سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

طبقه بندی موضوعی

دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۲:۳۰ ق.ظ

سخت است اینکه جای خودم باشم*

دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۲:۳۰ ق.ظ

سلام.

خیلی حرف‌ها هست برای گفتن و نوشتن، برعکس چیزی که از خودم نمایش میدهم. دلیل‌های خیلی جدی‌تری داشتم برای وبلاگ ننوشتن؛ برعکس چیزهایی که گفته بودم. خوشحال نبودم از بستن وبلاگم، برعکس چیزی که نشان داده بودم. گفته بودم دیگر اینجا نمی‌نویسم...! 

من در رنج بسیار دشواری بودم و هستم، رنج «خود نبودن». برچسب زرد اولین روزهای بیانی شدنم فقط همین بود: (اینجا فقط «خودت» باش!) بودم؟ تلاشم را کردم. ولی نشد آن چه باید می‌شد! بماند که راه دادن آدم‌های اشتباهی به حریم شخصی‌ و حتی عمومی‌، کم‌اثر نبوده است. بماند که در اوج اطمینان به «نمی‌توانی همه را راضی نگه داری» ، در شیب و سقوط راضی نگه داشتن همگان به سر می‌بردم! ترس از قضاوت دیگران و میل به دوست داشته شدن توسط دیگران را نگویم که به چه افتضاحی کشانده بود من را.** دائم از خودم می‌پرسیدم...نمی‌خواهی آدم بشوی؟ کو آن صراحت لهجه‌ی طوفانی؟ کو آن دافعه‌ی سخت ضروری؟ از آهن ربا هم که یک قطب دارد تا غیر خودش را دفع کند کمتری؟ بله کمتر بودم. و باید به این مرحله‌ می‌رسیدم. به اینکه اگر به نظرگاه آدم‌های احمق اهمیت بدهم از آن‌ها بیشتر احمقم. به این حس خسران عمیق. به زمین خوردن و افتادن و شکستن در حال صعود. بلکه به خودم بیایم. دست خودم را بگیرم و خاک لباس بتکانم و محکم بلند بشوم و کمی برای حیثیت از دست رفته بجنگم. جنگیدنی که رنجم را دست کم به فراموشی بسپارد. خدا را چه دیدی شاید آن را به پایان رساند. امسال برای من سال حمایت از «خود بودن» است! روز از نو.

** به این ها اضافه کنید هاله‌ی قدسی ما درآری و مردم درآری «تو آخوند هستی پس باید مثل پیغمبر باشی»

*نام کتاب شعری از محمدرفیعی

بگذریم...حالتون چطوره؟

 

 

موافقین ۱۳ مخالفین ۰ ۹۷/۰۱/۲۰
مهدی

نظرات  (۲۹)

چراغ اولم؟
برررگشششت :-)))
پاسخ:
خوش گلدی :)) 
برای عنوان:
من گم شده ام در تو یا تو گم شده ای در من؟ من، من هستم یا نیستم؟ من، می خواهم من باشم یا نمی خواهم؟ جواب؟ من، با این تناقض ها معنا پیدا می کنم. خود ِ سخت جان ِ من!

پ.ن. سـلام و درود.
پاسخ:
سلام و ممنون .
همین که می‌خوام خودم باشمم درش خودم نبودن داره! :|
می‌فهمم. وقتی یه جایی نمی‌تونی خودت باشی در حالی که برات مهمه و ارزشه که صادق باشی، دوست داری از اونجا فرار کنی. حق دارید. ولی راه درست همینه. وایسی و بگی باید خودت بشی. نفاق رو از خودت دور کنی. 
خوب شد برگشتین. خوش برگشتین:)
پاسخ:
ممنونم از شما :)
باز شدن وبلاگی که بسته شده بود این شکلیه که انگار مرده زنده شده باشه:)
کار دم مسیحایی کی بوده؟:)
پاسخ:
اوه درین حد؟ دم مسیحایی جوگیری :))
۲۰ فروردين ۹۷ ، ۰۷:۱۱ گمـــــــشده :)
خوش آمدی حاجی ترسناک
😁
پاسخ:
شما هم همینطور :))
(:
[لبخند از آنچه در تصویر می‌بینید خیلی گشادتر است]
پاسخ:
مخلصیم بیشتر :))
۲۰ فروردين ۹۷ ، ۰۸:۱۰ خورشید ‌‌‌
می‌دونستم برمی‌گردید.^_^ آدم حمیراش رو که رها نمی‌کنه. 
سراسر شعف و خوش‌حالی و افتخار و امید و سرافرازی هستیم از بازگشت‌تون آقای حاج مهدی. :)
پاسخ:
خودم نمیدونستم! :| اتفاقا چند روز پیش همون پست حمیرا رو خوندم و حسرت خوردم.

