پنجره عقبی
سه شنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۲:۰۶ ب.ظ
هر روز صبح، تا میرسم پنجرهی اتاق را باز میکنم بلکه هوای نمدارِ دفتر عوض بشود. هر روز صبح، گنجشکان بر سر درختان آواز سر میدهند و توتهای رسیده را توک میزنند. هر روز صبح، مسیر حرکت گربهها از کنار نردهها تکرار میشود. هر روز صبح، رانندهی کارمندهای طبقهی بالا، سیگارش را در پارکینگ ساختمان روشن میکند و ناچارم میکند پنجره را ببندم. هر روز صبح، صدای فرز از ساختمانهای درحال ساخت بلند میشود و ناچار میشوم هندزفیری بگذارم. هر روز صبح، فرم حضور غیاب را رو به پنجره و با دقت پر میکنم، ساعت ورود،ساعت خروج، و نگاه میکنم به روزهای مانده تا آخرین روز ماه. و آخرین روز سال. و شبی که صبح خواهد شد.
هر روز صبح، توپهای گیر افتادهی پسرکِ همسایه بیشتر میشوند...
۹۷/۰۲/۱۸