سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سفر» ثبت شده است

خیلی مشتاقم درباره‌ی سفر 5 روزه‌ای که با دکتر میم و اکیپ 12 نفره‌مون رفتیم مفصل بنویسم. درباره خود دکتر میم که ظاهرا دچار خونریزی ماهیانه شده چیزی نمیگم. ایشالا حالش خوب میشه. ولی پروژه‌های سنگین با کارفرمایی دولت ننگین، وقت نفس کشیدن برام نذاشته. همین پست رو در حالی می‌نویسم که سیستم، مشغول خروجی گرفتن ویدیوهاست.

سفرمون سفر به شدت معرکه‌ای بود، جای همگی خالی. ازون سفرا شد که میشه دربارش ده سال خاطره تعریف کرد. ازونجایی که توی این سفر، 12 مرد جنگی بودیم خاطر‌ه‌های قابل پخش رو ایشالا وقتی رفتیم کلکچال تعریف می‌کنیم. دکتر میم، کلی عکس فرستاده که همشون خوبن. بعضیاشو آپلود کردم شما هم با فحش و ناسزا همراهیمون کنید. هرکی تا الان عکسا رو دیده فقط فحش داده :)) .

(عکسا با کیفیت اصلی نیستن ولی بازم حقوق نشر رو رعایت کنید لطفا).

۳۳ نظر موافقین ۳۳ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۹ ، ۱۹:۵۵
مهدی

سرباز که بودم هر روز می‌گفتم سربازی تموم بشه فلان می‌کنم چلان می‌کنم. سربازی تموم شد نه فلان کردم نه چلان. هربار که مشغول کار یا درس و امتحان بودم می‌گفتم تموم بشن چیکار می‌کنم چیکار نمی‌کنم. تموم که می‌شدن هیچ کاری نمی‌کردم. برعکس؛ وقتی سرباز بودم بهترین سفرهای زندگیمُ رفتم. وقتی مشغول امتحان و مقاله و پروژه بودم ازدواج کردم! حالا یا سربازی‌ای که رفتم سربازی نبوده یا دانشگاهی که رفتم دانشگاه. ولی این یه قانون نانوشته‌ست که وقتِ زیاد تلف میشه و وقتِ کم، مفید صرف میشه. هیچی مثل اما و اگر و شاید و حالا ببینم بعدا چی میشه، ترمز راه آدم نیست. همین الآن رو باید جلو ببریم تا آینده شکل بگیره. تا گذشته حسابی بشه. همین الآنِ الآن رو باید زندگی کنیم. عه!

(نلسون راسل حاجی)

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

عکس از دکترمیم

پ.ن:

عکس سفرها رو مرور میکردم که رسیدم به این عکس. اون نقطه کوچیک دم اون سایه‌بون منم.

این لحظه‌ی طبیعت‌گردی‌ها رو خیلی دوست دارم که خیلی ملموس متوجه میشم خیلی خیلی خیلی کوچکتر از چیزی هستم که تصورشو میکنم.

ایشاللا بزودی سفر جدید...

۱۹ نظر موافقین ۲۲ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۱:۲۵
مهدی

ندیدنِ پدر،مادر،خواهر و برادرم چهار هفته شد. مدتی تقریبا بی‌سابقه.

قطعا گلوی مسافرت‌رونده‌های بی‌خیال رو خواهم جَوید.

موافقین ۲۶ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۹ ، ۰۳:۳۳
مهدی

پیش مقدمه/

دروغش رو بنویسم وقت نکردم برای کویر ریگ جن پست بنویسم. راستش اینکه بعدِ شروعِ ترم دومِ دانشگاه و جابجایی روزای کلاسا تا بیام خودمو تطبیق بدم دو سه هفته گذشت. هرچند هنوزم تطبیقم مطابق نشده و نفهمیدم کی اسفند شد اصلا! دروغش اینکه اصلا نمی‌خواستم درباره ریگ جن پست بذارم. راستش اینکه حوصله آپلود عکس نداشتم و چندباری که اومدم پست بذارم اصلا نوشتنم نیومد. امشب دیگه حس کردم یه کم زشت شد. مستقیم و غیر مستقیم، جلو صحنه و پشت صحنه رسوندن که ملت منتظرن. تا الان که علیرغم خستگی شدید از کار روز جمعه‌ای و فوتبال آخر شبی و مصدومیت زانو، نشستم پای سیستم و بدون بک اسپیس می‌نویسم تا هرجا که چشما یاری کرد.(بازم منت بذارم یا کافیه؟) 

