سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اربعین» ثبت شده است

حرف زیاد و حوصله شرح قصه نیست! اکنون در شوک پس از سفر هستیم. نه یک سفر معمولی به جایی معمولی. سفری که یک دانه است در یک سال در یک نقطه‌ی دنیا که همه‌ی معادلات بشری را زیر و رو کرده. از مسلمانش گرفته تا کاتولیک و لائیک و چه و چه.

مهمان من باشید با چند عکس و شرحی کوتاه.

این خانه،میان کوچه‌های خاکی و شبه‌خرابه چشمم را گرفته بود.اتفاقا روی دیوارش نوشته بود:

«الدار للبیع».

این خانه‌ها بسیار کوچکند. برای همین آبگرمکن‌ها را بیرون گذاشته‌اند. با این‌حال، درِ تک‌تک‌شان به روی ما باز بود و اهالی‌اش با شوق،پذیرای ما بودند.

یک کلمه هم از صحبت‌های فصیح عربی ما نمی‌فهمید. دو شبانه روز در خانه‌اش بودیم. خانه‌ای که ازاول ماه صفر به روی تمام زائرها باز است. با کمک پسرها و نوه‌ها یک ماه و نیم،میزبانی می‌کنند. چنان دلبسته‌ی نگاه و رفتارش شده بودیم که هنگام رفتن،معطل می‌کردیم و دورش چرخ می‌زدیم. پیرمرد چشم‌آبی با کنیه‌ی «ابوعبدالله»! بدون شک، مرد خدا بود.

مسیر شط یا طریق العلماء،یکی از راه‌های پیاده‌روی به کربلاست که نسبت به مسیر اصلی خلوت‌تر و با صفاتره چون از کنار فرات عبور می‌کنه. توی راه پر از این نخلستان‌هاست که اکثرشون زمین‌های شخصی هستن.خرماهای خیلی خوبی هم دارن که عراقی‌ها با ارده و کنجد مخلوط می‌کنن و توی سینی‌های بزرگ پخش می‌کنن. به شخصه دوتا دونه می‌خوردم 20 کیلومتر بی‌وقفه راه می‌رفتم.

اینم جناب فرات! قشنگه نه؟ آفتاب که عمود شد جمعی از دوستان شیرجه زدن داخلش. من شیرجه نزدم.فقط نگاهش کردم.

فرات رو دوست ندارم.

پ.ن: خیلی حرف‌ها هست خیلی حرف‌ها! اما بازم می‌گم بعضی چیزها رو فقط باید لمس کرد تا واقعی فهمیدشون. اینم که از اصل پیاده‌روی عکسی نذاشتم میدونم صبح تا شب همه رقمش رو توی تلویزیون و اینستا و تلگرام دیدید.

۹ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۵ ، ۱۷:۲۲
مهدی

یک.

از سفرهای اربعین،کلی یادداشت و عکس و فیلم دارم.اما هیچ وقت نتونسم جایی به اشتراک بذارمشون.همیشه حس کردم حق مطلب،با قلم و قاب دوربین اداء نمیشه. اقیانوس رو هیچ وقت نمیشه توی قاب کوچیک دوربین جا داد،نمیشه با کلمه‌های محدود،توصیفش کرد. فقط باید درونش باشی تا بفهمیش، تا حس و حالش بشه عین‌الیقین.

همه‌ی احساس من از سفر اربعین، بیشتر از یک خط و یک نگاه نمیشه. همین یک خط و یک نگاه رو عاجزم از نشون دادن و بیان کردن. یه بار،محمدطلوعی با همون پُز روشنفکریش سر کلاس گفت اینقدر که میگی محشره محشره،دو کلمه داستانی توصیفش کن! گفتم:

«نه که نتونم؛ نمی‌شه!» بعد، دوستانه و صادقانه گفتم تو که سوریه رو به عشق تموم کردن رمانت تجربه کردی،کربلای اربعین رو هم برو ببین.  

دو.

آخرین باری که اونجا بودم 7 سال پیش بود. طبعا مثل بار اولی‌ها ذوق دارم که از الان، وسایلم رو جمع می‌کنم. چارشنبه حرکته و قراره 4 سال تا رسیدنش طول بکشه! عوضش به قدر کافی فرصت دارم از همه دوستای  دیده و ندیده وبلاگی و غیر وبلاگی حلالیت بخوام. انصافا اگه اشتباهی ناراحتتون کردم آدم باشید و حلال کنید! :| اگه حلال نمیکنید و چیزی توی دل‌تون مونده همین‌جا بنویسید تا برای جبران خدمت‌تون برسم.

کامنت‌دونی باز است.

۹ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۵ ، ۱۹:۱۵
مهدی