Low level
یکی از آرزوهای مهم زندگیم اینه که هیچگاه از «سطحی» که درش هستم اغناء نشوم. اغناء توی یک سطح، شروع روزمرگی و رکوده. تصور ما اینه که سیریناپذیر هستیم و اهل طمع و حرص، اما نه! به نظر من احتیاط و تنبلی و ترس از شکست، خیلی بیشتر از طمع و حرص، در ما زندهست. برای همین، زندگی روتین و کارمندی رو به امید روزهای بازنشستگی، ترجیح میدیم به گشتن و کشف راههای جدید و ایدههای نو.
واقعیت اینه که «متوقف» نشدنِ آدمها، هم به نفع خودشونه هم جهان. مردم جهان، ناز و نعمت امروزشون رو مدیون آدمهایی هستند که همیشه فکر میکردند «بهتر از اینم میتونه بشه». اما خب! عدهی کمی ظهور میکنن که از مرزها و چارچوبهای محیط خودشون عبور میکنن برای بهتر بودن!
پروژه پایان ترم دانشجویی ما یک فیلم کوتاه بود. بین 13 نفر، فقط کار من از استاد نمره 20 گرفت. بازیگر و تصویربردارش خودم بودم. تقریبا هیچ زحمتی براش نکشیدم. حتی پایه دوربین نداشتمو برای گرفتن نماها صندلی و کتاب گذاشته بودم. اما همین که تونستم 20 بگیرم و هرکسی که ایدهم رو دید خوشش اومد، یه حس اغناء و خوشامد و "تو خیلی خوبی" بهم دست داد. گذشت...با یکی از کارگردانای سینما رفیق شده بودم. گفت چی داری از خودت؟ کارم رو نشونش دادم. نه تنها خوشش نیومد بلکه تک تک نماهایی که گرفته بودم رو زیر سوال برد و گفت میتونستی ایدهی سطحی و معمولیتو تبدیل کنی به یه ایده جدید و بزرگ. و خودش ایده رو داد. و حالا به اون حس اغناءِ به درد نخور اینم اضافه کنید که چقدر از نداشتن همنشینی که بتونه سطحم رو ببره بالا و الکی برام "به به و چه چه" نکنه، حسرت خوردم!