گفتم غم تو دارم
شرط میبندم حضرت حافظ، این غزلش رو بعد ضیافت جوج و نوشابه گفته!
گفتا خنک نسیمی! از کوی دلبر آید؟ خنک نسیمی؟ دلبر؟ داریم مگه! دلبر اگه نسیم خنک داشت که دهان مردمان، انقدر دوخته نبود!
از اتفاق، این آتآشغالای نوستالژیک رو از تنها کشویی که قفل داره آوردم بیرون. و خدا میدونه،خدا میدونه چقدر چقدر چقدر حسرت خوردم و دلتنگی اومد سراغم که بلیط سینما اونموقع 3 تومن بوده! یه دونه دیگه پیدا کردم برای سال 88، هزار تومن! واقعا ما اونموقع میرفتیم سینما یه هزاری میذاشتیم روی پیشخون، بلیط سینما میگرفتیم؟
از اینا که بگذریم...یه حبهقند، عجب فیلم مزخرفی بود و ما چقدر باهاش حال میکردیم! چند روز پیش که تلویزیون گذاشته بودش گفتم خوب شد استادمیرکریمی بعد این فیلم، یه کم به خودش استراحت داد! چقدرم بندهخدا اصرار داشت بگه موسیقیش اصلا مربوط به اون فیلم ژاپنیه نیست و کاملا اینجاییه! من، هی به خودم گفتم چرا با این فیلم حال میکردم؟دقیقا چرا؟ تا که از اتفاق، این بلیط ها رو دیدم.
بله خب! تنها نباشی، یه ظرف انار گلپر زده با یه قاشق و موسیقی لایت دلنواز کاملا ایرانی و ...دیگه پردهی سینما سیاه خالیام پخش کنه حال میکنی! چه برسه به فضای رنگیپنگی و نگار جواهریان و تاببازی و سیب و سفره عقد و ...
ولی حافظ جان! چی شد نسیم خنک کوی دلبر؟ یه حبه قند شد، پرید توی گلو و خفه کرد و رفت... هوم؟
+گوش بدهیم