یک.
از سفرهای اربعین،کلی یادداشت و عکس و فیلم دارم.اما هیچ وقت نتونسم جایی به اشتراک بذارمشون.همیشه حس کردم حق مطلب،با قلم و قاب دوربین اداء نمیشه. اقیانوس رو هیچ وقت نمیشه توی قاب کوچیک دوربین جا داد،نمیشه با کلمههای محدود،توصیفش کرد. فقط باید درونش باشی تا بفهمیش، تا حس و حالش بشه عینالیقین.
همهی احساس من از سفر اربعین، بیشتر از یک خط و یک نگاه نمیشه. همین یک خط و یک نگاه رو عاجزم از نشون دادن و بیان کردن. یه بار،محمدطلوعی با همون پُز روشنفکریش سر کلاس گفت اینقدر که میگی محشره محشره،دو کلمه داستانی توصیفش کن! گفتم:
«نه که نتونم؛ نمیشه!» بعد، دوستانه و صادقانه گفتم تو که سوریه رو به عشق تموم کردن رمانت تجربه کردی،کربلای اربعین رو هم برو ببین.
دو.
آخرین باری که اونجا بودم 7 سال پیش بود. طبعا مثل بار اولیها ذوق دارم که از الان، وسایلم رو جمع میکنم. چارشنبه حرکته و قراره 4 سال تا رسیدنش طول بکشه! عوضش به قدر کافی فرصت دارم از همه دوستای دیده و ندیده وبلاگی و غیر وبلاگی حلالیت بخوام. انصافا اگه اشتباهی ناراحتتون کردم آدم باشید و حلال کنید! :| اگه حلال نمیکنید و چیزی توی دلتون مونده همینجا بنویسید تا برای جبران خدمتتون برسم.
کامنتدونی باز است.