نود و نه
یه بار با یکی دعوام شد. ازم بزرگتر بود و احترامش برام مهم بود. گفتم تهش میخوای بزنی؟ بزن. صورتمو بردم جلو. یه سیلی کبابی خوابوند تو گوش چپم. کم نیاوردم. گفتم بزن. میخوای بزنی بازم بزن. یه دونه دیگه محکم خوابوند تو گوش راستم. دستش سنگین بود. خیلی سریع میزد برای همین درد و سوزش زیاد بود. میخواستم کم نیارم. دوباره با نعرهی حیدری گفتم بزززززن... که زااارررت. این دفعه جوری زد توی گوش چپم که دستمو گذاشتم روی صورتمُ مثل نوزادا بغض کردم. سرم گیج میرفت ولی نمیخواستم کم بیارم و عین درخت وایسادم جلوش. اونم جوری بهم نگاه میکرد که خون و تعجب از چشماش میریخت پایین. تند تند نفس نفس میزدیم و دستامون میلرزید. دیگه نه اون جرأتِ زدن داشت. نه من جرأت گفتنِ بازم بزن. امروز که یهو متوجه شدم سال 98 داره تموم میشه یاد این دعوای با مزه افتادم. رو بنای زندگی توی سال 98 همین اتفاقهای عجیب و غریبی بودن که همه ایرانیها تجربه کردن و همچنان میکنن. زیربنای زندگی شخصی خودمم همین شکلی بود. کائنات میزد. میگفتم هااا! بازم بزن و میزد. انسان میزد. باز میگفتم بزن و میزد. بغض میکردم. کوتاه میومد و دوباره میزد. سخت بود. توی دو سه هفته که اندازهی دو سه سال گذشت، به خاطر فشارایی که موازی با مشکلات سربازی پیش میرفت ده کیلو وزن کم کردم. اینکه به سر روحم چی اومد خودم دونم و خدایم. ولی خب... همیشه از دل حوادث خیلی بزرگ اتفاقای خیلی بزرگ بیرون میان. من بعدِ اون دعوا، رابطهی خیلی خوبی با اون شخص پیدا کردم و اون هم با من، حتی بعدها با هم کار مشترک انجام دادیم. حالا هم بعدِ حوادثِ انگار بیپایان سال 98، که مشت اول تموم نشده مشت دومش میومد؛ چیزای نابی به دست آوردم که هیچوقت نداشتمشون. شاید اگه این حوادث نبودن. زندگی آرومتر بود و بیحاشیهتر. ولی وجود اونا بود که وادارم کرد از جای گرم و نرم بپرم و به اندازه چندسال جهانم رو بزرگتر و قویتر و قشنگتر بکنم.
=============================================================
پ.ن: دیگه آرزوی سلامتی و آرامش سوسولبازیه و منسوخ. با این اوضاعی که بر احوال جهان میرود برای همگی آرزوی جنگجو
و قوی بودن میکنم. سال نو مبارکتون.
پ.ن: خیلی مشتاقم یه عیدی بدم به همه دوستانی که دنبال کار و درآمد هستن. اسنپ و تپسی نیست :))
یه ذکر خاص و مجرّب و خیلی سادهست که یکی از عزیزای زندگیم بهم گفت. نمیدونم بگم...نگم...قضیه محمدرضا گلزار نشه سوژه
کنین ما رو. D: ولی خداوکیلی خودم ازش جواب گرفتم با اینکه خیلی جدی باور دارم اسباب منطقی باید جور بشن تا کارها جور
بشن ولی خب انگار بعضی چیزا هست که اسباب منطقی رو هول میدن و به هم میرسونن بدون اینکه ما بفهمیم.
اگه دوست داشتین خصوصی/ناشناس پیام بدین عیدی رو براتون بنویسم بعد که مُردم نگید حاجی خسیس و بخیل بود.
😂😂 خلاصه که سال نو مبارک