نقدِ درست، زمانی اتفاق میافتد که موضوع نقد را از درونِ خودش نقد کنیم.(همون چیزی که تلاش میکنیم با عنوانِ غلطِ نقد سازنده براش جا باز کنیم). نقدهایی که بیرون از موضوع نقد اند و غالبا با برچسبها و واژههای کلیشهای بیان میشوند تقریبا اثری ندارند یا کم اثرند. مثلا بار کردنِ عنوان «خرافات» روی عزاداری مذهبی سالهای سال است تکرار میشود؛ اما هیچ عزاداری_که قاعدتا موضوع خطاب نقد است_ با این واژه قانع نشده و دست از عزاداری برنداشته است، یا روش عزاداریاش را تغییر نداده. آن که برچسب خرافات میزند از همهی باورهای عقلی و احساسات قلبی که میان عزاداران مذهبی وجود دارد بیخبر است. موضوع را از زاویه دید خودش میبیند که نه باوری دارد نه احساسی؛ پس دم دستیترین واژه را برای نقد به کار میبرد؛ نتیجه: هیچ. برای همین است که میگویند اساسا کسی میتواند موضوعی را «درست» نقد کند که درون آن باشد. در مثال عزاداری، همیشه بهترین منتقدهای رسمها و روشهای عزاداری، خود عزاداران بودهاند؛ در رأس، روحانیها و متفکرهای مذهبی.
در همین حال، قویترین روش برای خراب/منحرف کردن یک موضوع هم همین است. از دورن خودش با ابزارها و رسمهای خودش. حسن روحانی در مناظرههای ریاست جمهوری، افراد مقابلش _خصوصا قالیباف _ را با این روش، نابود کرد! این مقدمه را گفتم تا پس از عبور تازهای که از یک دههی محرمِ دیگر به عنوان بزرگترین ایام عزاداری مذهبی داشتهایم نقدهایی که در این مدت به ذهنم رسیده است را بنویسم.(البته چون مشغله داشتم نرسیدم فضاهای گوناگون رو تجربه کنم. این چند مورد، محصول دو سه روزیه که توی مراسم تهران شرکت کردم. برای همین به نظرم حرف تازهای نزدهم ولی بیان و تکرارش رو دست کم برای خودم لازم میدونم.)
اول: «هرچی بیشتر امام حسین رو تکه پاره کنیم بیشتر حسینی شدهایم».
بهترین افرادی که میتوانند فلسفه عزاداری برای امام حسین را به ثمر برسانند روضهخوانها هستند(حتی بیشتر از منبریها) و البته بهترین آنها در منحرف کردن و به حاشیه راندنش نیز! مجلسی رفته بودم که بدون ذرهای اغراق مداحش از ب بسم الله تا دعای آخر مجلس، چنان با دقت و ظرافت از تیرها و شمشیرها و ضرباتی که به امام حسین زدهاند چه در قالب کنایه چه مستقیم میگفت که همهی تخیل من حتی تا پس از مجلس، مشغول تصویر زخمها و نوع ضربهها بود. همش میگفتم خوش انصاف! تو که چنین خوب خیال من را درگیر زخمها کردی نباید به من بگویی داستان و معنای این زخم و خونِ ریخته شده چیست؟ انگار کن من یک مسیحی، یک بودایی، یک بیخبر از همه جا؛ نباید بگویم طبیعتِ هر جنگی، ریخته شدنِ خون و زخمی شدن و کشته شدن است؟ پس این همه شلوغ کردن ندارد؟ اصلا من آگاه و مسلط به داستان و هدف امام حسین. وقتی برای من نام حسین را پیاپی تکرار میکنی چه چیزی دستگیر من میشود؟ هدفِ امام حسین از جانفشانی، معرفی خودش بود یا معنای دیگری را میخواست برساند؟ اصلا امام هدف است یا وسیله؟ روز عاشورا واسطهای برای رسیدن به مقصدیست یا خودش هدف است؟
قطعا ماجرای امام حسین و واقعه عاشورا یک رویداد کاملا «جهانشمول» و مناسب برای همه زمانهاست. هرکسی از هرجای دنیا و با هرتفکری به شرط آزاده بودن میتواند با این رویداد، رابطه خودش را پیدا کند. اما حادثه، خون، کشته شدن و اسیری، یک پلِ واسطه است. ما با این سبک عزاداری، تا روی پل میآییم اما از آن عبور نمیکنیم. شوربختانه باید بگویم بزرگترین و جدیترین آفت مجلسهای عزاداری عاشورا که هرسال بدتر شده همین بوده است.
دوم: «شوآف، یا همان ریا»
نیتخوانی کار آسانی نیست. قضاوت هم اساسا کار دشواریست. اما مُد لباس مخصوص محرم، خرجهای میلیونی و بیش از حد معمول برای مجلس، بازار داغ عکس و فیلم پای دیگ نذری، عَلَمِ کدام محله بیشتر تیغه دارد؟ فلانی چند بار قمه زده؟(بگذریم که قمهزنی از بنیان کار غلط و از جمله بزرگترین انحرافهای عزاداریه) محکمتر زنجیر و طبل زدن وقتی دافهای محله به تماشای دسته آمدهاند، عربده زدن توی مجلس روضه طوری که گوش نفر بغلی تا سال دیگر سوت بکشد و نمونههای دیگری که دیده و شنیدهایم؛ اگر نگوییم عزاداری نیستند، هدفی جز سرگرمی نمیشود برایشان لحاظ کرد. در کل، ریا و تظاهر به چیزی که واقعا نیستیم نه صورت خوشی دارد نه انتهای مبارکی. این را دیگر همه میدانیم که قاتلان امام حسین، همگی مسلمان بودند. خیلی جدیتر، چرا و چگونهاش را دریابیم.
