سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

طبقه بندی موضوعی

يكشنبه, ۵ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۲۸ ب.ظ

خیابان را سراسر مه گرفته

يكشنبه, ۵ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۲۸ ب.ظ

ما در شهر عجیب و غریبی زندگی می‌کنیم. شهری که یک روز صبح،هوایش ریه‌ها را می‌سوزاند از غلظت سرب. و روز بعد چنان مه‌آلود و بارانی می‌شود که ما گربه‌های محل را هم عاشق می‌شویم! امروز مجبور شدم چندساعتی زیر باران در رفت و آمد باشم. نه بخاطر فانتزی و این گل‌واژه‌ها که عمیقا از سنم گذشته؛ بل بخاطر کار و بار و یک لقمه نان حلال. و طبعا طبیعت دیوانه حالم را دگرگون کرد و خاطرات دیر و دور زنده شد. به قدری که روزنامه‌ها را از شیشه‌ی دفتر کندم و دقیقه‌های طولانی نظاره‌گر بارش و مه و لغزش قطره‌ها بر شیشه شدم. غم نمکین آمد و بعدش خنده‌ی صدادار شد و بعد، یک آه بلند...
... شمال به جنوب خیابان شریعتی را در هوای مه‌آلود و بارانی پیاده بروی.حواست پرت بغل‌دستیت باشد و چتر دونفره ر را درست به دست نگیری و نیمی از تن او خیس شود... خیلی خنگ‌مابانه و کمی خنده‌دار! و بعدِ آن همه پیاده‌روی و تجربه‌ی لذت‌بخش به هیچ‌‌‌کجا نرسی...دقیقا به هیچ‌کجا...به هیچ...کجا.

   

                                            

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۵/۱۰/۰۵
مهدی

نظرات  (۱۹)

👍👍👍👍👍👍
سید نوشت
پاسخ:
جان؟! :/
۰۵ دی ۹۵ ، ۲۲:۴۳ اسپریچو ツ
من و دوستم اگر یه چتر با این شرایط داشته باشیم میبندیمش که دوتامون خیس بشیم
قضیه فداکاری و دوستی و اینا نیست، قراردادهای نانوشته بینمون حکم میکنه اگر من خیس بشم تو هم بابد خیس بشی ولو با زور ولو با کتک
:دی
پاسخ:
بنده به شخصه غبطه خوردم به این قراداد قشنگتون. ولی خب ما قائلیم اگه یکی‌مون مریض بشه بهتر از هردوتامونه. :))
مشکوک میزنید ها :))
پاسخ:
به چی؟ 
۰۵ دی ۹۵ ، ۲۳:۵۶ آقاگل ‌‌‌‌
حالا از ابر و باد و مه و خورشید و فلک و دود که بگذریم. و از اینکه وقتی وارونگی هوا رخ میده اگه بعدش بارون گرفت بیرون نرید هم بگذریم ولی هرچی فکر میکنم اون بیابان بودا! بیابان را سراسر مه گرفته. :))

پاسخ:
داداش وارونگی چه صیغه‌ایه! ما گدای آب و هوای بارونی و مرطوبیم باید می‌دیدی مردم رو که ماشینُ زده بودن کنار فقط آسمون رو نگاه می‌کردن.

اون نسخه‌ای که نامجو خونده توی بیابون بوده. نسخه ما تو خیابون. :))

۰۵ دی ۹۵ ، ۲۳:۵۷ جولـ ـیک
مه بود یا آلودگیا نشست کرده بودن؟:|
پاسخ:
مه؛ بخاطر چسبیدن توده هوای سرد به گرم یا همچین چیزی :/
هرچه از دوست رسد نیکوست :)
باران... رشت بارونیه امروز 
پاسخ:
احسنت! کاش همه دوستا ملتفت این قضیه باشن!

خوش بحالتان!
۰۶ دی ۹۵ ، ۱۰:۰۰ بانوچـ ـه
چند سالی هست که هیچ خاطره ای از چتر ندارم :دی
پاسخ:
اگه جنوب باشید طبیعیه. فانتزی‌باز هم باشید دیگه بدتر!
۰۶ دی ۹۵ ، ۱۵:۴۰ واقعیت سوسک زده
تقصیر هوا بوده :(
پاسخ:
شما هم خیلی نرم و تیز، تیکه رو بار ما بنمایید! :))
۰۶ دی ۹۵ ، ۱۸:۵۵ واقعیت سوسک زده
نه اتفاقا ابدا و هیچ قصدم تیکه نبود ، جدی جدی گفتم !
:(

