چت با دانشآموزی که هوش ریاضی فوقالعادهای داشت*
_ سلام اقای ر... خوبی؟ سال نو مبارک
_ سلام عزیزم . ممنونم . سال نوی توأم مبارک. علی، چندین و چندبار خوابتو دیدم.
_ چه جالب! اتفاقا منم دیشب خوابتو دیدم
_ جدی؟؟ چی؟!
_ نمیشه نوشتش باید حضوری بگم
_ یه چیزی میگی که شدنی نیست؟؟ :)) من دقیقا دیروزم یادت بودم
_ الکی؟؟!
_ باور کن! یکی داشت با روبیک بازی میکرد توش مونده بود. من گفتم یادش بخیر برای علی آب خوردن بود.
(علی ایموجی قهقهه میفرستد) مدرسه نیستی؟! (ساعت 2 بعدازظهر بود)
_ نه ترک تحصیل کردم
_ :)) شوخیشم زشته
_ :))) معلومه آمارمو رو داری!
_ پس چی! یه دونه علی بیشتر دارم؟ خودت خوبی علی جون؟
_ ممنون. چه خبر
_ سلامتی. دل به دل واقعا راه دارهها!
_ اره. دلم برات تنگ شده
_ منم همینطور. هرچند باور نمیکنی! من با اینکه خیلی وقته ندیدمتون، دائم و مرتب خوابتون رو میبینم، برای خودمم عجیبه. مجال کوتاه بود ولی دورهای بود که به عمق جان نشست و ماند!
_ به به! برا اینه که ما همیشه یادتیم،میایم خوابت
_ امیدوارم!
_ بله
_ بله؟؟ میزنمتا :)) البته الان فکر کنم گولاخ شدی دیگه نمیشه زدت.
_ نه من هر چه قدر هم رشد کنم بازم شما به من زورید. چه از لحاظ حرفی چه از لحاظ زدنی
_ علی یه مدت خیلی ناراحت بودم ازت. جواب نمیدادم و ... خودت میدونی. ولی گذشت دیگه. ببخشید.
_ من به خدا به دل نگرفتم
_ یه آرزوی محکم کن من بتونم برسونم خودمو (شهرستان) ببینمتون.
_ هر روز آرزو میکنم. هنوز نمیدونم چرا از دستم ناراحت بودی فک کنم حق دارم بدونم
_ هرچند دیگه گذشته ولی آره حق داری بدونی
_ اره گذشتهها گذشته ولی شما بگو لطفا
_ فکر کنم هم تو هم بقیه میدونین من روی چی از همه چیز حساستر بودم
_ بی ادبی؟
_ و روابط بین خودتون.
_ وقتی میدیدم چطوری باهم به قول خودتون دعوا میگیرید، همه ی قولها و برنامهها و رفاقتامون رو بر بادرفته میدیدم. ناراحتکننده بودن.
_ بود ولی نه انقدر
_ اونم سر مسائلی که با گفتگوهای خیلی عادی میشه حل و فصلشون کرد. تمرین ما سر کلاس، همیشه همین بود نبود؟ شاید یادت باشه اینو. یه بار خصوصی توی کلاس بهت گفتم. حتی اگه از استدلال و جواب کسی قانع نشدی، بازم احترامشو نگه داری و دوستیه رو حفظ کنی. متقابل به بقیه هم همینو گفتم. نسبت به تو خصوصا حواسشون باشه نه تندی کنن نه بی ادبی نه قطع رابطه. همین دیگه :)
_ حرف شما صحیح، این جدا، ما ممکنه تو گروه بحث کنیم یا حتی دعوامون بشه ولی وقتی همو ببینیم مطمئناً با هم دوستیم و چیزی روابطمونو خراب نکرده
_ خیلی خوبه! منم همینو میخواستم و میخوام همیشه
_ شاید شما یه چیز دیگه تصور کردید از بحثها تو گروه. در واقعیت ما همیشه با هم دوستیم
_ نه . تصور من همون چیزیه که اتفاق افتاده. ولی خب خداروشکر که اینطوری نگاه میکنی. و اینکه... از اصل حالت چه خبر؟(جملهای قراردادی بین من و آنها که هروقت میگفتم باید هرچی توی دلشون بود رو بیرون میریختند) خوشحال و راضی هستی یا نه؟ از زندگیت؟
_ اونجور که میخوام خوشحال نیستم همه چیزو پوچ و تو خالی میبینم
_ چه با کلاس! :))
_ :)))
_ هوووم...خب؟ باید چیکار کرد؟
_ کاری نمیشه کرد! میشه؟
_ اگه اینی که میگی شده باشه. تازه رسیدی به نقطهی خوبش.
_ چه نقطهای؟
_ همین پوچی و تو خالی بودن همه چیز. از این جا به بعدش دو راهیه
_ ؟
_ توی پوچی بمونیم . باری به هر جهت زندگی کنیم تا مرگ. یا اینکه از همین پوچی برسیم به معنا دار بودن زندگی. قطعا مورد اول آسونتره :)) ولی خب ته دومی لذتبخشه ، اولی نه ، تهش همون پوچیه. میدونستی 2000 سال پیش نمایش و تئاتر اجرا میکردن که بگن زندگی خیلی پوچ و بیمعنیه؟ پس برای ما اگه اتفاق افتاد، اصلا قضیه جدیدی نیست.
_ نمیدونستم. لذت یعنی چی؟ اوج لذت چیه؟
_ خودمم نمیدونم. ولی بودنشو حسش میکنم. میدونی چه وقتایی؟
_ هوم؟
_ وقتایی که سعی میکنم با آدمای اطرافم مهربون باشم حتی وقتی که حالم بده.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
*و امروز در ویدیو کلوپ کار میکند.
. ما اینجوری جواب چیزهایی که خودمون توش موندیم رو میپیچونیم، شما چطور؟ :))
. برای آشنایی بیشتر اگر خواستین پست روزهای خوش پایانی رو بخونین.
. جهت اطلاع بگم که من از اون تشکیلات دوست داشتنی،خیلی محترمانه اخراج شدم. ولی این بچهها هنوز نمیدونن و فکر میکنن من بخاطر مشغله و مشکلات خودم نمیتونم برم پیششون.