صاحب مقدمه/

ریگ جن، در یه جمله ریگ بدون جن بود. نه از جهت اسم و رسم معروفش که خبری از جن و مثلث برمودا و اینا نبود. بل به لحاظ سفرهایی که من و دکتر، دیگه به ساختارشون عادت کرده بودیم. بلد نبودن مسیر. آب و هوای خراب. بی آبی. بی‌خوابی. نخوردن غذا. سرما و صاعقه و بارون بی وقفه. تلاش و جنگ برای بقا! همه اینها رو خط بزنید و جاش بنویسید ماهی کباب،سوسیس و سیب زمینی و چایی آتیشی، آب فراوون، خواب راحت، و حتی فرصت برای بازی گروهی کنار آتیش. در واقع، گروهی که باهاشون رفتیم یه برنامه توریستی/تفریحی برامون تدارک دیده بودن و البته درجه سختی برنامه رو 3 از 5 زده بودن! که ما در پایان برنامه سه روزه گفتیم اگه 3 از 5 این باشه سهم قلعه موران 8 از 5 میشه و دشت لارم که اصلا داخل عدد و درجه نمیگنجه! اما سرتون رو درد نیارم سفر دلچسبی بود. یعنی به قول دکتر، بعد چندتا برنامه و سفر سنگین و پر دردسر، حق ما بود یه برنامه لاکچری داشته باشیم که قسمت‌مون ریگ جن شد. تا تونستیم عکس و فیلم گرفتیم و از تماشای جغرافیای بکر اون منطقه لذت بردیم. با لیدرهای محلی رفیق شدیم و خیلی خیلی علاقه‌مند شدیم یه گروه از وبلاگیا رو یه روزی ببریم اون سمتی ایشاللا در آینده نه چندان دور. عکسایی که میذارم بدون رتوش و ادیتن و همه کار دست دکتر. توی این سفر، یه صبری از خودش توی عکاسی نشون داد که تا حالا ندیده بودم. باقی خاطرات و وقایع رو با جزئیات قابل انتشار، ایشالا توی کوه‌ میگیم.

عکس اول.

عکس دوم.

عکس سوم.

عکس چهارم (همین قدر راحت فیلم می‌گرفتم).

عکس پنجم (آقا غدیری، لیدر محلی. سمت چپ تصویر یکی از ماشینای آفرود که پشتیبان ما بود پیداست).

عکس ششم. (اون که خورده زمین من نیستم ولی خودمم موقع دویدن در حال فیلم گرفتن خوردم زمین که بعدا میذارمش آپارات).

عکس هفتم. (شاه‌عکس!)

عکس هشتم.( باید قابش کنم بزنم دیوار)

عکس نهم.( هر دو شبی که کمپ زدیم هوا ابری بود و تقریبا از تماشای اون حجم ستاره‌های شب کویر محروم بودیم. این عکسم حاصل صبر و حوصله عجیب و غریب دکتره)

۳۰ نظر موافقین ۱۴ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۷ ، ۰۱:۰۰
مهدی

اگه آزادی نسبی داریم و برنامه سفر و تفریح‌‌مون با خودمونه باید توی انتخاب هم‌سفر و همراهامون به قاعده انتخاب لباس عید، دقت کنیم. البته طبیعیه تا تجربه نکنیم شناخت کافی به دست نمیاد. اما وقتی تجربه کردیم می‌تونیم بفهمیم چه آدمایی با چه شخصیتی مناسب همراهی با ما هستن. گزینش همراه و هم‌سفر، اثر بسیار شگرفی توی حس پایان سفر داره. «سفر بسیار دلچسبی که خیلی زود تموم شد! سفر بسیار نچسبی که ای کاش زودتر تموم می‌شد!». حد وسطی وجود نداره! مسئله‌ی هم‌سفر و همراه، همین‌قدر مهم است و اثرگذار!