پاسخ:
جدی جدی تیکه رو اومدید :)
۰۶ دی ۹۵ ، ۱۹:۳۳ ساکن طبقه 40
هیچ کجایم آرزوست :)
پاسخ:
جای خوبی نیستا!
وقتی با هوای دیروز حس و حالای عجیب و غریب اومده سراغت و خاطرات نزدیک و دورت رو زنده آورده جلوت یعنی از سنت نگذشته
بیست و پنج سال سنی نیست!
پاسخ:
غریبه‌ای دیگه!والا یه سال کوچیکترم نمیکردی! والا میدونستی مثل پیرمردا با خاطراتم حال میکنم نه خودشون :))
۰۶ دی ۹۵ ، ۲۳:۳۲ פـریـر ...
با اینکه من تو شمالم و همیشه خدا بارون میاد...
اما...
با چتر خاطره ندارم...
اصلا شاعر میگه عشق را زیر باران باید...

:: ولی...چطور تو اون هوای آلوده میشه نفس کشید؟ من اصلا نمی تونم تصورش هم کنم...تصورش می کنم نفسم می گیره...هههههاااااععععیییییی(نفس عمیق مثلا :دی)
پاسخ:
زیر باران باید برد؟ شست؟گذاش کنار؟

هوا مه آلوده‌ها! اون غبارآلوده که نمیشه توش نفس کشید
عه وا
عوض شدیا
قبلا ها سن ت رو کمترم میگفتی و از بالارفتن سنت فراری بودی... :)
حال کن آفرین
ولی ازت نگذشته!
پاسخ:
با چی حال کنم دقیقا؟‌ :))
آره خب فراری بودمو هستم ولی چه کمکی می‌کنه به واقعیت موجود!
۰۷ دی ۹۵ ، ۰۴:۵۱ واقعیت سوسک زده
:|
پاسخ:
:)
حرفات چرا یادت میره؟
با خاطراتت حال کن!

خب حداقل هنوز یه ماه و چند روز زمان داری تا بیست و شش سالگیت
واقعیت اینه :)
پاسخ:
چشم!

الان احساس خوبی داری ازینکه منو میشناسی و با اسم غریبه کامنت میذاری؟ :))
۰۸ دی ۹۵ ، ۱۳:۴۲ פـریـر ...
نه! باید جست! جست جست :))

:: بعله! منم منظورم به هوای آلوده و غبارآلود بود که گفتم اون! اگه می خواستم راجع به هوای مه آلود بگم میگفتم این هوا :)) ولی خب...این هوای مه آلود هم حس غریبی داره...من هر وقت مه زیاد می بینم یاد هیولاها می افتم :| بچه بودم یه فیلم بود به اسم مه! ترسناک بودش :/ به خاطر همون فیلم هیچوقت با دیدن مه حس شاعرانه نمی گیرتم :| همش یاد اون هیولاها و صحنه های وحشتناک آدم خوردش می افتم »_«
پاسخ:
:)) احسنتم!

شما یه کم کمتر زامبی بازی کن! :))
۰۸ دی ۹۵ ، ۱۴:۰۹ פـریـر ...
زامبی؟ چطوریاس؟ من از کل بازی ها فقط جی تی ای رو می شناسم و تمام :دی

تو کل زندگیم دوتا فیلم ترسناک دیدم. یکی کلبه ی وحشت و یکی هم همین مه! اونم تو 5 سالگی :| و دیگه ندیدم...جز همین چند وقت پیش که هولدن تو وبشون فیلم جادوگر رو گذاشتن و خب...ترسناک نبود تقریبا :|

پیام اخلاقی کامنت: نذارید بچه هاتون فیلم ترسناک ببینن :|
پاسخ:
یه بازی برای گوشی که شما لابلای درخت و هوای مه آلود راه میری و زامبی‌ها یهو بهت حمله میکنن و باید در بری. چندین برابر یه فیلم ترسناکه :|
۰۸ دی ۹۵ ، ۱۶:۴۰ פـریـر ...
یا خدا :||||
من کلا از هرچیز ترسناکی بر حذرم! خب آخه چرا آدم باید چیزی ببینه یا بازی کنه که هرچند دقیقه یکبار دلش بیاد تو دهنش و کپ کنه و بترسه :|
آخ... خوش به حاتون. این ورا اصلا بارونی نیس که چتری باشه
پاسخ:
االان که شما کامنت گذاشتید اینجا هم خبری نیست!