خلاص
هیچکسی نمیتونست حدس بزنه دیشب ساعت یک بامداد کجا بودم! حتی خودم باورم نمیشد همچین ساعتی روی یونیت دندونپزشکی باشم در کجا؟ میدون گمرک! آخرین باری که رفته بودم گمرک، دنبال یه چاقوی پرتابی میگشتم! یه کم عقبتر سمت مولوی،دنبال یه قفس خوب برای کفترای فقیدم بودم. که یه یارویی اونجا بود نمیدونم چی در من دید گفت میمونم داریم اگه مشتری هستی! :| حالا در حوالی میدون شهیر گمرک، منتظر بودم که دندونم رو از دهنم بکشن بیرون! دم صبح، مادرم اومد بالا سرم پرسید چطوری کشید؟ گفتم یه بابایی بود اندازه ستون اتاق! چنان هیبت و سیبیل خونچکانی داشت که اگه انقلاب نشده بود میگفتم از برادران ساواکه. فقط دستش رو برد توی دهنم و آورد بیرون. انگار مثلا یه دونه پفک اون گوشه افتاده بود،دندونم رو برداشت و آورد بیرون! خلاص!
جا داره از همین تریبون از دکترمیمِ جان،تشکر کنم برای معرفی همچین مکان فخیمی! آقا ایشاللا درد دندون نکشی تا ابد!
منوچهری،یکی از شاخترین شکنجهگرای ساواک!
پ.ن: برای من که تجربه دردناک حفرهی خشک رو داشتم،همچین حال خوشی بعد کشیدن دندون عقل، حال خیلی خوشیه!
پ.ن: اونایی که دندون عقل درآوردن زودتر برن دکتر تکلیفش رو روشن کنن. موجود چغر بد بدن مزاحمیه!