دور نیست که دستم رو بذارم روی قرآن که خوندن و مشاهده و دیدن و شنیدنِ هر «خبری» توی نت رو به خودم حروم کنم. رستگاری توی این قرن، با دوری از اینستاگرام و سایتها و کانالهای خبری به دست میاد.
#دروغ
#شایعه
دور نیست که دستم رو بذارم روی قرآن که خوندن و مشاهده و دیدن و شنیدنِ هر «خبری» توی نت رو به خودم حروم کنم. رستگاری توی این قرن، با دوری از اینستاگرام و سایتها و کانالهای خبری به دست میاد.
#دروغ
#شایعه
برایشان با وسواس تمام،کار انجام میدهی؛ و خیلی راحت پولت را نمیدهند! یک زمانی این را از بزرگترها و توی تاکسیها میشنیدم، حالا دارم لمسش میکنم. سوزش بیشتر اینکه پیش از انجام کار، جلوی رویت چنان احترامی میکنند که توهمت میآید مدیرعاملی چیزی هستی! کار که تمام شد و پروژه را تحویل گرفتند، دیگر جواب سلامت را هم نمیدهند! داعش، گردنم را با برنج خام قطع کند اگر دروغ بگویم یک ذرهش را!
چنان ظرافتی در آبکشی جانمازشان خرج میکنند که باور میکنی عرش خدا منتظر نماز اول وقتشان است،همین بس که اعتماد کنی...
با خدا چنین زلال است با منِ بندهش هم باید همین باشد لابد! اما...
هیچ جا و هیچ وقت، زبانم نمیگیرد، برای هیچ کدام از حروف، لکنت ندارم،در رساندن هیچ مطلبی عاجز نمیشوم. اما وقتی توی صورتم نگاه میکنند و دروغ میگویند و آشکارا و بدون هیچ تپقی،حرف و وعدهی خودشان را انکار میکنند؛ رسمی و علنی به لکنت میافتم! عاجز میشوم که مثلا چی بگویم الان!
پ.ن: دعا میکنم آمین بگید:
خدایا! مگذار «دین عزیزت» با نقاب پر منفعت این آدمها ذلیل بشود!
پ.ن اصلی: خیال کردم الان اومدم حرف جدیدی نوشتم مثلا! والا این چیزا برای دیگران خاطرهست برای ما پدیده!
پ.ن اصلیتر: از وقتی دغدغه پول و درآمد اومده وسط، زندگیم خیلی مسخره شده! چیز دیگه ای ندارم بگم و بنویسم! مسخره شده زندگی. مسخره! این یه اعتراف تلخ است. تلخ!