بدون اغراق، وقت دیدنش، نه گذر زمان را فهمیدم نه حتی پلک زدم! از دورهای که مرتب و حرفهای فیلم میبینم این اولین کاری است که حتی بعد از تمام شدنش ذهنم را درگیر نگه میدارد. بخشی از آن،خاص بودن سوژهاش و حادثهی تراژدیکش است اما مهمترین قسمتش درونمایهی عمیقش است. از اول برای آشنایی با مستندهای فیلمگونه که ترکیبی از داستان و مستند(نمونهی درحال اکرانش که حتما باید دید: ایستاده در غبار) هستند رفتم سراغش...اما این آشنایی،منجر به شگفتیم از روبرویی با طبیعت دنیایی عجیب و آدمی غریب شد...!
«خطر لوث شدن» : (دربارهی داستان فیلم. اگر میخواهید فیلم را بدون زمینه ببینید،نخوانید)
یک.
«داستان، دربارهی مردیست به نام «تیموتی تردول» که 13 سال بین خرسهای گیریزلی زندگی میکند و با دوربینش از نزدیکترین فاصلهی ممکن از رفتار و حرکت خرسها فیلم میگیرد. او عاشق کار خودش با خرسها است و جز برای آوردن وسایل و غذا و شارژ کردن دوربینش به شهر(تمدن) برنمیگردد. علیرغم حمایتهای دولت آمریکا، او کاملا بیاعتناء به شهرت و پول است و تنها دلیل رضایتش از زندگی،بودن با خرسها است. و سر آخر با حملهی یک خرس کشته میشود.»
دو.
تیموتی، هویت گمشدهی خودش را بین خرسها پیدا میکند.تا جایی که خطاب به آنها میگوید:«من مشروب میخوردم...مدام...زندگی بدی داشتم اما شما من رو نجات دادین.شما به من، زندگی دوباره دادین...» با اشارهی درست راوی فیلم،در هیچ کدام از فیلمهایی که تیموتی گرفته، اثری از رحم و احساس در چشمان خرسها دیده نمیشود. درحالی که تیموتی در هر سفرش،بیشتر غرق خرسها میشود،خرسها هیچ تغییری در خوی خود ایجاد نمیکنند. و درست در زمانی که تیموتی،سرمست از موفقیتهایش در زندگی و تعامل با گیریزلیهاست،یک خرس پیر و گرسنه او را تکه تکه میکند. این اتفاق در روزی میافتد که تیموتی، بین درختها و در جایی مخفی کمپ میزند. و در فیلم آخرش اشاره میکند که این کار خطرناک است چون خرسها باید محل کمپ شما را ببینند و اگر مخفی باشد احساس خطر میکنند!
سه.
تیموتی برای احیای هویت خود علیرغم خوشتیپ بودن و موفقیت در شنا و موجسواری، اعتیاد شدیدی به الکل و ماریجوانا پیدا میکند. و پس از آنکه نام خودش را تغییر میدهد زندگیاش را با یکی از درندهترین حیوانات روی زمین آغاز میکند. کنار آنها میایستد و راه میرود.برای تک تک آنها اسم میگذارد. صدای آنها را تقلید میکند و شکل آنها رفتار میکند و حتی به مدفوع آنها ابراز علاقه میکند. در همهی 13 سال،هیچ گاه با خودش سلاح حمل نمیکند و میگوید راضی نیست خرسی بخاطر حملهی به او کشته شود.
چهار.
عجیبترین و جالبترین لحظات فیلمهای او دو جا هستند.
در جایی که یک خرس ماده را در رودخانه دنبال میکند.خرس مدفوع میکند. تیموتی سمت آن میرود و با علاقهی عجیبی به مدفوع دست میزند و میگوید هنوز گرم است! این توی بدن او بوده! از درون اون بیرون اومده!
در جایی دیگر او در چادرش نشسته و با عصبانیت میگوید باران کم آمده و سطح آب پایین است و ماهیها نیستند. برای همین خرسها گرسنه هستند. بعد با لحنی بیادبانه به مسیح و الله و خدایان هندو دستور میدهد باران بفرستند. باران و طوفان شدیدی میگیرد.دوباره جلوی دوربینش میآید و میگوید:«من بندهی ناچیز الله هستم.من عاشق اجسام شناور هندو هستم...»
پ.ن: احساسات و برداشتهای دورنیم از این فیلم،اصلا قابل بیان و نوشتن نیستند!