سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

سفر نویسنده

توالی حادثه‌ها...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

زندگی زناشویی ای که بدون عروسی و ماه عسل شروع بشه و آقا در هفته های آغازینش ۸ صبح بره سر کار، ۹ شب برگرده خونه، سخت شاد میشه. این مدت، تماشای شبانه سریال و گرم کردن تنور حرفهای خاله زنکی و بگو بخند های با جهت و بی جهت، یه تسکین کوتاه بودن به اندازه زمان برگزاریشون. چیزی که برای «خوب» شاد بودن لازمه، فعلا مهیا نیست و چند وقت دیگه هم شاید مشغول اثاث کشی باشیم که عیش اول زندگیمون کامل بشه. ولی با همه اینها نخ تسبیح تو مشتمونه. غرهایی که نمی‌زنیم و دعواهایی که نمی‌کنیم میگن دلمون گرمه به همون چند قاب خوش، کنار هم. به همون خنده های از ته دلی که دندونها رو نشون میدن.

و من باید اعتراف کنم فکر نمی‌کردم روزهایی برسه که از خوشحالی یه آدم دیگه از خوشحال شدن خودم بیشتر خوشحال بشم. طوری شده که خوشحالی خودم برام محلی از اعراب نداره. بخنده میخندم. شاد باشه شاد میشم. دپ باشه هم دپ میشم. و این اتفاق مهمیه که افتاده و به نظر هم کافیه. 

۱۰ نظر موافقین ۲۸ مخالفین ۱ ۳۱ مرداد ۹۹ ، ۰۳:۲۳
مهدی

اینکه مامانش دائم در حال ذکر و صلواته. اینکه خاله هاش با مشت کوفته به سینه، قربون صدقه خواهرشون میرن که بچه پشت کنکوری داره‌‌(انگار بچه توی شکم داره). اینکه تقریبا هر شب باهام چت می‌کنه و از حال بدش میگه. این ترس مدام که بزودی مایه شرمساری خانوادش میشه. اینکه اگه شکست بخوره دیگه نمیتونه سرشو پیش خانواده بالا بگیره. اینکه با ادکلن دوش میگیره و سیگار، دندوناشو زرد کرده. 

کی باورش میشه همش بخاطر کنکور باشه؟ 

۲۲ نظر موافقین ۲۰ مخالفین ۱ ۲۷ مرداد ۹۹ ، ۰۱:۲۸
مهدی

هر شب توی بهترین وقت تلویزیون، پر بیننده ترین شبکه، با ویدیوهایی از مشاهیر ریز و درشت مملکت؛ هشتگ «صاحبخانه خوب» رو تبلیغ کن. مردم در برابر مردم! انگار نه انگار هزاران مسئول و مدیر ریز و درشت وجود داره که حقوق میگیره تا وضعیت سقف بالاسر مردم رو سر و سامون بده. 

۱۵ نظر موافقین ۲۶ مخالفین ۱ ۰۸ مرداد ۹۹ ، ۰۱:۰۰
مهدی

سالها حرف‌های دوست‌های زن‌دار (چه ترکیب عجیبی!) رو می‌شنیدم و حسّای دوگانه‌ای درباره‌ی ازدواج بهم دست میداد. حالا خودم یه آدمِ زن‌دار شدم و بعد از گذر یه سال و اندی، برای دوستای زن‌ندارِ کنجکاوِ مردّد، از راه و رسمِ زن‌داری میگم. جمع بندی کلی‌م اینه که بر فرض انتخاب درست که اصل اساسی ازدواجه، آدم بعد از بله گفتن به مرد یا زن زندگیش، نه وارد بهشت میشه نه جهنم. موج سینوسی احوالات خوش و ناخوش، چیزیه که باید بپذیریمش و بهش عادت کنیم. بعدا، اینکه آدم از زندگی دو نفره چی گیرش بیاد و چه تغییر و حتی تقدیری توی زندگیش رقم بخوره همش برمیگرده به رفتار و نگاه و تعامل خودش با طرفش. که این فلسفه ها رو همه میدونیم تقریبا. فلسفه هایی که معمولا کمک میکنن و رابطه رو تقویت میکنن منتهی زورشون از یه حدی بیشتر نیست. وقتی فشارها زیاد میشن و حساب دو دوتا چهار تا نمیشه اونی که عشق ورزیدن بلد نیست یا نمی‌خواد عشق بورزه، کم میاره. بهونه‌گیر و بداخلاق میشه و مدام برای خداحافظی برنامه ریزی می‌کنه... 