سراسر لطف و محبت دارید شما :)
رنج خودنبودن برام دردناک تر از تحمل بیماری های جسمی شده.

پاسخ:
آره واللا!
۲۰ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۰۸ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
میگن: " هر چند سخت است ولی خودت باش. هزار سال هم جای دیگری زندگی کنی سرانجام جای خودت می میری!"
پاسخ:
خودتم میذارن توی قبر خودت و اینا.
۲۰ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۳۲ واقعیت سوسک زده
سلااااام 
خیلی هم عاااااالی 
یا خدایا اقا سید قراره تند و تیز تر بشه :|
پیشنهاد من به شما بعد از مطالعات خودتون  ان شالله کتاب جان شیفته ی رومن رولان هست . در راستای راهی که در پیش گرفتید . 
البته فکر نکنم حوصله ی خوندن چیزی حدود دو هزار صفحه رو داشته باشید :/

پاسخ:
سلااام
چاکریم
:))

واقعا جان شیفته رو خوندین؟؟؟ من دارمش. 50 صفحه ازش خوندم و دیدم حالاحالاها از پسش برنمیام گذاشتم کنار. فکر کنم حالا که گرم خوندن شدم بد نباشه شروعش کنم.
حال همه ما خوب است. خودت چطوری حاجی؟ از اینورا؟ :)
پاسخ:
خوبم آقا گل قربونت. هیچی اومدم موزهایی که برداشتم رو پس بدم D:
چقدر خوشحال شدم از دیدن  ستاره زرد وبلاگ شما.خوش برگشتین :)
پاسخ:
عه! مخاطب خاموش؟! ممنونم منم خوشحال شدم شما روشن شدید :)
چراغ روشن *__*
واقعا چه مبارک روزیه امروز :))

:: آره از خود د‌ور شدن تو این فضا حال آدم رو بد می‌کنه. هوم...
پاسخ:
چه مبارک سحری! 3 نیمه شب نوشتم پست رو :))

عه-_-
کاش اول وبلاگای بروز شده رو نگاه میکردم بعد تو کامنتم میتوپیدم!!!
پاسخ:
:))))) به اعصاب خودت مثلث باش .
یکی از دوستام آدرس چندتا وبلاگِ خوب رو می‌خواست و من لینکِ وبلاگِ شما رو هم اومدم بفرستم دیدم بستید اینجا رو.
خدایا الان ناله نفرینامو پس می‌گیرم. مرسی.
پاسخ:
ای بابا! شما لطف دارید! شرمنده دیگه شرمندتون کردم. جبران میشه.
عرض ادب و احترام 😅
بستی رفتی سید! ما ناراضی خداماراضی خلق عاقل خدام ناراضی
میخواستم تولدتم تبریک بگم که همه در و پیکرا‌‌بسته بود
تولد گذشته مبارکا
...
بعدم سید جان
این خلق عین حکایت ملانصرالدین و الاغ سواریشن
مخصوصا اگه به قشر خاصی برسن
آرمان‌های ایده ال وطنی رو ببوس بذار کنار
زندگی خودتو به سبکی که خودت دوست داری تغییر بده یا نده
خوش برگشتی
پاسخ:
خلق نا راضی به رو نیاوردن والا انقدر بی خیالی طی نمیکردم که!
خیلی ممنونم.

اینکه هست... قضیه یه کم پیچیده تر و درهم تنیده تر شده برای من.


آره می‌دونم. ولی خب من امروز کامنت گذاشتم دیگه :دی
همون دیشب هم متوجه شدم. ولی اینقدر خسته و له بودم که فقط تونستم در خودم ذوق کنم و بخوابم. خیلی سینماییه که تو خواب و بیداری چراغ روشن یه وبلاگ رو ببینی و لبخند زنان چشمات بسته شه بیهوش شی! حتی می‌تونین تو فیلم‌هاتون از این صحنه‌ی عرفانی استفاده کنین :)))))
پاسخ:
دو ماه نبودما! چه همه وبلاگ نویسا اغراق‌نویس شدن! D:
۲۰ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۳۴ واقعیت سوسک زده
بله خوندمش از کتابخونه امانت گرفتم و خب اینقدر خوب بود که حتما باید بخرمش داشته باشم تازه رهبری هم کلی ازش تعریف کردن 
شما دارینش ؟! خدا رو شکر دکتر ژیواگو ندارید :/ 
اصلا هم حسود نیستم :|
پاسخ:
ایوللا واقعا! :|
دارم. دو جلدی قطور. خیلی قطور!
گذر از رنج‌ها رو هم دارم باز اونم همینطوری شده برام.

