دوستانخابات
طبیعیه که منم مثل همه دوست دارم به موضوع انتخابات بپردازم. با دسته گل هایی که توی مناظره ها به آب داده شده، میل طنز نوشتنمم فوران کرده. اما از اونجایی که اصلا میل ندارم داستان 88 پیش بیاد و بخاطر اختلاف سیاسی، دوستانم مکدر شوند، بی خیال نوشتن شدم. این معنیش خوب بودن من و کاری که انجام نمیدم، نیست! «معنیش اینه هنوز ظرفیت نداریم حرف مخالف بشنویم و آروم بمونیم! یا دستامون به لرزه می افتن یا می پریم توی حرف طرف! یا مجبور میشیم دروغ بگیم و به قیمت رسیدن به هدف،همه ی وسیله ها رو توجیه کنیم». ضمن اینکه از بچگی تا امروزم یه خصلتی دارم که دوست ندارم از حریفم شیش هیچ ببرم. بهم مزه نمیده و دلم غصه دار میشه. برای اونی که شیش تا خورده و هیچی نزده به طرز ناگواری ناراحت میشم. مثل موقعیتی که دولت آقای روحانی و مریدانش گرفتارش شدن. حتی اول اومدم اخلاقی تر بنویسم. بگم این دل خنک شدن های ما توی مناظره ها از اینکه «اوووف! خووب جوابشو داد! اوه! ر...د بهش! عهه! ضایه شد رف!» اصلا اتفاق قشنگی نیست! اصلا معنی های خوبی نمیده. هرچند وقتی دولت مردهای ما مکرر در مکرر، بی اخلاقی میکنن جریان «الناس علی دین ملوکهم» اتفاق می افته و توقع زیادی نباید داشت.
مطلب بعدی اینکه اگه قرار باشه بین دوست داشتن و سیاست یکی رو انتخاب کنم. قطعا اولی رو برمیدارم. این یک گفتار پوپولیستی نیست! رویکرد چندین ساله منه چون حال زندگیم رو بهتر کرده. بهترین دوستانم تا امروز _ باور بکنید یا نه _ مخالف ترین آن ها با باورهای سیاسی من بوده اند!
والسلام.