بنابراین، برادرها و خواهرها! عاشق شوید. زندگی به عشق است...

۱۶ نظر موافقین ۲۶ مخالفین ۲ ۰۶ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۰۸
مهدی

سلام. گروهی از دوستان در اینجا (بلاگردون) در حال Cpr وبلاگ‌ و وبلاگ‌نویسی هستند. با ذوقِ خوش و عزم جزم و نیت واقعا خالص. منم با دعا و مناجات همراهیشون می‌کنم. دوست داشتین دنبال کنید و در عملیات احیا سهیم بشین.

۸ نظر موافقین ۱۳ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۰۲
مهدی

از اینکه سران مملکتم بابت سکه 10 میلیونی و دلار 20 هزارتومنی، اندازه‌ی کوآلا تکون نمیخورن ولی برای مانتوی جلوباز و فروش لباس فلان و بهمان تبدیل به پلنگ مازندران میشن و طرح ضربتی میذارن، سر به کدوم کوه و بیابون بذارم؟

لینک خبر

۲۹ نظر موافقین ۱۷ مخالفین ۱ ۱۵ تیر ۹۹ ، ۱۳:۲۲
مهدی

همه‌ی سیصد و شصت و پنج روزی که همراهِ عهد با او گذشت، متفاوت بود با همه‌ی سال‌هایی که بدون او فقط تکرار شده بودند. باورش کمی مشکل است که یک سال گذشت ولی باز هم می‌گویم ارزش آن همه دشواری‌ را این همه آرامش و رضایت و رشد؛ داشت.

موافقین ۳۸ مخالفین ۱ ۱۲ تیر ۹۹ ، ۱۱:۰۴
مهدی

سی دقیقه‌ست که پشت میزِ محل کار، وقت خالی پیدا کردم. سی دقیقه‌ست که به صفحه‌ی بیان خیره شدم. سی دقیقه‌ست که یک جمله هم برای نوشتن پیدا نمی‌کنم. فاجعه!

۹ نظر موافقین ۱۷ مخالفین ۶ ۰۷ تیر ۹۹ ، ۱۸:۰۴
مهدی

دور نیست که دستم رو بذارم روی قرآن که خوندن و مشاهده و دیدن و شنیدنِ هر «خبری» توی نت رو به خودم حروم کنم. رستگاری توی این قرن، با دوری از اینستاگرام و سایت‌‌ها و کانال‌های خبری به دست میاد.

#دروغ

#شایعه

۱۷ نظر موافقین ۲۶ مخالفین ۱ ۲۱ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۲۹
مهدی

خیلی مشتاقم درباره‌ی سفر 5 روزه‌ای که با دکتر میم و اکیپ 12 نفره‌مون رفتیم مفصل بنویسم. درباره خود دکتر میم که ظاهرا دچار خونریزی ماهیانه شده چیزی نمیگم. ایشالا حالش خوب میشه. ولی پروژه‌های سنگین با کارفرمایی دولت ننگین، وقت نفس کشیدن برام نذاشته. همین پست رو در حالی می‌نویسم که سیستم، مشغول خروجی گرفتن ویدیوهاست.

سفرمون سفر به شدت معرکه‌ای بود، جای همگی خالی. ازون سفرا شد که میشه دربارش ده سال خاطره تعریف کرد. ازونجایی که توی این سفر، 12 مرد جنگی بودیم خاطر‌ه‌های قابل پخش رو ایشالا وقتی رفتیم کلکچال تعریف می‌کنیم. دکتر میم، کلی عکس فرستاده که همشون خوبن. بعضیاشو آپلود کردم شما هم با فحش و ناسزا همراهیمون کنید. هرکی تا الان عکسا رو دیده فقط فحش داده :)) .

(عکسا با کیفیت اصلی نیستن ولی بازم حقوق نشر رو رعایت کنید لطفا).

۳۳ نظر موافقین ۳۳ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۹ ، ۱۹:۵۵
مهدی