حالا شما اسمش رو بذارین اغراق ولی اصلا اغراق نیست B-)
پاسخ:
نه واقعیت، اسمش لطفه. :)
بله بله،قبلا خاموش دنبال می کردم.خیلی وقته از خاموشی دراومدم  :دی
پاسخ:
خیلیم عالیه
دست گل محمدی و این حرفا

کاملا حرفت رو متوجهم
منی که اخوند نیستم به خاطر حرفام هم جرات ندارم خیلی رک در مورد علایق و دوست داشتن ها و ... حرف بزنم
نه اینکه کسی بگیره بزندم مثلا
یا زندانیم کنن

نگاه و تغییرات رفتاری و ...
گاها حرفای کوچیک
راهکارش رو نمیدونم
ولی دارم باهاش زندگی میکنم فعلا
راهکاری پیدا کردم بهت میگم :-)
پاسخ:
باور کن کتک خوردن و زندانی شدن حس بهتری به آدم میده تا نیش و کنایه شنیدن!

بیا باهم پیدا کنیم راهکارشو... دشت لار D: 
سلام سید
 جایی خوندم زمانی حرف بزن که ارزش حرفت از سکوت بیشتر باشه ... حیفه که شما ننویسین .
پاسخ:
سلام :) خب الان برای من برعکسش حاکمه. 
به خدا اینجوری میگید من هاچمز میشم! 
انقدر دل منو اب نکن مرد حسابی
دلم میخواد بیام صاف افتاده وسط کلاسام

دفعه بعد یه جوری برنامه بریزید من نتونم بیام ...
فکر میکنم ببینم چه کاری از دستم بر میاد همون کارو میکنم
الان چیز خاصی به ذهنم نمیرسه :-D

پاسخ:
انقد دلتو آب میکنیم تا هرجور شده برسونی خودتو 
:-D
و خدا با دل آب شدگان است 
پاسخ:
ببینیم و تعریف کنیم :))
یعنی آدم ساعت دو نصف شب وقتی از شدت سر درد خوابش نمیبره و برای بار سوم گوشی غلاف شده رو روشن میکنه و اتفاقی و با حسرت میره سراغ خونه ای که درش رو سه قفله کرده بودن ،، بعد ببینه عِه ...صاحبخونه برگشته و آب و جارو کرده ....... به نظرتون چه حسی به آدم دست میده ؟

سلام . حالتون خوب و روزگارتون رو به راه ان شاءالله .
خوش برگشتید آقا سید و چه کار خوبی کردید که برگشتید :))
پاسخ:
سلام. تلخ ته شیرین؟!
 مخلصیم :)) من اصن به عشق شما هوادرای خاموش برگشتم  D:
سلام.
چه خوب که برگشتی!
پاسخ:
سلام.‌
مخلصیم ممنون :) 
پس واقعا گذاشته بودین و رفته بودین دیگه؟ ای بابا. من که گفتم چقده دلم می‌خواد این وبلاگ همینجور باقی بمونه و نویسا باشه! شمام که...  باشه قبول. قول نداده بودی... ولی خب... 
پاسخ:
:)) چیطوری؟ مرادی؟ 
بهت قول میدم این سری هم دووم نداره. این دفعه قول واقعی! 
ولی تو برگرد دیگه. خاطرخواهات سر به کوه و بیابون گذاشتن.
ینی چی چی که این سری هم دووم نداره؟! :|| از دست شما بلاگرا... 
پاسخ:
شما بلاگرا؟! الان خودت کوشی؟! به من میگه که دارم مینویسم :| 
لا اله الا الله!
بمون بنویس خب. «این سری هم دووم نداره» چیه دیگه آخه :|

اومدین رشت، یادم بندازین اینجا مهمونتون کنم :
http://s8.picofile.com/file/8324757268/haj_mehdi.jpg
پاسخ:
:))) عه! من که شعبه دیگری نداشتم! 
ایشالا حتما بطلبه میام

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">