«خانه وادادگی»
یک.
مادری از شدت فقر، فرزندش را سر راه میگذارد تا آدم حسابیای بیاید و او را به سرپرستی ببرد. از دور مراقب میماند و چند آدم کج و کول را پس میزند تا اینکه یک خانواده متشخص از راه میرسند و فرزند را برمیدارند و میبرند. مادر با چشمان گریان سوار تاکسی میشود و میرود. در حالی که گوشه چادرش از لای در ماشین بیرون مانده.
دو.
صفحه حوادث روزنامهها خبری را کار میکنند که مردم را مدتها توی شوک میبرد. مادری، فرزند کوچکش را به قتل میرساند. بدنش را قطعهقطعه میکند و در فریزر خانه بستهبندی میکند. مادر دچار نوعی اختلال روانی بوده.
سه.
مردی که سابقه وزارت آموزش و پرورش را داشته همسرش را در حمام خانه با شلیک سلاح به قتل میرساند. مردم، از ماجرای او جوک میسازند و میخندند. قاتل، ماجرای قتل را جلوی دوربین با لحنی شاداب تعریف میکند.
.
شماره یک، داستانیست نوشته جلال آل احمد. جلال، دلش از به هم ریختگی اوضاع مهمترین نهاد جامعه، «خانواده» خون بوده است و آن را در «دهه چهل شمسی» نوشته. مورد دو و سه، داستان نیستند. واقعیتند و متعلق به «دهه هشتاد و نود شمسی».
در دهههای بعدی، نهاد «خانواده». دقیقا کجا خواهد بود؟