ریا نمونهی خوب هم دارد؛ مثلا ظرف نذری را از روی زمین طوری برمیدارم و توی سطل میاندازم که کودکی ببیند و یاد بگیرد. ولی جنس ریاهای ما در برخی کیفیتهای عزاداری نه تنها آموزشی نیستند بلکه دافعه دارند. جا برای سوء استفاده و بهانه دادن و هجمهی از بیرون هم بیشتر پهن میکنند. پریشب bbc فارسی گزارشی از یکی از میدانهای تهران پخش کرد(دوستانِ دوربین ما اسلحهمون زحمتش رو کشیدن) که تعداد زیادی دختر و پسر با ماشینها و موتورهای لاکچری و تیپ فشن تمام مشکی ویژه محرم، جمع شدهاند. همین! فقط جمع شدهاند. بعد برایش نوشته بود آیا سبک عزاداری در ایران تغییر کرده است؟!
سوم: «آزار و اذیت، عدم رعایت حقوق شهروندی یا همان حقالناس»
حس قلبیم میگوید برای این قضیه، چه بسا خود امام حسین هم خیلی دلگیر باشد. اهمیتی ندارد که عدهی زیادی هستیم که میخواهیم در خانه یا خیابان، مراسم عزاداری داشته باشیم اگر حق زندگی حتی یک نفر ضایع بشود. چه کسی که بیمار است و از سر و صدای طبلها نمیتواند راحت استراحت کند چه کسی که کار دارد و توی ترافیک میماند، چه کسانی که نظم و نظافت خیابان و محلهشان به هم میریزد. بستن خیابان برای دسته عزا به شرطی درست است که راه جایگزین و مناسبش فراهم باشد.(شخصا یک مورد دیشب تجربه کردم، دو نفر با تابلو و علامت، ماشینها رو هدایت میکردن بدون اینکه که ترافیک بشه. حرکت خوشحالکنندهای بود. از طرفی میخواستم از یه خیابون با ماشین رد بشم. جلوی یه هیئت آدما وایساده بودن و مشغول چایی بودن و حرف میزدن، کاملا راه رو بند آورده بودن و ماشینا به زحمت رد میشدن اما اینا خیالیشون نبود! بعضا حتی به بوق ماشینا واکنش نشون میدادن!).
این دقتها و رعایتها برای این ایام، لازم است نه مستحب! همان ماشین عبوری که ممکن است باوری نداشته باشد، حُسن خُلق را در کنار رعایت حقوقش اگر ببیند معنای عزاداری را هم درک میکند. نه؛ دست کم نگاهش منفی نمیشود.
چهارم: «در تکمیل مورد اول و سوم»
ظلم نکردن و نپذیرفتن ظلم؛ شاید بتوان همهی معنای عاشورا را در همین جمله خلاصه کرد. امام حسین بیش از هر کسی و پیش از هر مسئلهای آگاه بود. به زمانش، به پیرامونش، به وضعیت مردمانی که یا فریب خورده بودند، یا زیادی ضعیف شده بودند. یا ظالم بودند یا مظلوم. به حاکمانی که برای حفظ قدرتشان هر غلطی میکردند. امام، مسئله را تشخیص داد، شرایط را سنجید و اقدام مناسب کرد. شاید ظرفیتِ حالِ ما به قاعدهی فدا کردن خودمان نباشد اما حرف که میتوانیم بزنیم! چشم و ابرو که میتوانیم بیاییم! اشاره که میتوانیم بکنیم! اندکی هزینه برای زنده ماندن انسان و انسانیت در این جهان، بد نیست. این را به خصوص باید از میزبانها، منبری ها و روضهخوانها طلب کرد که طالب حق و عدالت _در مقیاس جهانی_ باشند نه طالب گریه و صدای ضرب سینه و گرم شدن مجلس. اشتباه نشود؛ گریه و ماتم از مصیبتهای روز عاشورا بد نیست، ولی اگر محصولش حقطلبی و عدالتخواهی و انسانیت نباشد همان ایستادن روی پل است که در مورد اول نوشتم.
در پایان؛
حرکتِ امام حسین، پر بوده است از جزئیات و کمالات. اگر نداشت این کمالات را محال بود پس از چهارده قرن بشود بازهم دربارهاش صحبت بشود و کسی حس تکرار نکند. منتهی باید در روش عزاداریها و پرداخت به مسئله امام حسین و عاشورا کمالخواه باشیم و جزئینگر و اگر نه، به تکرار و پوچی میافتیم. کما اینکه بسیاری افتادهایم.
نقاشی قهوهخانهای عاشورا اثر محمد مدبر.
پ.ن: کامنت ها بدون تأیید است. اگر نکته تازه ای برای جواب داشته باشم مینویسم. حمل بر بی احترامی نشود.