از وسطاش هی منتظر بودم تموم شه. نه بخاطر پیامش. موضوعش خوب بود. پیام خوبی رو می رسوند. ولی فضاشو دوس نداشتم. یه چیزی درونم می گفت خب مگه بچه بازیه؟ این همه آدمو گرفتار کنه بعد عین خاله بازی پلیسا هی برن بیان کاری هم نکنن و اینا... واسه همین پوکرفیس بودم... اما پیامش خوب بود... بی معرفتی ما... اونجا که اون خانومه به عباس گفت رفتین جنگیدین و دانشگاه و اینا برا شماست و حرفای عباس... غم انگیز بود :(

راستی یادم رفت بهتون بگم. من همش عباسو می دیدم یاد شما می افتادم. همیشه تو تصورم یه همچین قیافه ای از شما دارم. از همون وقتا که داداش مهدی بودین :]

:: امیدوارم یه قالب خوب پیدا کنین بالاخره :)
امممم قالبای عرفان یا رضا رو هم ببینین شاید به نتیجه ای رسیدین
عرفان:
http://erfanwd.blog.ir/
رضا:
http://rezawd.blog.ir/
پاسخ:
:/ آقاگل این کلت‌تو از دست بچه‌ها دور نگه‌دار.

این وسترن‌بازی‌هاش همون موقع باعث شد فیلم توقیفم بشه. همین نقدا رو هم بهش وارد می‌کردن. خصوصا خود جبهه‌ایا.

عباس؟؟ :) من؟؟‌ :))) نزدیک‌ترین شباهت‌مون اینه که اون خیلی مظلوم‌تر از منه :))

چه قالبای خوبین! ممنون! ببینیم چی میشه.
۲۲ تیر ۹۶ ، ۰۰:۴۱ פـریـر بانو
بچه :| آقا من امسال رای دادما :دی :))

:: میدونین؟ من حتی مشکلی نداشتم که مثلا یکی از جبهه ایا همچین کاری کرده. مشکل من با این بود که آقا پلیس پلیسه. مگه شوخی داره با کسی؟ که بیاد مذاکره کنه اونم به این شکل و شمایل؟ پسره بیاد باباشو ببینه به راحتی بره و اینا... اینطور چیزاییش قیافمو اینجوری :/ می کرد. ولی خب... فیلم بدی نبود. میگم... من پیامشو می پرستم حتی. که یادمون نره واسه چی رفتن و واس کی... که یادمون نره کین اینا... که یادمون نره اینی که هستیم و از همین آدما داریم... بی معرفتی نکنیم. من حالم از مدیر اون آژانس به هم خورده بود وقتی اونطوری حرف میزد... آخرشم عباس رفت... دیر شد... دیر فهمیدیم... دیر.... و از دست دادیم... خدا نیاره اون روزو که دیر کنیم... که از دست بدیم... که دیر بفهمیم...

:: واقعنی؟ ولی خب من باتوجه به یکی از عکسای قبلیتون که روش حاج مهدی تایپ کردین تا صورتتونو نبینیم این تصورو دارم. یه صورت گرد و مدل صورت عباس :)) آره واقعا! دیدین چقدر مظلوم بود :( وای... اصلا با بغض نگاش می کردم همش...

:: خواهش می کنم. امیدوارم یه چیز خوب پیدا کنین توش :]
پاسخ:
"بچه‌ها" نه بچه‌ی کوچیک!‌ ظاهرا کلت دست خیلی‌هاست! :))

 هووم. مذاکره‌ که قاعده‌ی مرسوم گروگانگیریه. وقتی بفهمن گروگانگیر زرنگ‌تر ازین حرفاس. حالا این وسط،طرف پلیس آشنا هم درومد،میخواست قضیه رو بی‌دردسر حل کنه. فرماندش رو هم میشناخت برای همین باهاش زیاد راه اومد. اومدن پسره و زن عباس هم نقشه‌ی پلیس بود برای فشار وارد کردن به کاظم.

:)) نمیدونم! کچل بشم شاید شبیهش بشم. D:
۲۲ تیر ۹۶ ، ۰۱:۱۵ سمانه (رنگی)
سلام
چه جالب😆
منم همش میگم شوهرو برا بچه می‌خوام😐
خیلی خوب می‌نویسید.کیف می‌کنم. فقط خیلی طولانیه😐
پاسخ:
سلام
احسنت! الان اگه یه دونه از آقایون گارد گرفت به این نیت شما.

خیلی ممنون!‌ :)
خب همین که طولانیه و کشش نداره نشون میده خوب نیست دیگه!‌
اونقدر که بچه برام مهمه  ,  سه تا پسر گیرت بیاد ایشالله, حسن حسین روح الله ماشاالله
پاسخ:
با ماشالله شد 4 تا که! دخترم میخوام. پسرخالی خالی مزه نمیده.
۲۳ تیر ۹۶ ، ۰۱:۴۷ سوته دلان
سلام 

دو خط اول احتمالا حکایت از این نداره که دستتون به زن گرفتن نمیرسه میگید پیف پیف بو میده؟! :)
با ذکر این نکته که در مثل مناقشه نیست و قصد جسارت نیست البته...

+ چه بچه شیرین زبونی ی... :) 
خدا برای پدر مادرش حفظش کنه...

پاسخ:
سلام
قطعا همینطوره! اینکه اصلا به یادآوری نیاز نداره! :))
۲۴ تیر ۹۶ ، ۱۳:۲۴ פـریـر بانو
:)))))

هومممم...ولی من به این قضیه فکر نکردم. که فشاری روشون بیاد. آخه خیلی شیک به زنش زنگ زد حرف زد. پسرشو دید مدارک ماشینو داد. خیلیم عالی :))

:: حالا منم نمگیم شبیه شبیه! مثلا تو یه نگاه و این صوبتا :دی
پاسخ:
اصل فشار روی عباس بود دیگه. فشار روی عباس میشه فشار روی کاظم. کی به نِرگِس خبر داد بیِد اینجا؟؟؟

قبول! :))
۲۴ تیر ۹۶ ، ۱۷:۰۴ פـریـر بانو
آره خب فشار رو عباس زیاد بود. من هرلحظه منتظر بودم همۀ مردم تو آژانس رو آزاد کنه برن :)

:))
پاسخ:
حاجی این زنا ره ول کن برن!
طفلی همسر اینده.
من یکی از شانس های بزرگ زندگیم اینه که محسن بچه دوست نیست. هروقت سر اسم بچه اینده مون باهم بحث میکنیم اخرش میگه: اقا اصن من بچه نخوام باید کیو ببینم؟ :)))
پاسخ:
:|
لازم شد با آقای محسن یه صحبت جدی داشته باشم.
چقدر ناز بود ماشاءالله
خدا حفظش کنه ان شاءالله زیر سایه پدر و مادر
پاسخ:
سلامت باشید.