حالا چه معیاری رو در نظر بگیریم برای گزینش؟ مهم‌ترین مسئله اینه خودمون رو بشناسیم! وقتی خودمون رو بشناسیم نمیریم سراغ آدمی که سلیقه و معیار خوش‌گذرونیش توی سفر، با ما کیلومترها فاصله داره! مگر اینکه چاره‌ای نداشته باشیم و نخوایم سفر از کف‌مون بره. مگر اینکه هدف ما صرفا سفر باشه نه هم‌سفر(این حالت رو بعضی‌ها،"فردگراها"، تونستن داشته باشن ولی تعدادشون خیلی کمه و مختص سفرهای پرجمعیت و اردو‌ طوریه).

ضمن اینکه خودمون رو شناختیم جنس مقصد اصلی سفر رو هم بشناسیم. سفر تفریحی به شمال و دریای خزر با سفر ورزشی به کوه‌ سبلان، با سفر زیارتی به مشهد، و سفر سیاحتی به شیراز و اصفهان، و سفر پیک‌نیکی به دامان طبیعت، خیلی خیلی متفاوتن. خیلی از اونایی که میرن کنار دریا،فقط یاد قرهای کثیره‌ی خوابیده در کمر می‌افتن و آهنگای بندتنبونی. و خیلی‌ها چنان محو افق دریا میشن و توی خودشون میرن که چیزی نمونده مُهر بذارن روی زمین و بگن دریا اکبر! وقتی نیت کردیم پا روی کوه بذاریم بدونیم، خبری از آسایش و رفاه سفر به مشهد و شیراز نیست که همه‌چیز در اختیار باشه و باب میل. کوه، سختی داره و عرق ریختن برای جسمای آماده! نا آماده‌ها رو که خیلی راحت پس میزنه. همچنین، سفر پیک‌نیکی با کوه رفتن خیلی فرق می‌کنه و اصل اساسیش اینه بخوریم و بخوابیم و تماشا کنیم. والیبالشم مختص پیرمرداس که بگن ما هنوز جوونیم! اما توی کوه،میخوری که نمیری! پس دیگه جایی برای نمک نبود یا ادویه‌کاری مخصوص نداشت؛ نیست!

تجربه نشون داده،یه هم‌سفر بد قلق و یه گزینش نابجا،چقدر می‌تونه حال همه رو بد کنه و سفر رو خراب! بطوری که تلاش همه‌ی حال‌خوب‌کنای سفر رو با هر واکنشش زیر سوال می‌بره! چرا اونجا کجه! چرا اونجا نرفتیم! چرا اومدیم اینجا! چرا اینجا گرمه! چرا غذاش تلخ بود! من ازینا نمیخوام! من ازونا دوست ندارم! چرا به من گفتی دماغ! چرا...چرا...چرا...

توی خونه بشینیم شبکه4 نگاه کنیم بهتره از سفر با همچین هم‌سفری!

یادمون باشه،هر سفر، میزبانی داره که کمک شایانی می‌کنه برای خوش گذشتن به ما. به هرحال،سفر به هرکیفیتی باشه،اتفاقای پیش‌بینی نشده داره و ممکنه هر مشکلی پیش بیاد. و تنها کاری که کمکی نمی‌کنه غر زدنه و تنها کاری که کمک می‌کنه ساختن با سختیاس. اگه اهل تشکر نیستیم، خوبه که غر هم نزنیم و متلک نندازیم! 

لذت بردن از سفر به هر مقصدی که باشه، به شکل عمیقی با روحیه و نگاه ما به زندگی پیونده خورده. اینجاست که قیصر عزیز می‌گه «موجیم و وصل ما از خود بریدن است،ساحل بهانه‌ای‌ست،رفتن رسیدن است!»

بازم نسخه‌ی سفر دارم وقت و حوصله‌ش بود می‌نویسم. فعلا همین.  

۱۵ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۰۰
مهدی